چرا پولیس ناخن افگار افکار عامه است؟
نویسندهگان: بهار مهر و حسن حسینیار

مسوولیت پولیس در هر جامعهای خطیر، چندلایه و چندسویه است. رضایت کامل شهروندان از پولیس در هر جامعهای، وابسته به فاکتورهای زیادی است، چون افراد با توجه به علایق زبانی، نژادی، جنسیتی، مذهبی و قومی توقعات متفاوتی از عملکرد پولیس دارند. از سوی دیگر میل به فرار از قانون در همهی انسانها وجود دارد و این رویه حتا در جوامع مدرن امروزی نیز به مشاهده میرسد؛ جایی که یک عمل فردی یک افسر پولیس میتواند به رفتار سازمانی او تعبیر شود و شورشهایی که نمایانگر نارضایتی یک گروه مشخص است، به راه افتد. مطالبات شهروندان از عملکرد پولیس را نمیتوان در یک ظرف جداگانه از مسایل اجتماعی به شمول فقر، سطح سواد و روابط اجتماعی میان افراد یک جامعه، سطح حاکمیت قانون، تعهد و پایبندی شهروندان به قانون، نظم، رویه سالم اجتماعی و اعتماد در نظر گرفت. با این حال، شهروندان کشور چرا پیوسته این ترکیبی از عوامل تاثیرگذار بر امنیت، تنفیذ قانون و نظم اجتماعی را صرفاً منوط به نقش پولیس میدانند و نگاه یکجانبه و یکسویه به پولیس دارند؟
اول: حضور و در دید بودن پولیس در جامعه. شهروندان به تناسب حضور فزیکی پولیس، از آنان توقع همهکاره بودن نیز دارند.
دوم: سرمایهگذاری هنگفت بالای نهادهای امنیتی از موارد برجسته در افکار عامه است. شهروندان تصور میکنند که با توجه به مصارف هنگفت این نیروها، پولیس باید حلال تمام مشکلات باشد.
سوم: عدم فهم مشخص از حوزههای تعریف شدهی کاری پولیس و همچنان گستردهگی ساحت کاری نهاد وزارت امور داخله سبب شده است تا شهروندان تصور کنند که این وزارت بایست به همهی چالشهای موجود رسیدهگی کند.
چهارم: وجود نگاه امنیتمحور به مسایل. شهروندان، قوه قهریه حکومت را در دسترسترین نهاد برای حل مشکلات خود میدانند. نقش تاریخی و سنتی قوه قهریه که به صورت ذهنی نسل به نسل انتقال کرده است، نیز گواه این مساله است که پولیس میتواند همزمان چند نقش در اجتماع داشته باشد.
در حالی که قوانین نقش و ساحت کاری پولیس را به گونه واضح تعریف کرده است، اما ذهنیت حاکم اجتماعی آنگونه که در بالا تذکر رفت، شکل گرفته است. نه تنها این مساله، که در چشم شهروندان پولیس مسوول مبارزه با انواع ناهنجار، کاستی و کمبودها است. شهروندان جرم را میببینند که به وقوع میپیوندد، اما به خاستگاه یا عوامل جرم توجه نمیکنند. نهادهای اجتماعی که کار خود را به درستی انجام نمیدهند، باز هم توجه شهروندان به آن نهادها نیست. هیچ کس از معلم مسوولیت نشناس، مادر – پدر بیمبالات در قبال رفتار فرزندانش، تاجر محتکر و فریبکار، سیاستمدار فرصتطلب و دروغگو، عالم بیعمل، همسایهی بد، رانندهی متخلف و… نمیپرسد که چه مسوولیتی در اجتماع دارند و چه نقشی باید در راستای اصلاح جامعه و رفتار افراد بازی کنند و آنان را متوجه مسوولیتشان سازند. هیچ فشار اجتماعی بالای خانوادههای ازهمگسیخته، همسایههای بد، گرانفروشان، دروغگویان سیاسی و غیره وجود ندارد، اما پیوسته میپرسند که چرا پولیس جلو آنان را نمیگیرد، آنها چرا بازداشت نمیشوند و در صورت بازداشت شدن، چرا دوباره آزاد میشوند؟
نقش اجتماعی پولیس و تضاد منافع بازیگران اجتماعی
مبارزه بر سر نقشهای اجتماعی به صورت بیامان و توقفناپذیر جریان دارد. گروههای اجتماعی نقشهای متفاوتی بازی میکنند. در جوامعی مثل جامعهی ما که نهادها دچار ضعف کارکردی و حتا کجکارکردی هستند، نقشهای متضادی را افراد بازی میکنند. امروزه در جامعهی ما دزدی دیگر فقط یک جرم یا عمل خلاف قانون نیست، بلکه یک حوزهی کسبوکار است. تکدیگری دیگر از سر ناچاری نیست، بلکه یک شغل است. خلافورزی یک شرم نیست، بلکه یک زیرکی و چالاکی پنداشته میشود. در چنین شرایطی است که نقش اجتماعی پولیس با گروههای زیر در تقابل قرار گرفته است. جوانان ولگرد، غاصبان زمین، افراد زورگوی محلی، تخطیگران ترافیک، فرارکنندهگان مالیات، فروشندهگان مواد مخدر، گروههای سیاسی/قومی و رهبرانی که در پی ایجاد پایگاههای قومی-زبانی و به دست آوردن قدرتاند، از جمله گروههاییاند که نقششان را زمانی به خوبی میتوانند ایفا کنند که نقش پولیس ضعیف باشد. دزدها نه تنها فقط دزدی میکنند، بلکه حس ناامنی را تشدید میکنند. افراد زورگوی محلی یا گروههای مسلح غیرمسوول در ساحاتی که نقش پولیس ضعیف باشد، جولان میدهند. همۀ این گروههای فوق به خاطر پنهان ماندن از چشم افکار عامه در تلاشاند که وجهه پولیس را مخدوش کنند تا فضا برای فعالیت غیرقانونی آنان مساعد باشد. افراد زورگوی محلی تلاش میکنند در سلسلهمراتب سازمانی جنایت آنان خللی وارد نشود تا موقعیت سردستهها و باندیستها به خطر نیفتد که در مقابل دست به تبلیغات منفی علیه پولیس میزنند. البته این به معنای آن نیست که از کاستیهای موجود در اجرای وظایف اساسی پولیس طفره رفته باشیم.
