غنی جمهوری را به کدام سو برده است؟
صادق پامیری

با شروع حکومت وحدت ملی، من در یکی از ادارات دولتی به کار آغاز کردم. با آنکه در انتخابات ریاست جمهوری در کمپ مخالف غنی بودم، اما با دیدن حضور پررنگ جوانان در تیم او و بعد با دیدن تیمهای کاریاش که برای بررسی پروژههای بازمانده از حکومت کرزی به اداره ما میآمدند، به این نتیجه رسیدم که غنی با همه عیبهایی که دارد، حداقل نیروی جوان را برای جبران کارهای ناتمام دولت قبلی بسیج کرده است. در بین این جوانان، شماری از چهرههای خوشنامی را میدیدم که سابقه آشنایی و دوستی با آنها را داشتم. حتا شماری از جوانان منتقد غنی، مانند من، سیاست جوانگرایی او را میستودند و به این باور بودند که غنی بر سیاست موروثی قدرت که در آن پس از مرگ یک زورمند پسرش جانشین بلامنازع او است، نقطه پایان گذاشته و درحال زیر و رو کردن ساختار سنتی رهبری سیاسی در افغانستان است.
اما دیری نگذشت که رفتوآمد آن تیمهای کاری به اداره ما متوقف و نتایج بررسیها و یافتههایشان نیز به باد فراموشی سپرده شد. ظاهراً پروژه اصلاحات غنی که آن را جوانان افغانستان باید پیش میبردند، در یکی از مهمترین ادارات افغانستان در آغاز راه حکومت وحدت ملی، متوقف شده بود.
در همان دوره، هر روز دستور تازهای با هیأت تازهای از ریاست جمهوری برای بازنگری و اصلاح تشکیل این اداره میآمدند. بعد آگاه شدم در اداراتی که وزیران نزدیک به غنی متصدی آن هستند، از چنین رفتوآمدها خبری نیست. بخش بزرگ این رفتوآمدها، پروسه کنترل و فشار بر آن عده وزیرانی بود که از تیم مخالف غنی معرفی شده بودند. در هرکدام این وزارتخانهها، آقای غنی معینی داشت که طرف واقعی او در اداره بود. این معینها در جلسات کابینه و جلسات کاری مشترک با رییس جمهور از لحاظ پروتکل در شرایط بهتر از وزیران قرار داشتند. غنی با این روش وزیران تیم مخالفش را رسماً فاقد صلاحیت میساخت و در تنگنا قرار میداد. از سوی دیگر، این روش، روحیه همکاری براساس سلسلهمراتب اداری را در تمام وزارتخانهها از بین میبرد. تقریباً در تمام وزارتهای حکومت وحدت ملی، چنین تضادی میان وزیران تیم مخالف غنی و معینان او وجود داشته است. این واقعیت باعث آن شده بود که در سطح رهبری وزارتخانهها شکافهای عمیق تیمی و قومی جای سلسلهمراتب اداری و روحیه همکاری را بگیرد.
حتا شماری از رییسان ادارات مستقیماً با غنی رابطه داشتند و به معینان و وزیران مربوطهشان پاسخگو نبودند. غنی با چنین رویکردی ادارات افغانستان را صدمه شدیدی زد. در تمام وزارتخانهها و ادارات مستقل، جای اصول اداری را روابط فراقانونی گرفت، سلسلهمراتب در این ادارات از میان رفت و هر عضو یک اداره به کسی پاسخگو بود که او را تعیین کرده بود. از آنجایی که غنی قدرت مطلق بود، در هر اداره، مرکزیت کسی بود که غنی او را گماشته بود.
پسانتر دیدیم که او ادارات افغانستان را به آزمایشگاهی مبدل کرده است که هر روز در آن تجربه تازهای را مورد آزمایش قرار میدهد؛ تجربههایی که در طول حکومت وحدت ملی و حکومت توافقی جدید عملی شد، اما کارایی هیچکدام ثابت نشد.
آهسته آهسته، جوانگرایی غنی نیز جایش را به تحکیم پایههای قدرت حلقه دوستان و همکاران انتخاباتی و قومی او داد. تمام اعضای حلقه قدرت غنی، از یک قوم اند. او از جوانان مربوط به اقوام دیگر تنها و تنها مثل پادو کار میکشد. امروز تمام صلاحیتها در چند اداره مهم به دست جوانانی است که در زمان انتخابات در کنار غنی بودند و آشنایی چندانی با افغانستان و پیچیدهگیهای آن ندارند. غنی به این جوانان قدرت بیحدوحصری داده است. در ظاهر امر، تصور عام این است که این جوانان، قدرت مدیریت خارقالعادهای دارند و میتوانند هر بخشی از ادارات افغانستان را بدون داشتن سابقه کاری و تحصیلات مرتبط مدیریت کنند. این در حالی است که چنین نیست. ما میدانیم که علت این حاتمبخشیهای غنی، توانایی خارقالعاده این جوانان نیست؛ بلکه علتش این است که او به کس دیگری جز این حلقه دوستان و همتبارانش نمیتواند اعتماد کند. اینگونه هم نیست که در افغانستان به جز گروهی از جوانانی که مانند توریستها در رهبری ادارات افغانستان در حال گشتوگذار اند، جوان دیگری که شایستهگی خدمت به وطن را داشته باشد وجود ندارد؛ اما غنی ظاهراً از وجود چنین نسلی آگاه نیست.
