درام تراژیک؛ مسیر دشوار آینده
اسحقعلی احساس

بریتانیاییها در زمان حاکمیتشان بر هندوستان، همواره با یک دغدغه ذهنی درگیر بودند: تهدید از ناحیه سرحد و فراسوی آن. کِرول کریستین فییر در کتاب «نبرد تا آخرین نفس» که خالد خسرو آن را به فارسی ترجمه کرده، مینویسد که برای مهار این تهدید، بریتانیا بین سیاست تهاجمی و سیاست تمرکز در داخل با رویکرد مواجهه و کنترل غیرمستقیم، در نوسان بود. او در ادامه به پاکستان اشاره میکند و میگوید که ارتش پاکستان این بخشی از فرهنگ استراتژیک بریتانیا را اقتباس و حتا همان ابزارهای بریتانیا برای پیگیری و اجرای سیاستهایش را نیز اتخاذ کرده است. «ارتش پاکستان هم سیاست تهاجمی، مانند دخالت مستقیم در افغانستان و هم سیاستهای مشابه سیاست تمرکز در داخل با توجه به بهبود اوضاع داخلی پاکستان را پیگیری کرده است.» (کِرول کریستین فییر، ۱۳۹۶: ۱۶۴).
قبل از سال ۱۳۵۲، هرچند میان کابل و اسلامآباد رابطه نزدیک برقرار نبود، اما دو طرف به صورت برهنه در برابر همدیگر موضع نمیگرفتند. با روی کار آمدن داوود خان، وضعیت تغییر کرد و افغانستان و پاکستان نسبت به همدیگر نگاه خصمانه پیدا کردند. اولین بار بود که حاکمی در کابل، نسبت به سرزمینهای آن سوی خط دیورند، با بیباکی تمام، ادعای ارضی داشت و از داعیه پشتونستان که بخشی از مناطق شمال و شمالغربی پاکستان را شامل میشد، با تمام توان حمایت میکرد. پس از پیروزی کودتای ۷ ثور حزب دموکراتیک خلق و شکلگیری دولت دموکراتیک در کابل، پاکستان از حضور اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان نگران بود. همچنان، به دلیل نزدیکی دهلی به کابل، این نگرانی اسلامآباد دو برابر میشد. پاکستان با تمام توان و با استفاده از بنیادگرایی، مداخله نظامی در امور افغانستان را به صورت جدی آغاز کرد. در مقابل، کابل نیز از مخالفان سیاسی اسلامآباد حمایت میکرد و رهبران جداییطلب بلوچ و پشتون پاکستانی را در افغانستان پناه داد.
پس از آن، اسلامآباد در جریان مذاکرات صلح ژنو، طرف اصلی جنگ و صلح افغانستان بود و روی میز مذاکره با تمام توان، خواستهایش را در برابر دولت دموکراتیک افغانستان و حامی آن (اتحاد جماهیر شوروی) مطرح کرد. حتا در مواردی، اسلامآباد با ابزارهای فشاری که در دست داشت، شوروی را مجبور میساخت تا به جای دولت تحت حمایتش در کابل، تصمیم بگیرد و با پاکستان روی مسایل مربوط به افغانستان وارد گفتوگو شود.
توافقنامههای ژنو در شرایطی میان کابل و اسلامآباد امضا شد که جانب افغانستان روی برخی از مفاد آن، ملاحظه داشت و با گلایه به شوروی میگفت که شما نباید روی مسایل مربوط به افغانستان با پاکستان مذاکره کنید. به هر صورت، موافقتنامههای ژنو زیر نظر سازمان ملل، میان کابل و اسلامآباد به عنوان طرفهای اصلی جنگ امضا شد. اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا به عنوان کشورهای تضمینکننده، این موافقتنامهها را امضا کردند. سازمان ملل که نقش نظارتی داشت، دو دفتر (یکی در کابل و دیگری در اسلامآباد) باز کرد تا جریان تطبیق مفاد توافقنامهها را نظارت کند. یک سال بعد از امضای توافقنامه، کابل در حالی که ۳۹۵ شکایت از تخطیهای پاکستان به دفتر سازمان ملل ثبت کرده بود، نسبت به عدم تعهد و پایبندی اسلامآباد به موافقتنامهها، اعتراض کرد. پاسخ سازمان ملل به این اعتراض، هیچگاهی برای افغانستان قناعتبخش نبود. جنرال فنلندی به نام «هلمنن»، رییس هیأت مساعی جمیله سازمان ملل متحد در افغانستان و پاکستان که تیم نظامی و سیاسی سازمان ملل متحد را برای نظارت از اجرای موافقتنامههای ژنو بر عهده داشت، در پاسخ به اعتراض وزیر خارجه افغانستان گفته بود: «باید اذعان کنم که بسیار اتفاق میافتد که از ادامه این وضع احساس سردرگمی، اذیت و خجالتزدهگی کنم؛ زیرا جانب افغانی تا حالا ۳۹۵ یادداشت رسمی از تخطیهای پاکستان از موافقتنامههای ژنو به دفتر ملل متحد تقدیم کرده، ولی بنا بر دخالت و موضعگیری پاکستان، تیم سازمان ملل متحد که برای نظارت از اجرای مافقتنامهها بین افغانستان و پاکستان موظف شده، نتوانسته است آن را مورد بررسی قرار بدهد.» (عبدالوکیل، ۱۳۹۶: ۶۷۳).
