زنان و صلح طالبان
نیما صورتگر، استاد دانشگاه و مسوول اتاق فکر زنان افغانستان

در کشورهای پس از جنگ، زمانی که درگیریهای مسلحانه پایان مییابد، دولت مطلقهی استبدادی سقوط میکند. مرتکبان جنایت و خشونت در عدالت انتقالی باید جزای ارتکاب جرمشان را بپردازند. جامعهی بینالمللی اغلب در همکاری با دولت و جامعهی مدنی-دادکاها و کمیسیونهای موقتی را برای ارایه عدالت به قربانیان و شروع فرایند طولانی آشتی بر پا میکنند؛ اما افغانستان پس از جنگهای طولانیمدت و خشونتهای زیانبار و سقوط طالبان، شاهد عدالت انتقالی نبود. در دو دههی پسین به خاطر پایمال شدن حقوق زنان در افغانستان هیچ کار قناعتبخشی نشد. از سوی دیگر فرهنگ قبیله، فرهنگ سنتی و زنستیزانهی دیرینه در افغانستان شرایط زندهگی اجتماعی زنان را در هر مقطع تاریخی با مشکل مواجه کرده است. با اینکه پس از سقوط طالبان در۲۰۰۱ فرصت خوبی برای زنان در افغانستان رقم خورد. زنان به محیط اجتماع، سیاست، فرهنگ و دانشگاه رشد چشمگیری داشتند؛ اما امروزه پس از ۲۰ سال نگرانی دیگری در مورد آینده زنان در حال شدت گرفتن است. برخورد خشونتآمیز با زنان در جرگه نشان داد که ما به فرهنگ همدیگرپذیری، و فرهنگ تساوی، احترام قایل نیستیم.
صلح با طالبان چه تضمینی برای آزادی زنان و برابری زن و مرد در افغانستان خواهد داشت؟
آیا زنان دوباره به عقب بر میگردند و نقششان در نهادهای دولتی و خصوصی کمرنگ خواهد شد؟
یا از خشونتی به خشونتی دیگر میرویم؟
زنان شلاق طالبان را فراموش کردند؟ قرار گزارشها این روزها در غزنی و برخی شهرهای دیگر افغانستان قوانین طالبانی به سان دوران امارتشان در حال تطبیق است، زنان بدون محرم شرعی اجازه ندارند از خانه بیرون شوند. در مناطق تحت تسلط طالبان درب مکاتب دخترانه بسته و آزادی زنان سرکوب شده است.
اگر به گذشته افغانستان نگاهی بیندازیم، زنان در مسیر تاریخ به عنوان گروه اجتماعی به شدت آسیبپذیر، منزوی، تحت فشار از کمترین حقوق فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برخوردار بودهاند. تاریخ سیاسی و اجتماعی ما مردانه بوده و همهی مجاری قدرت، ثروت و منزلت در کنترل و مدیریت مردان بوده است.
قدرت مردانه و نظام خردگریز به انزوای زنان در گذشته تاریخی نقش ایفا کرده است. اگر پس از۲۰۰۱ زمینههای مساعدی برای رشد و فعالیت زنان فراهم شد؛ اما شدت گرفتن جنگ طالبان در روستاها و بستن مکاتب دختران در بسیاری ولایات و چالشهای کلان اجتماعی در برابر زنان در افغانستان در حضور نهادهای بینالمللی مدافع حقوق زنان، مشکل دیگر در مسیر توسعه و آگاهی زنان قرار داشت. دولتها در دو دهه اخیر به زنان نقش سبمولیک دادند. در دو دهه پسین شاهد شکل گرفتن جنبش قدرتمند زنان نبودیم. زنان صلاحیت و مشروعیت کسب قدرت اجتماعی را پیدا نکردند. عدم بهرهمندی از قدرت سبب شد که زنان در یک دور باطل سکوت و سکون گرفتار آیند و دوباره با هیولایی به نام طالب مواجه شوند و نگران آیندهشان باشند. از سوی دیگر نتوانستیم ذهنیت طالبانی و زنستیزانه را در جامعه اصلاح کنیم.
به واقعیت ما زنان نگران آیندهمان هستیم. پرسشهای زیاد به ذهن ما راه مییابد. پیچیدهگی وضعیت کنونی و آینده تاریک گفتوگوهای صلح، زنان را بیش از هر زمان دیگر، نگران ساخته است. امکان هر نوع ابتکار و مشارکت سیاسی، خلاقیت فکری و مدیریت اقتصادی و تبارز هویتی از زنان به نحوی گرفته شده است. حضور زنان در مذاکرات صلح کمرنگ است، صدای زنان در جرگه سرکوب شد، روحیه زنستیزی در جرگه حاکم بود. زنان روستا هنوز زندهگی بدوی دارند.