غنی به جوانانی ارج و بها میدهد که به او وفاداری مطلق داشته باشند. برای همین است که اعضای حلقه نزدیک غنی جابهجا میشوند؛ اما هرگز تغییر نمیکنند. او جز به این حلقه، به هیچکس دیگری در افغانستان اعتماد ندارد. شماری از بهترین جوانان افغانستان که نیت و توان خدمت به وطن را دارند، در اثر سیاستهای گروهگرایانه غنی در محرومیت و تجرید به سر میبرند. امروز غنی و دم و دستگاهاش در پی ترویج فساد سیاسی در میان جواناناند. این تیم، افراد مربوط به اقوام دیگر را تنها در برابر زیر پا کردن عزت نفسشان حفظ میکنند، آنها تنها آن عده از جوانانی از اقوام دیگر را به درگاه قدرت راه میدهند که به آنها آشکارا در صفحات اجتماعی تملق بگویند. آنها، شاهحسین مرتضوی را که تمام حیثیت خبرنگاریاش را برای این گروه قمار زد، هرگز شایسته سخنگویی رییس جمهور ندانستند. مرتضوی، همیشه حتا زمانی که ریاست مطبوعات ریاست جمهوری خالی بود، معاون سخنگو باقی ماند. همین مثال کافی است که عمق نگاه تبعیضآمیز نزدیکان غنی را بدانیم.
در هیچ دورهای از تاریخ افغانستان، انقطاب اجتماعی به این اندازه نبوده است. نفرت فراگیر قومی، سمتی و زبانی در افغانستان خطرناک است. بخش اعظم این نفرت محصول باور تیم غنی به انحصار قدرت و حفظ سلسلهمراتب قومی موجود در افغانستان است. آنها با هر ترفند ممکن و حتا به قیمت بیاعتمادسازی مردم نسبت به سیستمهای انتخاباتی، به حفظ قدرت میاندیشند. پس از انتخابات، اعتماد مردم نسبت به پروسههای انتخاباتی به صفر تقرب کرده است. غنی هرگز به اصلاحات انتخاباتی باور ندارد و برای آوردن این اصلاحات که هم در حکومت وحدت ملی و هم در توافقنامه سیاسی که با عبدالله عبدالله امضا و تعهد کرد، هیچ اقدامی نکرده است. غنی به یک چیز اعتقاد راسخ دارد: حفظ قدرت به هر قیمتی برای خودش و حلقه دوستان نزدیکش.
در شرایطی که افغانستان نیاز به حفظ وحدت سیاسی دارد، غنی هنوز بازیهای گذشتهاش را ادامه میدهد. برخوردهای دوگانه او با عطامحمد نور و محمد محقق از این دست تلاشها است. برخوردهای دوگانه غنی با علیپور و قیصاری نیز از همین دست بازیها بود. او با همه بازی میکند و نتیجه نهایی این بازیها، لطمه خوردن فرهنگ سیاسی و بیاعتمادی عمیق مردم به سیاست است.
اما غنی باید بداند قدرتی را که او و یارانش حالا قبضه کردهاند، میراث پدری آنها نیست. این قدرت بخشی از ثروت ملی است که باید به گونه درست و مسوولانه و در جهت رفع مصایب بیشمار ملی ما مورد استفاده قرار گیرد.
جمهوری وسیله زراندوزی نیست. همچنان جمهوری وسیله فراهمکردن زندهگی شاهانه برای آنهایی هم نیست که احساس حقارت شهروندی درجهسومی جهان اول را در یک کشور فقیر و درمانده میخواهند جبران کنند. از جمهوری نباید دفاع بد شود. جمهوری نباید وسیله ارضای طمع قدرت چند جاهطلب باشد. جمهوری با عدالت، مشارکت سیاسی و آزادی یکی است.
این گروه باید بداند که افغانستان در خطرناکترین دوران تاریخ معاصر قرار دارد. این گروه باید در چنین شرایطی با مسوولیت بیشتر با مسایل ملی برخورد کند. مردم افغانستان و طبقه تحصیلکرده جوان این سرزمین، اگر علیه افزونخواهیهای طالب میایستند، در کنار آن افزونخواهی و تجرید سیستماتیک این نسل از طرف حکومت کنونی را نیز فراموش نمیکنند. آنان همچنان انحصار قومی و تیمی قدرت به واسطه این حکومت را نیز فراموش نمیکنند. نسل جوان افغانستان تنها و تنها از نهادهایی دفاع میکنند که محصول خون و رنجهای آنها و همقطارانشان در سنگرهای داغ وطن است.
جمهوری مجموعهای از ارزشها و نهادهایی است که در افغانستان کم کم جا افتاده است. محافظان این جمهوری نیز سربازان جان برکفیاند که در خط مقدم نبرد میجنگند. افزونخواهان، قانونشکنان، هواخواهان تبعیض سیستماتیک قومی، ترویجکنندهگان تملق در میان نسل جوان که در ماتمکدهای چون افغانستان زندهگی شاهانه اختیار کردهاند، همانند طالبانی که هر روز مردم را سلاخی میکنند با جمهوری پیوند و رابطهای ندارند.