طالبان، خطرناکتر از تروریسم بینالمللی
محمدهادی ابراهیمی

اخیراً گروه مطالعاتی افغانستان که از سوی کنگره امریکا تأسیس شده، گزارشی را در مورد وضعیت افغانستان و مسایل امنیتی این کشور منتشر کرده است. آنچه در این گزارش آمده، مروری است بر چگونهگی وضعیت امنیتی افغانستان، میزان پابندی طالبان به تعهدات توافقنامه دوحه و در نتیجه توصیههایی برای امریکا. یکی از مواردی که در این گزارش از آن یاد شده، احتمال تبدیل شدن دوباره افغانستان به پایگاه تروریسم بینالمللی است. به همین جهت و در همین راستا توصیههایی از سوی این گروه مطالعاتی به جانب دولت امریکا صورت گرفته است. در این نوشته تلاش شده است تا نشان داده شود که گروه طالبان، گرچند خود به عنوان تروریسم بینالمللی طبقهبندی نمیشود، اما به دلیل اینکه بسترساز و زمینهساز گروههای تروریستی بینالمللی است و هم به آن جهت که احتمال تعیین اهداف فرامرزی از سوی این گروه زیاد است، میتواند به مراتب خطرناکتر از تروریسم بینالمللی باشد.
تروریسم بینالمللی یکی از اهداف مهم ناتو پس از جنگ سرد است. ناتو پس از جنگ سرد، سه هدف اساسی برای خود تعیین کرده است:
۱. مبارزه با تروریسم؛
۲. مبارزه با مواد مخدر؛
۳. ممانعت از ساخت و استفاده از موشکهای دوربرد هستهای.
تروریسم یکی از اهداف اساسی ناتو است. ناتو همواره از تروریسم بینالمللی و تروریستهایی که میله تفنگهایشان محدود به مرز مشخصی نیست، هراس دارد. هر جایی که بویی از تروریسم بینالمللی باشد، زنگ خطری است برای ناتو. هم ناتو و هم امریکا از ناحیه تروریسم بینالمللی آسیب دیدهاند و میبینند. حملات یازدهم سپتامبر نشانهای بود بر اینکه تروریسم بینالمللی میتواند تا چه میزان خطرناک باشد. همینطور حملات داعش در کشورهای اروپایی نیز باعث سلب آرامش از شهروندان آن کشورها شد و نشان داد که نادیده گرفتن خطر تروریسم بینالمللی، تا چه میزان امنیت روانی کشورهای جهان را تحت تأثیر قرار میدهد. به همین جهت است که تروریسم بینالمللی از اولویت مهمی برای امریکا و کشورهای اروپایی عضو ناتو برخوردار است.
به همین جهت است که دغدغه اصلی امریکا و ناتو در قبال طالبان، قطع ارتباط این گروه با تروریسم بینالمللی، از جمله القاعده است. آنچه برای امریکا و ناتو اهمیت دارد و این اهمیت را میتوان هم در توافقنامه دوحه و هم در موضعگیریهای ناتو دید، ارتباط طالبان با گروههای تروریستی بینالمللی است.
البته که نه ناتو و نه هم امریکا، طالبان را به عنوان تروریسم بینالمللی نمیشناسند. بدان جهت که مهمترین مشخصه تروریسم بینالمللی این است که برای خود اهداف فرامرزی و حوزه عملیات فرامرزی تعریف میکند، چونان القاعده و داعش، که طالبان این ویژهگی را ندارند. چه اینکه بنابر برخی از تعریفها، گروه طالبان به عنوان گروه شورشی تعریف میشود، نه تروریستی. البته تعیین جایگاه طالبان از دیدگاه مطالعات تروریسم، هدف این نوشتار نیست. اما در هر صورت، طالبان به عنوان تروریستان بینالمللی شناخته نمیشوند. طالبان از بدو ظهور خود، اهداف محدود به افغانستان داشتهاند. از زمانی که طالبان در «سینگسار» قندهار ظهور کردند و تا زمانی که بیش از نود درصد خاک افغانستان در کنترلشان بود و همینطور زمانی که پس از سال ۲۰۰۲ دوباره به میدان جنگ برگشتند، تمام دغدغه این گروه محدود به جغرافیای افغانستان میشد. به همین جهت، این گروه برای ناتو و امریکا، به عنوان تروریسم بینالمللی شناخته نمیشود و تمام تقاضای این دو از طالبان، قطع ارتباط شان با تروریسم بینالمللی است.
اما باید توجه داشت که طالبان، با آنکه به عنوان تروریستان بینالمللی شناخته نمیشوند، اما به مراتب از تروریسم بینالمللی خطرناکتر هستند. طالبان گرچند تاکنون اهداف فرامرزی برای خود تعریف نکردهاند، اما در عمل میتوانند موجب آسیبهایی شوند که این آسیبها فرامرزی است.