اهمیت شناخت مخاطب و مسوول در اذهان عامه
مخاطبشناسی برای بر کرسی نشاندن توقعات و مطالبات فردی/ اجتماعی و پاسخگو ساختن مسوولان، بهبود کارکرد نهادها و ادارات دولتی و ارتقای سلامت اجتماعی بسیار مهم است. نهادها وقتی با مطالبات مشخص شهروندان مواجهاند، میتوانند در سیاستگذاری و تصمیمگیری خود تجدید نظر کنند و عملکرد خود را در ساحه مسوولیت مطابق خواست شهروندان عیار سازند. به همین ترتیب توقع و مطالبه از یک نهاد که ساحه مسوولیت آن با خواست و مطالبه شهروندان متفاوت باشد، باعث سردرگمی مسوول و مخاطب میگردد. لذا مهم است که شهروندان مخاطب مستقیم و مسوول درجه اول مطالبه خود را بشناسند و تلاش کنند تا با همآوایی و همفکری آنان را فعال و پاسخگو بسازند.
در اجتماع نهادهای مختلف اجتماعی دخیلاند که عدم کارکرد یا ضعف آنان به درستی و آشکار دیده نمیشود و باعث میشود انبوهی از مسایل و مشکلات در جامعه تلنبار شود؛ وضعیتی که فعلاً در جامعهی ما حاکم است. از نهادها و اداراتی که به نوعی ضعف و کارکرد ضعیفشان به پررنگ شدن نقش پولیس در چشم شهروندان منتج شده، میتوان به نهاد خانواده، اقتصاد، دین، آموزش و تحصیلات، فرهنگ و سیاست اشاره کرد. ضعف نهاد خانواده در تربیت فرزندان و نهاد آموزش و تحصیلات در فراهمسازی زمینههای ارتقای سواد و بهبود شخصیت جوانان، باعث شده که تعدادی از نوجوانان و جوانان بزهکار و کجرفتار در جامعه افزایش یابد. نهاد اقتصاد در جامعهی ما گرفتار شدیدترین انواع ضعفها، فساد، کجکارکردی و مشکلات است که بیکاری، دزدی و قتل از آن ناشی شده و بیتوجهی به آن باعث غفلت و این نارساییها گردیده است. قضا و محکمه که باید حکم را بالای مجرمان بازداشت شده مطابق قانون صادر کند، مشکلاتی به مراتب بزرگتر و پیچیدهتر از نهاد اقتصاد دارد. نهاد دین که مسوولیت ارشاد و رهنمایی انسانها را مطابق اصول و اساسات دین مبین اسلام برعهده دارد، در چنبرهای از انواع سلایق و تفاوت برداشت متولیان امور دین قرار گرفته که نهتنها مایهی آرامش و آسایش روحی و روانی افراد نیست، بلکه در مواردی به گروههای تندرو در ترویج خشونت یاری میرساند. نهاد فرهنگ و ادارات مسوول امور فرهنگی که باید بستر رفتار سالم و مطابق قانون را فراهم سازند، به بوتهی فراموشی سپرده شدهاند و اگر هم صدایی از آنها بلند میشود، گاهی فقط انتقاد صرف است و خلاص. نهاد سیاست که باید تصامیم عاقلانه برای پیشبرد امور اجتماع و دولت بگیرد را شهروندان خودشان با حمایتهای نادرست و عدم حمایت از سیاستهای درست به گودال قوماندیشی، زبانگرایی، خویشخوری و عقدهگشاییها کشاندهاند.
از این رو با فراموشی موارد فوق، صرفاً پولیس «ناخن افگار افکار عامه» است و هرچه نابهسامانی است را باید پولیس پاسخ بگوید. جامعه باید اولویتهای اساسی و مسوولیت نهادهای مختلف اجتماعی و دولت را بشناسد و از قوه فشار افکار عامه بالای آنان برای بهبود شرایط، تغییر وضعیت و از همه مهمتر پیشگیری از ناهنجاریها، کاهش جرم و جنایت، فقر و ترویج روابط سالم استفاده کند؛ همچنانکه همه مسوولیت دارند تا وظایف شهروندی خود را به درستی انجام دهند. امن و نظم عامه مسوولیت همه است که باید با اعتماد و حمایت پولیس تامین شود.