آنچه رمانهای پاندمیهای بزرگ به ما میآموزانَد
نویسنده: اورهان پاموک، نویسندهی ترکی و برندهی جایزهی نوبل ادبیات ۲۰۰۶

منبع: نیویارکتایمز
ترجمه: احمد نوید غیرتی
مردم همواره با پخش شایعات و اطلاعات غلط و به تصویر کشیدن بیماریهای همهگیر به عنوان بیماری خارجی و سوء نیت در عقب آن، به بیماریهای همهگیر پاسخ دادهاند.
استانبول – در طول چهار سال گذشته من مشغول نوشتن مجموعهی رمان تاریخی هستم. این رمان شیوع پاندمی طاعون در سال ۱۹۰۱ را به تصویر میکشد. شیوع طاعون گاوی که باعث از بین رفتن میلیونها انسان در آسیا شد، اما در اروپا تلفات زیادی نداشت. در طول دو ماه گذشته، دوستان و خانواده، سردبیران و روزنامهنگارانی که از موضوع رمان «شبهای طاعون» آگاهاند، پرسشهایی راجع به بیماری همهگیر از من داشتهاند.
آنها بیشتر در مورد شباهتها میان پاندمی فعلی ویروس کرونا و شیوع تاریخی طاعون و وبا کنجکاو اند. یک شباهت بیش از حد وجود دارد. در طول تاریخ بشر و ادبیات، آنچه پاندمیها را یکسان میکند، صرفاً مشترک بودن میکروبها و ویروسها نیست، بلکه پاسخهای اولیهی ما همیشه یکسان بوده است.
انکار کردن، همیشه پاسخ نخست در برابر شیوع بیماریهای همهگیر بوده است. دولتهای ملی و محلی همیشه دیر پاسخ دادهاند؛ واقعیتها را تحریف کردهاند و ارقام را دستکاری کردهاند تا شیوع بیماری را انکار کنند.
دانیل دِفو در صفحات نخست «یادداشتهای سال طاعون»، تنها روشنترین اثر ادبیات که تا اکنون بر روی بیماری ساری و رفتار انسانی نوشته شده است، گزارش میدهد که در سال ۱۶۶۴، مقامات محلی در برخی از محلههای لندن سعی کردند تعداد جانباختهگان در اثر طاعون را کمتر نشان دهند و برای مرگومیر افراد در اثر طاعون، دلایل و امراض متفاوت را بیان کردند.
رمان «نامزدها» اثر آلساندرو مانزونی بینانهترین رمانی است که در مورد شیوع طاعون در سال ۱۸۲۷ نوشته شده است. این نویسندهی ایتالیایی خشم مردم در برابر پاسخ مسوولان علیه طاعون در سال ۱۶۳۰ در میلان را تشریح کرده و پشتیبانی میکند. با وجود شواهد شیوع طاعون، والی میلان از تهدید ناشی از این بیماری چشمپوشی میکند و حتا جشن تولد یک شاهزادهی محلی را نیز لغو نمیکند. مانزونی نشان میدهد که طاعون به سرعت گسترش یافت، زیرا محدودیتهای معرفیشده کافی نبود، علاقهمندی به اجراییشدن آنها بسیار کم بود و هموطنان وی به آن محدودیتها توجه نمیکردند.
بخش عمدهای از ادبیات بیماری طاعون و بیماریهای ساری، بیتوجهی، بیکفایتی و خودخواهی افراد دخیل در قدرت را به عنوان تنها عامل تحریک خشم تودهها نشان میدهد. اما برجستهترین نویسندهگان مانند دِفو و کامو، به خوانندهگانشان اجازه دادهاند که نگاهی اجمالی به چیزی غیر از سیاست در عقب موج خشم مردمی بیندازند، چیزی ذاتی برای شرایط انسانی.
رمان دفو به ما نشان میدهد که در پشت اعتراضات بیپایان و خشم بیحد و حصر، عصبانیت در برابر سرنوشت، در برابر ارادهی الهی که شاهد این همه مرگ و رنجهای انسانی بوده و آن را نادیده میگیرد، و خشم علیه نهادهای ادیان سازمان یافته که نمیتواند راه برای مقابله با آنها پیدا کند، وجود دارد.
