طالبان و مساله زنان؛ تضاد در برخورد و تعارض در دیدگاه
فهیم ستوده

در نوار تصویریای که از جریان تظاهرات چند روز قبل زنان علیه اجباری شدن نقاب در کابل ثبت شده است، دختری از یک طالب میپرسد که چرا طالبان از زنان میترسند. طالب پاسخی نمیدهد و با خشونت میخواهد از ادامه اعتراض جلوگیری کند.
طالبان گذشته بسیار سیاهی در مورد حقوق زنان دارند. وقتی در اواخر دهه ۹۰ میلادی برای بار اول قدرت را در اختیار گرفتند، زنان را بهکلی از جامعه و بسترهای اجتماعی حذف کردند. چارچوبهای سفتوسختی برای زنان ساختند که عبور از آنها، مجازاتهای سنگینی داشت. معلمان و کارمندان زن خانهنشین شدند، دختران از آموزش محروم گشتند و شدیدترین و بستهترین نوع حجاب اجباری تحمیل شد. زنان در آن دوره بدون داشتن محرم، حق بیرون شدن از خانه و حتا رفتن به بازار را نداشتند. در مواردی اگر چنین اتفاقی میافتاد، هر طالبی به خود حق میداد زنان را زیر لتوکوب بگیرد و شلاق بزند. بهصورت کلی، زنان از جامعه حذف و در خانهها محصور شدند.
وقتی حاکمیت اول طالبان سقوط کرد و جمهوریت نظم گرفت، باز هم مخالفت این گروه با زنان ادامه یافت. بارها جنگجویان این گروه در مسیر راهها زنان را به دلیل داشتن دامن کوتاه از چیزی که آنها مد نظر دارند، لتوکوب کردهاند. باری دخترانی را در مسیر راه در ولایت غزنی از موتر پیاده کرده و به همین دلیل لتوکوب و تهدید به مرگ کرده بودند. پس از آن، این دختران یک لباس مخصوص مسافرت داشتند: چادرهای بزرگ و لباس دراز، ترجیحاً به رنگ سیاه.
طالبان در ۲۰ سال گذشته، هر جا دستشان رسید، مکاتب دخترانه را بستند. در این مدت مکتبهای زیادی از جمله مکاتب دخترانه منفجر شد که دولت پیشین، طالبان را مسوول آن میدانست. بدون شک طالبان یا بهصورت مستقیم عامل این انفجارها بودند یا غیرمستقیم به گروههای دیگر زمینه داده بودند. بنابراین، دشمنی طالبان با زنان، دامن بسیار دراز و پرپهنایی دارد.
این بار هم که طالبان بر اریکه قدرت تکیه زده، بیش از هر صنف و قشر دیگری، علیه زنان محدودیت وضع کردهاند. از سوی دیگر، این گروه نیز بیش از هر صنف و قشر دیگری، از سوی زنان مورد اعتراض جدی قرار گرفته است. جدیترین اعتراضهای خیابانی در کابل و شهرهای دیگر، از سوی دختران و زنان راهاندازی و مدیریت شد. طالبان که در آن زمان تنها زنان را حریف خود میدانستند و هنوز جبهات مقاومت مسلحانه علیه این گروه بهصورت جدی فعال نبود، جادهها را به روی زنان بستند. زنان اما ساکت نماندند. از جاده به زیر سقفها عقبنشینی کردند، اما اعتراضشان جدیتر شد. تعدادی از این دختران بازداشت و شکنجه هم شدند. در این مدت زنان، طالبان را از خانه تا جاده، از شبکههای اجتماعی تا رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری، از شهر تا ده و از کابل تا اسلو، زیر انتقاد و فشار قرار دادند و برای احقاق حقوقشان صدا بلند کردند.
علاوه بر سرکوب اعتراضهای زنان در جادهها، طالبان آنها را از آموزش محروم کردند، از کار و دفاتر کنار زدند، سپس به رنگ و درازی لباس آنها چسبیدند و در نهایت دستور دادند که برقع بپوشند.