مهمترین دلیل بر اینکه خطر طالبان به مراتب بیشتر از تروریسم بینالمللی است، این است که آنان بسترساز گروههای تروریستی بینالمللی هستند. گروههای تروریستی بینالمللی برای سازماندهی و بسیج نیرو نیازمند یک جغرافیا هستند؛ جغرافیایی که چندان تحت کنترل یک دولت قوی نباشد و بتوانند در آن جغرافیا به سازماندهی نیروهای خود بپردازند. از سویی، طالبان این جغرافیا را برای سازماندهی در خدمت گروههای تروریستی بینالمللی قرار میدهند. فعالیت گروههایی همچون القاعده، لشکر طیبه، جیش محمد، سپاه صحابه، شبکه حقانی، تنظیم البدر، حرکت ترکستان شرقی، نهضت اسلامی اوزبیکستان و دیگر گروههای فعال تروریستی به معنای حمایت طالبان از آنان است. همین که این گروهها در افغانستان فعالیت دارند، به معنای آن است که از حمایت طالبان برخوردار هستند. به دلیل اینکه گروههای تروریستی غالباً در حوزههایی بودوباش دارند که تحت کنترل دولت نیست و از مراکز شهری دور است و از آن جهت که محدوده جغرافیایی تحت کنترل طالبان روستاها و مناطق مرزی و دورافتاده از مرکز شهرها است، میتوان گفت که این گروهها در مناطق تحت نفوذ طالبان هستند و بعید است که طالبان از حضور و تحرکات آنان بیخبر باشند. لذا با توجه به فعالیت گروههای تروریستی در حوزههای تحت کنترل طالبان، به خوبی میتوان فهمید که طالبان بسترساز این گروهها هستند و جغرافیا و محل بودوباش را برای گروههای تروریستی بینالمللی آماده میسازند. طالبان به دلایل زیادی همچون قرابتهای ایدیولوژیک و یا منافع اقتصادی و تسلیحاتی، برای گروههای تروریستی بینالمللی بسترسازی و زمینهسازی میکنند.
همینطور کشته شدن اعضای بلندرتبه القاعده در مناطق تحت نفوذ طالبان، خود دلیل دیگری است بر اینکه طالبان بسترساز تروریستان بینالمللی هستند و گروههای تروریستی در مناطق تحت نفوذ طالبان بودوباش دارند. مطمئناً که خطر بسترسازی برای گروههای تروریستی، به مراتب بیشتر از خود گروههای تروریستی است. اگر القاعده توانست حمله بزرگ و فاجعهباری چون یازدهم سپتامبر را ترتیب ببیند، دلیلش این بود که مامن و پایگاه مطمئنی برای سازماندهی و رهبری چنین حملاتی را در دست داشت و همینطور اگر حالا القاعده توانایی چنین حملاتی را ندارد، یکی از دلایلش این است که دیگر پایگاهی به اسم امارت اسلامی افغانستان ندارد. به همین دلیل، طالبان از آن جهت که بسترساز تروریسم بینالمللی هستند، به اندازه تروریسم بینالمللی و چه بسا بیشتر از آن خطرناکاند.
دومین نکته این است که جنبشها و به صورت کل کنشگران عرصه سیاست و اجتماع، اهداف خود را براساس میزان قدرت خود تعیین میکنند. لذا اگر حالا طالبان اهداف فرامرزی ندارند، دلیل بر آن نیست که در آینده هم نداشته باشند. چه اینکه اگر طالبان به قدرت بیشتری دست پیدا کنند و یا بتوانند قدرتشان را در عرصه سیاست افغانستان به گونه مشروع تثبیت کنند، مطمئناً که اهداف فرامرزی را هم به اهداف خود نزدیک خواهند کرد. بهویژه به دلیل ایدیولوژی فراملی که دارند، احتمال تعیین اهداف فرامرزی بیشتر میشود.
چه اینکه روند تکامل طالبان به خوبی نشان میدهد که این گروه در بستر زمان دچار دگردیسی و تحول در اهداف خود شده است. طالبان در ابتدای ظهور خود تنها اهداف محلی داشتند، اهداف طالبان به روایت احمد رشید تنها مقابله با جنگسالاران و هرجومرج در جنوب افغانستان بود. ملا عمر هم در نطق اولیهاش در میان طالبان علوم دینی سینگسار هدفش را مقابله با کسانی میداند که بر مال و ناموس مردم تجاوز میکنند. اما همین گروه پس از موفقیتهای اولیه و جلب حمایت تاجران محلی و پس از آن جلب توجه پاکستان، به گروهی تبدیل شد که خواستار قدرت انحصاری در افغانستان بود و جنگجویانش تفنگهایِشان را به سمت کابل و دولت کابل هدف گرفت.
به همین سان میتوان پیشبینی کرد که طالبان گرچند حالا اهداف فرامرزی ندارند، اما بعید نیست که پس از دستیابی به قدرت تصمیم به اهداف فرامرزی و به گونهای به صدور امارت اسلامیشان بگیرند و یا هم به دلیل قرابتهای ایدیولوژیک، از گروههای اسلامگرای افراطی در فراتر از مرزها حمایت کنند.
لذا با توجه به دو دلیل فوق، مبنی بر بسترسازی طالبان برای تروریسم بینالمللی و همینطور احتمال تعیین اهداف فرامرزی از سوی طالبان، میتوان خطر آنان را به اندازه تروریسم بینالمللی و چه بسا خطرناکتر از آن انگاشت. چنانچه تاکنون نیز خطر آنان همسان القاعده بوده است و اگر القاعده تهدیدی برای امنیت جهانی خلق کرد، دلیلش طالبان بودند که یک جغرافیا را برای سازماندهی این شبکه بسترسازی کرده بودند. پس باید درک کرد که این گروه، همچنان میتواند برای امنیت جهانی خطرآفرین باشد.