رکود و بازماندهگی زنان افغانستان نسبت به مردان ناشی از شرایط سیاسی، الزامات نظام اجتماعی و آموزههای مذهبی و فرهنگ قبیلهای و سنتهای ناپسند دیرینهی مردسالارانه و پدرمحورانه تاریخی است.
زنان هنوز به لحاظ ذهنی و اقتصادی به مردان خانواده وابستهاند. بزرگترین موانع رشد سیاسی زنان، موانع ساختاری هستند که در فرایند گذر تاریخی و سیر اجتماعیشان بازتولید میشوند. نهاد روحانیت، مذهب و جرگههای سنتی بر حفظ قوانین مردسالاری کمک کرده است، چون رسم مذهب، روحانیت و جرگه حکم میکند که بزرگان و مردان در تصمیمگیریهای بزرگ نقش ایفا کنند. زنان در جرگه نقش منفعل دارند، چون نفس جرگه سنتمردانه است. برخورد در آخرین جرگه با بلقیس روشن در روز اول جرگه و توهین خانم اصیلا وردک در روز دوم جرگه مصداق عینی این ادعا میتواند باشد.
نهادهای روحانیت، مذهب و جرگه دید مالکیتی و شیوارهگی به زن دارند. طالبان مظهر متعالی این دید هستند. چون در تفکر طالبانی زنان حق تصمیمگیری در مورد ابتداییترین، مهمترین و جدیترین مسایل زندهگیشان از جمله بیرون رفتن از خانه، کار کردن در بیرون از خانه، ازدواج، طلاق و حق انتخاب را ندارند.
سواد و آگاهی راه رهایی زنان از این وضعیت است. در پرتو آگاهی زنان قادر خواهند بود که فردیت، شخصیت، تواناییها، نیازها، باورها، تفاوت حقوق و امتیازات انسانی خویش را کشف کنند. بیسوادی و ناآگاهی همان فکر طالبانی و زندهگی در تاریکی است. زنان افغانستان نمیخواهند به عقب بر گردند. زنان در ۲۰ سال پسین توفیقات زیاد در عرصههای اجتماع، سیاست و فرهنگ داشتهاند. اما وضعیت روستاها هنوز نگرانکننده است. پرسشی که مطرح است این است که پس از مذاکرات صلح به حقوق و امتیازات زنان حرمت گذاشته خواهد شد یا خیر؟
زنان در بسیاری روستاهای افغانستان هنوز محکمه صحرایی میشوند. زنان به بد داده میشوند. در ولایات تحت حاکمیت طالبان زنان در مَلای عام سنگسار میگردند. در اکثر مناطق افغانستان زنان حق تحصیل و درس را ندارند. در برخی مناطق افغانستان زنان هنوز از ابتداییترین حقوقشان محروم ماندهاند.
روزگار سیاه طالبانی را هیچ انسان نمیتواند فراموش کند. زنان افغانستان بدون شک رنجهای زیادی را در طول دوران طالبان متحمل شدهاند. طالبان مکاتب دخترانه را بستند و تفسیر خشنی از قانون شریعت و قانون عرفی پشتونها ارایه کردند و زنان از کار در بیرون خانه یا ترک کردن خانه بدون چادری و محرم منع شدند.
گذار از منازعه بدون مشارکت زنان ممکن نیست. مردم افغانستان تا اکنون نتوانستهاند تا به درکی روشن از عوامل و ریشههای جنگ برسند. بدون شک قسمت بزرگی از جنگ و خشونت در افغانستان ریشههای اجتماعی دارند و نیاز است تا به گونه آسیبشناسانه به مطالعه منازعات پرداخت. سلامت نهاد خانواده بدون زنان آگاه و توانمند ممکن نیست و نهاد خانواده به عنوان مهمترین هسته هر جامعه کیفیت وضعیت سیاسی و اجتماعی هر جامعهای را تعیین میکند. مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در جامعه میتواند تا بستر مناسبی برای تحرک اجتماعی هموار کند و پشتوانه بزرگی برای تامین صلح پایدار در کشور گردد.
تردیدی نیست که گذار از منازعه تنها با آرمانهای بزرگ تحقق نمییابد بلکه مصالحه باید با در نظر داشت رهیافتهای حقوقمحور و توسعهمحور دنبال گردد.
وقتی نامی از رژیم طالبان شنیده میشود، مستقیماً سیاستهای سختگیرانه آنان علیه زنان ظاهر میشود و این میرساند که زنان از عوامل عمده و سوژه اصلی در بسیاری از حکومتها بودند. بناً باید گفت که تغییرات اجتماعی بدون مشارکت فعالانه زنان غیر ممکن است و این امر زمانی تحقق مییابد که هم دولت و هم جامعه به درکی مناسب از اهمیت توانمند شدن زنان برسند تا فرایند گذار از منازعه موفقانه انجام شود. پس از صلح طالبان سرنوشت زنان و وضعیت زنان چگونه خواهد بود؟