اینهمه محدودیت برای زنان از کجا میآید؟ آیا طالبان واقعاً براساس قرائتهای خود از دین، به محرومیت زنان از آموزش باور دارند؟ یا این کار فقط یک بازی سیاسی و سیاست سرکوب است؟
با توجه به گفتار و رفتار طالبان، به این نتیجه میرسیم که مخالفت طالبان با آموزش و آزادیهای زنان، سیاسی است. این مخالفت، بار اعتقادی ندارد. اگر آنها اعتقادی به ممنوعیت زنان از آموزش میداشتند، بدون شک دختران خودشان از دانشگاهها و مکاتب کشورهای اسلامی و غیراسلامی سر برنمیکشیدند. برای همین، هیچ طالبی از ممنوعیت آموزش زنان دفاع نمیتواند. در دور اول تسلط این گروه هم زنان به بهانههای مختلف، از جمله فراهم نبودن زمینه، کنار گذاشته شدند و این بار نیز از همین حربه استفاده میکنند. اگر بار اعتقادی میداشت، نه دختران جوان خودشان در دانشگاهها و مکاتب بیرون از کشور تحصیل میکردند و نه خود از دفاع از این سیاست طفره میرفتند. وقتی دختران رهبران طالبان تحصیل میکنند، اما حق آموزش را از دختران مردم عادی میگیرند، تعارض دیدگاه و تضاد رفتار طالبان را نشان میدهد. طالبان اکنون توان توجیه دینی ممنوعیت آموزش دختران و اجباری کردن چادری را ندارند. از سوی دیگر، دادن آزادی به زنان و پذیرفتن حق آموزش آنها، با نگاه طالبانی به مسایل، تعارض دارد. این نگاه اما نگاه تشریعی و دینی نیست؛ یک نگاه سیاسی و ابزاری است. کاری که در رژیم طالبان همواره صورت گرفته است. این شبیه ممنوعیت موسیقی است که وقتی «قرصک» باشد، حرام است و وقتی «اتن» و «دهل» باشد، حلال. آموزش دختران نیز همینگونه تعارض دیدگاه را نشان میدهد.
مهمترین مساله در این مخالفت، «ترس» است. سوال آن دختر معترض، بسیار جدی است. طالبان واقعاً میترسند. ترس از رسانه، ترس از اطلاعات، ترس از آگاهی و ترس از زنان، در رگرگ طالبان جاری است. گروهی که خود در عصر تکنولوژی و شبکههای اجتماعی بدویترین رفتارها را با غیرنظامیان، مردم عام و طیفهای مختلف اجتماعی دارد، مجبور است دو کار را انجام بدهد: ۱) رفتار خود را تغییر بدهد که در آن صورت هویت طالبانیاش را از دست میدهد. ۲) از درز اطلاعات جلوگیری کند. طالبان گزینه دوم را انتخاب کردهاند.
در مورد زنان هم وضع همینگونه است. طالبان که خود را امیر و حاکم میدانند اما از سواد و آگاهی بهرهای ندارند، در مقابل زنان باسواد -به اصطلاح عامیانه- کم میآورند. آنها برای اینکه بار ناآگاهی و بیسوادی را از دوششان بردارند، نیز دو گزینه دارند: ۱) خود بیاموزند و سطح آگاهی و سوادشان را بالا ببرند. در این صورت، زمان بسیار طولانی و امکانات و تسهیلات بسیار زیادی نیاز است و با توجه به شرایط کنونی، از توان آنها خارج مینماید. آن بخش از طالبان که دیگر سنی از آنها گذشته و اتفاقاً تصمیمگیران اصلی هم هستند، دیگر فرصت و توان آموزش را ندارند. ۲) جامعه و از جمله زنان را از آموزش محروم کنند تا حداقل چند سال بعد -در صورت دوام رژیمشان- اختلاف آگاهی و سواد حاکم و مردم کمتر شود. در این مورد هم طالبان گزینه دوم را انتخاب کردهاند. این گزینه، آسانتر و بیهزینه است.
اینکه آینده جامعه و کشور چه میشود، برای کسی که آگاهیاش به اندازه طالب باشد، اهمیت ندارد. برای یک طالب، بستن مکتبها و دانشگاهها اولویت دارد، زیرا از یک طرف هزینه مالی را از دوش خزانه خالی آنها برمیدارد و از سوی دیگر اختلاف در سواد حاکم و مردم را کاهش میدهد.
بنابراین، مخالفت طالبان با آموزش زنان و وضع محدودیت بر آنها، از نگاه دینی توجیهی ندارد. این مخالفتها، یک حربه سیاسی و یک ابزار سرکوب است.