آیا ۲۰۲۰ سال صلح برای افغانستان خواهد بود؟
عارف دوستیار، رییس عمومی پیشین روابط بینالمللی دفتر شورای امنیت ملی ج.ا.افغانستان

بسیاری از افغانها و همچنان جامعهی بینالمللی که در افغانستان دخیل است، در سال ۲۰۲۰ آرزوی صلح را دارند. چطور ممکن است افغانستان در این سال به صلح دست یابد، در حالی که برای بسیاری از کشورها دههها وقت را دربر گرفته است تا یک جنگ را خاتمه دهند و یا زخمهای آن التیام ببخشند؟ چقدر ما واقعاً به صلح نزدیک هستیم؟
پژوهشها نشان میدهد که حد اقل ۱۰ سال زمان دربر میگیرد تا ۶۰ درصد یک توافقنامهی صلح توسط طرفهای دخیل در صلح، تطبیق شود که آن هم امکان صلح پایدار را افزایش میدهد، نه این که آن را ضمانت کند. توافقنامه صلح در اندونیزیا، ایرلند شمالی و سایر کشورها این ادعا را اثبات میکند. دستیابی به یک توافقنامه صلح یکی از اولین گامها به سوی صلح پایدار است. راه رسیدن به چنین سندی انجام موفقانه گفتوگوهای رسمی صلح است که با وجود سالها تلاش هنوز در افغانستان آغاز نشده است.
با وجودی که پیچیدهگیهای صلح و جنگ در افغانستان از جهات مختلفی ویژهگی خاص خود را دارد، حد اقل یک وجه عمومی برای حل تمام منازعات و تأمین صلح وجود دارد: صلح زمانگیر است.
از جهت دیگر، هیچ امری عاجلتر از ختم خونریزی در افغانستان وجود ندارد. با آن که پیشبینی و آرزوی به دست آوردن صلح در سال ۲۰۲۰ قابل قدر است، مردم باورشان را به چنین حرفهایی از دست دادهاند، زیرا در سالهای اخیر با وجود پیامهای صلح افغانستان همواره میدان خونریزی بوده است.
پس باید بپرسیم که «صلح میآید» واقعاً چی معنا میدهد و چی توقعاتی در کوتاهمدت و میانمدت واقعبینانه است؟
برای پرداختن به این پرسشها، لازم است تا میان «نقطههای عطف صلح در سطح کوچک» و «دورنمای صلح در سطح کلان» تفاوت قایل شویم. نقاط عطف معمولاً مشخص است، در چارچوب زمانی مورد بحث قرار میگیرد و اغلباً بیشتر از یک پیشآمد فراتر نمیرود. این وقایع یا پیشآمدها مهم است چرا که مجموع آنها نتیجهی بزرگتری را برای صلح پایدار رقم میزند.
زمانی که مردم میگویند «صلح قریبالوقوع است»، به این معنا است که یک نقطه عطف مهمی در پروسه صلح «زود» به دست خواهد آمد. این نقطه عطف میتواند آغاز ایجاد یک آتشبس درازمدت، آغاز مذاکرات میان افغانها و امضای توافقنامه صلح باشد.
اگر اینها مثالهای نقطههای عطف در گستره پروسه صلح است، پس دورنمای صلح در سطح کلان چیست و هدف نهایی مذاکرات رسمی صلح افغانی چی میتواند باشد؟ من این را فعلاً به خواننده وامیگذارم تا در مورد آن فکر کند و بعداً به آن خواهم پرداخت.
به دست آوردن «دورنمای صلح در سطح کلان» لازمهاش داشتن افق دیدی است که بتواند دههها را دیده و فکر کند و همچنان لازم به داشتن ظرفیتهایی است که مجموعی از دیدگاهها و منافع متقابل محلی، ملی، منطقهای و جهانی را کنار هم جمع کند. این نوع صلح که فراگیر و راهبردی است دههها وقت را دربر میگیرد. علیرغم خشونتها و قساوتهای مستمر چیزی که باعث میشود ما به پیش حرکت کنیم دستآوردهای روزافزونی است که در گستره پروسهی صلح اهمیت راهبردی دارد.