پاسخ جهانی و به ظاهر غیرمترقبهی بشریت در برابر پاندمیها همواره ایجاد شایعات و انتشار اطلاعات نادرست بوده است. در طول پاندمیهای گذشته، شایعات عمدتاً با ارائهی اطلاعات نادرست و نبود امکان دیدن تصویر کامل، فربه شده است.
دِفو و مانزونی در مورد افرادی که فاصلهی خودشان را هنگام ملاقات با یکدیگر در خیابانها در زمان شیوع طاعون مراعات میکردند، مینویسند. این افراد هنگام ملاقات جویای اخبار و داستانهایی از زادگاه و محلات مربوط میشدند، تا بتوانند تصویری گستردهتر از بیماری را جمع کنند. تنها با آن دید وسیع میتوان امیدوار به فرار از مرگ و یافتن مکان امن برای سرپناه بود.
در دنیای آنزمان که فاقد روزنامه، رادیو، تلویزیون یا اینترنت بود، اکثریت بیسواد، فقط با استفاده از تصورات خودشان در مورد مرض، شدت و میزان خطر ناشی از آن معلومات حاصل مینمودند و خودشان را قانع میساختند. چون این اتکا به تخیل باعث ترس هر فرد از صدای فردی خود گردیده بود، آنگونه معلومات را در قالب متون احساسی، شورانگیز و اسطورهی محلی در میآوردند.
گستردهترین شایعات هنگام شیوع طاعون مربوط به این بود که از چه کسی و از کجا این بیماری وارد شده است. در اواسط ماه مارچ، هنگامی که وحشت و ترس ناشی از کرونا در ترکیه گسترش یافت، مدیر بانک من در جهانگیر، محلهی من در استانبول، به من گفت که «این چیز» تلافی اقتصادی چین به ایالات متحده و بقیه جهان است.
مانند خود مصیبت، طاعون همیشه به عنوان چیزی که از بیرون آمده بود، به تصویر کشیده میشد، قبلاً در جاهایی دیگر شیوع کرده بود و تلاش کافی برای مهار آن نشده بود. توسیدید مورخ یونانی در مورد شیوع طاعون در آتن میگوید که طاعون خیلی دور از ما، از اتیوپیا و مصر شیوع کرد. این بیماری خارجی است و از خارج با قصد ویرانگری وارد میشود. شایعات پیرامون هویت ظاهری حاملان اصلی آن همیشه گستردهترین و رایجترین آنها است.
مانزونی در «نامزدها» شخصیتی را تشریح کرده است که هنگام شیوع طاعون در قرون وسطایی، از مشهورترین کرکترهایی بود که اینگونه تصورات رایج را تقویت مینمود: هر روز شایعهای در مورد آن مرد دیوسرشت و حضور شیطانی او در تاریکی شب در یکی از محلات پخش میشد و گفته میشد که او دستگیرهای دروازهها و چشمههای آب را با مایع آلوده به طاعون، ملوث میسازد. یا پیرمرد خستهای که داخل کلیسایی برای رفع خستهگی نشسته، توسط خانم عابری متهم میشود که با لمسکردن کرتی دراز وی، میخواست مرض را نشر و پخش کند.
این انفجارهای غیر منتظره و غیر قابل کنترل خشونت، شایعه، وحشت و عصیان در مورد پاندمی طاعون از دورهی رنسانس به اینسو رایج است. مارکوس آئورلیوس (مترجم: مارکوس آئورلیوس متولد ۱۲۱ میلادی، یکی از امپراطوران و فیلسیوفان روم) مسیحیان امپراطوری روم را مقصر شیوع آبله میدانست، چون آنها در محفل سپاسگزاری از خدایان روم شرکت نورزیدند. و در طول دورهی شیوع طاعون، یهودیان به مسموم کردن چاههای آب در امپراطوری عثمانی و اروپای مسیحی متهم شدند.
تاریخ و ادبیات طاعون به ما نشان میدهد که شدت رنجها، ترس از مرگ، دل هرههای مافوق طبیعی، و حس اسرارآمیزی که توسط مردم آسیبدیده تجربه میشود، عمق خشم و نارضایتی سیاسی آنها را نیز مشخص میکند.
شبیه پاندمی قدیمی طاعون، شایعات بیاساس و اتهامات مبتنی بر هویت ناسیونالیستی، مذهبی، قومی و منطقهای، تأثیر بسزایی در نحوهی وقوع رویدادها در هنگام پاندمی ویروس کرونا داشته است. رسانههای اجتماعی و رسانههای پوپولیستی جناح راست برای تقویت دروغ نیز نقش خودشان را داشتهاند.