پس از سقوط دولت دموکراتیک افغانستان و روی کار آمدن مجاهدین در کابل، اسلامآباد که سرشار از احساس پیروزی بود، حتا طرح ایجاد کنفدراسیون اسلامی متشکل از افغانستان و پاکستان را مطرح ساخت. تعدادی از رهبران مجاهدین از جمله گلبدین حکمتیار، از این طرح حمایت کردند. اسلامآباد، تا قبل از سقوط دولت دموکراتیک، یک طرف منازعه افغانستان بود؛ اما پس از پیروزی مجاهدین، حاکمان پاکستان تصور میکردند که همهکاره افغانستاناند و باید آنچه آنان لازم میبینند و تصمیم میگیرند، در کابل عملی شود. ایستادهگی تعدادی از تنظیمها در برابر پاکستان و شکستهای پیدرپی حزب اسلامی از سوی دولت برهانالدین ربانی، اسلامآباد را از تنظیمهای تحت حمایتش ناامید کرد. گروه طالبان در چنین زمانی از مدرسههای دینی فعال در مناطق شمالی پاکستان سر برون آورد. این گروه از ظهور تا زمان سقوطش در سال ۱۳۸۰، تحت حمایت مستقیم و همهجانبه پاکستان قرار داشت.
پس از حضور ایتلاف جهانی تحت رهبری امریکا در افغانستان، پاکستان در رویکرد و سیاست مداخلهجویانهاش در امور افغانستان، در دوراهی قرار گرفت. اسلامآباد یا باید همچنان در کنار طالبان میماند و حمایت امریکا و متحدان غربیاش را از دست میداد، یا در ایتلاف مبارزه با هراسافگنی شامل میشد و از انزوای بینالمللی فرار میکرد. این انتخاب برای پاکستان دشوار نبود؛ این کشور در خفا رابطه شبکهای و سازمانمندش را با طالبان و گروههای همسو با آنان در افغانستان حفظ کرد و در سطح دیپلماتیک به انکار این رابطه پرداخت و از مبارزه علیه بنیادگرایی و تروریسم حمایت کرد. انکار پیوسته و همیشهگی پاکستان مبنی بر عدم همکاری با طالبان و دیگر گروهها از جمله شبکه حقانی، به این باور در میان حامیان بینالمللی افغانستان دامن زده که رویکرد و سیاست اسلامآباد نسبت به افغانستان تغییر کرده است. این باور در دو سال اخیر و به ویژه پس از آغاز گفتوگوهای بینالافغانی در قطر، هرازگاهی در سخنان و موضعگیریهای مقامات امریکایی و اروپایی دیده میشود. اما آیا واقعاً چنین است؟
پاسخ این پرسش پیچیده و دشوار نیست. با بررسی اقدامات پاکستان در روند صلح افغانستان، نشانههای واضح به دست میآید که نشان میدهد نگاه پاکستان نسبت به افغانستان متحول نشده است. پاکستان از گذشتهها تاکنون این نگرانی را داشته است که دهلی در افغانستان پایگاه و یا نفوذ بیشتر از اسلامآباد داشته باشد. اسلامآباد فکر میکند که نفوذ هند در افغانستان میتواند اوضاع مناطق سرحدی غرب و شمال پاکستان را اخلال کند. به همین دلیل بوده که اسلامآباد همیشه به حضور و نفوذ هند در افغانستان به عنوان یک تهدید نگرسته است. اکنون نیز چنین است. گفته میشود که در ماههای اخیر اسلامآباد در تماسهای مکرر با رهبران سیاسی افغانستان گفته است که پاکستان از روند صلح افغانستان حمایت میکند، مشروط به اینکه در ساختار پساصلح، هند «برادر بزرگ» افغانستان نباشد. همچنان استراتژی پاکستان در قبال افغانستان، همواره این بوده است که در کابل یک جریان بنیادگرای پشتونمحور روی کار آید. سفرهای پیهم اعضای دفتر سیاسی طالبان به اسلامآباد، حضور رهبران این گروه در پاکستان، فعالیت آموزشگاههای «شورشیان» در مناطق آنسوی دیورند و دعوت اسلامآباد از رهبران جریانهای جهادی نظیر گلبدین حکمتیار برای سفر به پاکستان، نشانههای بارز عدم تحول نگاه آن کشور نسبت به افغانستان است.
مقامات پاکستان در چند ماه اخیر، در کنار اعضای دفتر سیاسی طالبان و رهبران جریانهای جهادی و بنیادگرای پشتونمحور، از دیگر چهرههای سیاسی – جهادی افغانستان نیز برای سفر به اسلامآباد دعوت کرده است. هدف تمامی این سفرها، گفتوگو و مشوره روی روند صلح افغانستان عنوان شده است. در آخرین مورد، محمدکریم خلیلی، رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان، در سفر دو روزه به پاکستان رفت و با مقامات آن کشور دیدار کرد. پیش از او، لطیف پدرام، عبدالله عبدالله و گلبدین حکمتیار به پاکستان رفته بودند. این در حالی است که گفته میشود در ادامه، حامد کرزی، عبدالرشید دوستم و تعدادی از چهرههای سیاسی دیگر به دعوت رسمی اسلامآباد به پاکستان سفر خواهند کرد.
بنابراین، در یک جمعبندی میتوان گفت که در گذشته پاکستان یک طرف منازعه افغانستان بود؛ اما اکنون به نظر میرسد که اسلامآباد برای خودش نقش بیشتر از گذشته در نظر گرفته است. پاکستان هم خودش میبُرد و هم خودش میدوزد. اینکه پایان این درام تراژیک چیست، معلوم نیست؛ اما از درون تجربههای تلخ گذشته میتوان گفت که مسیر آینده افغانستان دشوار است.
منبعها:
- کِرول کریستین فییر، نبرد تا آخرین نفس، شیوه جنگ ارتش پاکستان، ترجمه خالد خسرو، ۱۳۹۶، انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.
- عبدالوکیل، از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان، ۱۳۹۶، انتشارات عازم.