این دستآوردهای روزافزون چیست که باعث امیدواری در صلح افغانستان میشود؟ با این که بخش زیادی از کارها هنوز به انجام نرسیده است، بعضی کارهای مهم توسط افغانها و شرکای ما برای دستیابی به صلح به خصوص در چند سال پسین به انجام رسیده است.
نخست، یک آگاهی ملی درباره معنا صلح در افغانستان شکل گرفته است. در دو سال گذشته، مردم افغانستان گفتمان ملی را درباره هزینهها و منفعتهای صلح آغاز کردهاند که تا قبل از سال ۲۰۱۸ غایب بود. برعلاوه مباحث فراگیر در لویهجرگه مشورتی صلح، دادخواهی افغانها برای صلح از طریق ابتکاراتی چون «حرکت مردمی صلح»، «جرگه ملی جوانان»، و کمپینهای مردمی مانند «خط سرخ من» در سراسر کشور، به خصوص در بین زنان و جوانان – قشری که به تنهایی اکثریت نفوس افغانستان را شکل میدهند- آغاز شد.
دوم، میزان اجماع منطقهای و جهانی درباره صلح در افغانستان در طول پنج سال گذشته بیشتر از هر زمان دیگری افزایش یافته است. ابتکاراتی مثل «QUAD» (افغانستان، امریکا، امارات متحده عربی، و عربستان سعودی)، گروه همآهنگی چهارجانبه (افغانستان، امریکا، چین، و پاکستان)؛ نشست سه جانبه بین افغانستان، روسیه و امریکا، پروسه کابل به عنوان یک پلتفرم چتر، و سایر مکانیزم ها کمک کرده است پروسه صلح افغانستان به پیش حرکت نماید. سایر بازیگران مهم در منطقه و سطح کلانتر جامعه بینالمللی شامل هند، ایران، ترکیه، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، اوزبیکستان، اتحادیهی اروپا، ناتو، سازمان ملل متحد، و سازمان همکاریهای اسلامی از تلاشهای دولت افغانستان و مردم آن برای دستیابی به صلح حمایت کردهاند.
سوم، طالبان در یک دور «دیالوگ صلح» با تسهیل کشور آلمان در قطر در جولای ۲۰۱۹ اشتراک کردند. این دیالوگ به دو دلیل اهمیت دارد: این اولین بار بود که مقامات رسمی دولت و نمایندههای نسل نو کشور در ترکیب یک هیأت نسبتاً همهشمول به طور مستقیم با طالبان حرف زدند. این اقدام همچنان باعث شد تا آدرس «رهبری» شبحمانند طالبان برای صلح روشن شود، زیرا همیشه و مخصوصاً قبل از برگزاری «دیالوگ صلح» گروه طالبان در قطر هرگز از آن آدرس برای صلح استفاده نکرده بودند و صرف برای جنگشان منابع تمویل جمع میکردند.
نهایتاً، آتشبس سه روزه ملی در سال ۲۰۱۸ به همه ما یک درس مهم را آموخت: صلح هم واقعی است و هم ممکن.
در نتیجه این اتفاقات و انکشافها، تصور این محتمل است که مذاکرات رسمی افغانی که نهایتاً به یک توافق صلح بینجامد نزدیک است. تعیین تاریخ در تلاشهای صلح دشوار است، ولی، مایههای امید در سال ۲۰۲۰ وجود دارد. این نیز مهم است تا به یاد داشته باشیم که آغاز گفتوگوهای صلح و یا حتا امضای یک توافقنامه صلح، آمدن صلح پایدار را ضمانت نمیکند. همه اینها میتواند «نقطههای عطف» مهمی در تلاشهای ما برای اعمار صلح پایدار باشد. لازم است توقعاتمان را به درستی تعیین کنیم، برای کوتاهمدت و همچنان از میانمدت- تا درازمدت به طور همهجانبه برنامهریزی کنیم و گامهای فعال برای سطح کلان صلح به مالکیت افغانها برداریم که توسط شرکای کلیدی منطقهای و جهانی ما حمایت شود.