اما امروز ما، نسبت به آنهایی که در دوران پاندمیهای قبلی میزیستند، به اطلاعات دقیق چشمگیر و قابل توجه در مورد پاندمی فعلی که با آن مواجه هستیم، دسترسی داریم. این هم چیزی است که باعث میشود، ترس قدرتمند و قابل توجیهی که امروز همه احساس میکنیم، بسیار متفاوت باشد. این ترس ما کمتر ریشه در شایعات دارد و بیشتر مبتنی بر اطلاعات دقیق است.
همانطور که میبینیم، نقاط سرخ بر روی نقشههای کشورهای ما و جهان چند برابر میشود، میفهمیم که دیگر جایی برای فرار باقی نمانده است. ما حتا نیازی به تخیلمان نداریم تا از بدتر شدن اوضاع بترسیم. ما فلمهایی از کاروان لاریهای سیاهرنگ ارتش را که در حال حمل اجساد از شهرهای کوچک ایتالیا به قبرستانها بودند، تماشا میکنیم، مثل آن که در حال تماشای مراسم تشییع جنازهی نزدیکان خودمان باشیم.
اما وحشتی که ما احساس میکنیم، تخیل و فردیت را از بین میبرَد و نشان میدهد که زندهگی آسیبپذیر بشر چقدر مشابه است. ترس، مانند فکر مردن، باعث میشود احساس تنهایی کنیم، اما فهم اینکه همهی ما دچار درد و رنج مشابه هستیم، ما را از تنهایی بیرون میآورد.
دانستن این که کُلِ بشریت، از تایلند تا نیویارک، اضطراب مشابه با ما دارند که چگونه و در کجا از ماسک استفاده کنند، مصونترین راه برای خرید مواد غذایی چیست، و اینکه خودمان را قرنطین کنیم، این حس را به ما یادآوری میکند که ما تنها نیستیم، این باعث ایجاد حس همبستهگی میگردد. ما دیگر از ترس خودمان فریب نمیخوریم. در این حالت، ما به تواضع و فروتنی دست پیدا میکنیم که درک متقابل را ترغیب میکند.
وقتی در تصاویر تلویزیونی، افرادی را مشاهده میکنم که در خارج بزرگترین درمانگاههای جهان منتظر هستند، در مییابم، وحشتی که من دارم بقیهی بشریت نیز با آن درگیر هستند، و من احساس تنهایی نمیکنم. با گذشت زمان، من از ترس خود کمتر شرمنده میشوم و به طور فزایندهای آن را یک واکنش کاملاً معقول میدانم. آن ضربالمثل که در مورد پاندمیها گفته شده است را به یاد میآورم، کسانی که میترسند بیشتر زندهگی کنند.
سرانجام درک میکنم که ترس، دو واکنش ناهمگون در من و شاید در همهی ما ایجاد کند. بعضی اوقات باعث میشود که من به سوی تنهایی، انزوا و سکوت کشانده میشوم. اما گاهی به من میآموزانَد که فروتن باشم و همبستهگی را تمرین کنم.
من برای اولین بار از ۳۰ سال پیش رویای نوشتن رمان طاعون را شروع کردم و حتا در آن مرحلهی اولیه، تمرکز من روی ترس از مرگ بود. در سال ۱۵۶۱ بوسبک، نویسنده و پژوهشگر و سفیر امپراطوری روم در امپراطوری عثمانی، از طاعون در استانبول فرار کرد و در یکی از جزایر جنوب شرقی استانبول که شش ساعت راه از استانبول دور بود، خودش را قرنطین کرد. وی خاطرنشان کرد که قوانین قرنطین در استانبول خیلی ناکافی بود و اظهار داشت که تُرکها به دلیل باورهای دینیشان، اسلام، بیشتر به قضا و قدر باور داشتند تا به قرنطین.
حدود یکونیم قرن بعد، حتا دِفو حکیم، در رمان خودش به نام طاعون لندن نوشت: «ترُکها و پیروان دین محمدی باورمند به قضا و قدر اند و پایان هر چیز را از پیش تعیینشده میدانند.» رمان طاعون که من زیر کار دارم، به من کمک میکند از بُعد سکولاریسم و مدرنیته به قضا و قدر نگاه کنم.
همیشه از منظر تاریخی، باور به قضا و قدر در طول پاندمیها پروسهی متقاعد کردن مسلمانان نسبت به مسیحیان به ویژه در امپراطوری عثمانی برای قبول کردن اقدامات قرنطین سختتر بوده است. اعتراضات با انگیزهی تجارتی که دکانداران و اقلیتهای مذهبی روستاییان در هنگام مقاومت در برابر قرنطین میخواستند افزایش یابد، در میان جوامع مسلمان، با موضوعاتی دربارهی اعتدال زن و حریم شخصی همراه بود.
جوامع مسلمان در آغاز قرن ۱۹ خواستار «پزشکان مسلمان» شدند، زیرا در آن زمان بیشتر پزشکان مسیحی بودند، حتا در امپراطوری عثمانی.
از دههی ۱۸۵۰، با ارزانتر شدن سفر با قایقهای موتوری، زائرانی که به مناطق مقدس مسلمانان مکه و مدینه سفر میکردند، به بزرگترین ناقلان و گسترشدهندهگان بیماریهای عفونی دنیا بدل شدند. در اواخر قرن بیستم، برای کنترل جریان زائران به مکه و مدینه و بازگشت به کشورهایشان، انگلیسیها یکی از مشهورترین مرکز قرنطین را در اسکندریهی مصر تأسیس کردند.
این تحولات تاریخی نه تنها سبب گسترش مفهوم کلیشهای از «سرنوشتگرایی» مسلمانان شد، بلکه باعث ترویج این پیشداوری گردید که آنها و دیگر آسیاییها مولد و حامل بیماریهای ساری بودند.
وقتی در پایان کتاب «جنایت و مکافات» فئودور داستایوفسکی، شخصیت اصلی این رمان راسکولنیکوف، رویای یک طاعون را میبیند، او به شیوهی همان سنت ادبی صحبت میکند: «او خواب دید که تمام دنیا محکوم به طاعون عجیب و غریب جدید و وحشتناک است که از اعماق آسیا به اروپا آمده بود.»
در نقشههای قرن ۱۷ و ۱۸، مرز سیاسی امپراطوری عثمانی، جایی که جهان فراتر از غرب در نظر گرفته شده بود، باید آغاز میشد، توسط رود دانوب در اروپا مشخص میگردید. اما مرز فرهنگی و بشرشناسی بین دو جهان توسط طاعون و این واقعیت که احتمال ابتلا به آن در شرق دریای دانوب بسیار بیشتر است، مشخص شد. همهی اینها نه تنها نظریهی سرنوشتگرایی ذاتی را که اغلب به فرهنگهای شرقی و آسیایی نسبت داده میشد، تقویت میکرد، بلکه سبب تقویت این تصور قبلی گردید که طاعونها و سایر اپیدمیها از تاریکترین بحرانهای شرق به وجود آمده است.
تصویری که از گزارشهای متعدد تاریخی محلی به دست میآوریم، نشاندهندهی آن است که حتا در زمان پاندمیهای طاعون، مراسم تشیع جنازهها در مساجد در استانبول برگزار میگردید، عزاداران هنوز هم برای ارایهی تسلیت، یکدیگر را در آغوش میگرفتند، میگریستند و غمشریکی میکردند و هیچ نگرانی در مورد اینکه این مرض از کجا آمده و چگونه سرایت میکند، نداشتند؛ اما بیشتر نگران آمادهگی کافی برای مراسم خاکسپاری بعدی بودند. با اینحال، در جریان پاندمی فعلی ویروس کرونا، دولت ترکیه رویکرد سکولاریستی اتخاذ کرده است و ممنوع کردن مراسم تدفین برای کسانی که در اثر این بیماری درگذشتهاند و تصمیم غیر قابل تصور برای بستن مساجد در روزهای جمعه که از مهمترین نمازهای هفته است و گروه بزرگ مردم جمع میشوند، را صادر کرده است. ترکها با این اقدامات مخالفت نکردهاند. به هر اندازهای که ترس ما بزرگ باشد، تصامیم نیز عاقلانه و دوامدار است.
برای جهان بهتر پس از این بیماری همهگیر، ما باید احساس حقارت و همبستهگی ناشی از لحظهی کنونی را با آغوش باز بپذیریم و پرورش دهیم.