بخش دوم – پیوند زن و گناه در اندیشه طالبان
محمد محق

مختلط بودن زن و مرد
آشکارا معلوم است که جداسازی زن و مرد و پرده کشیدن میان آنان در همه عرصهها، حالت ایدهآل عبدالحکیم حقانی و دیگر طالبان است. او بیرون شدن زن از خانه را به قصد حضور در اجتماع، در جایی که مرد و زن حضور دارند، اختلاط مینامد و با شدت بر آن میتازد. وی در تعریف اختلاط میگوید: «اختلاط عبارت است از گرد آمدن مردان با زنان نامحرم در یک مکان که در آن امکان برقراری ارتباط میانشان باشد، از طریق نگاه کردن، اشاره، سخن، یا بدن، بدون پرده و مانعی که شک و فساد را دفع کند.» (۲۷۸) یعنی حتا امکان برقراری ارتباط در حد نگاه یا سخن، محل شبهه است و میتواند مقدمه شک و فساد باشد. از همین رو، بیرون شدن زن از خانه و قرار گرفتن در موقعیتی که نوعی از ارتباط با مردان را ممکن گرداند، از نظر وی ناروا است: «شارع بیرون شدن زنان از خانه را بدون ضرورت شرعی منع کرده است.» (۲۵۰) او برای تاییدش نخست به یکی از احادیث مناقشهبرانگیز در این باب توسل جسته و سپس از ملا کفایتالله نقل میکند که پیامبر: «مطلقاً خروج زنان از بیوت را به غیر ضرورت مستحسن نشمرد و فرمود: المرأه عوره و إنها إذا خرجت استشرفها الشیطان» (۲۷۲) یعنی زن تماماً عورت است و هرگاه از خانه بیرون شود، شیطان بر او نظارت و چیرهگی پیدا میکند. با توجه به چنین دیدگاهی، او میگوید: «مشارکت زن با مرد نامحرم در میدان کار روا نیست و دعوت به این کار بهصراحت یا بهطور ضمنی، به بهانه اینکه مقتضیات عصر و تقاضاهای تمدنی است، امر بسیار خطرناکی است و نتایج تلخ و عواقب وخیمی دارد، و با نصوص شرعی معطوف به ماندن زن در خانه و پرداختن به اعمال مخصوص زنان در تضاد است.» او میافزاید: «میدانیم که خداوند تبارک و تعالی به زن ترکیب خاصی داده است که از ترکیب مرد فرق دارد. او زن را به اموری مهیا کرده است که داخل خانه و میان دختران جنس خودش رایج است. معنای این سخن این است که وارد شدن زن به عرصه اختصاصیافته به مردان، خارج ساختن زن از ترکیب و طبیعت او است، و در این کار جنایت بزرگی بر زن و از بین بردن معنویت او و در هم شکستن شخصیت او است، که خداوند ما را از چنین جنایتی در پناه خود بگیرد.» (۲۸۰)
حقانی مانند همه طالبان، گمان میکند که بیرون شدن زن از خانه و حضور یافتن وی در اجتماع و به دوش گرفتن برخی از مسوولیتهای اجتماعی، که از نظر او و همفکرانش همه به مردان اختصاص دارد، سبب میشود که مرد و زن مخلوط شوند و جامعه در مسیر تباهی قرار بگیرد. درباره نتایج اختلاط مینویسد: «از آن جمله است مبتلا شدن به عشق که دنیا و دین را تباه میکند و از آثار ویرانگر آن، از میان رفتن غیرت و حیا و فساد اخلاق است… مانند زنان برهنهروی و خودنمایانگر که رودرروی مردان مینگرند و فضایل از آنان ساقط شده است و این برهنهرویان فاجر را میبینی که با مردی نامحرم بهگونهای سخن میگویند که از وضعیتشان گمان میکنی که هر دو همسر هستند با عقد صحیح شرعی، و این انحطاط سهمگین در کشورهای مسلمان به خاطر اجرای قانون دموکراسی آمده است که خداوند ما را از شر آن در پناه خود بگیرد.» (۲۸۰) از نظر طالبان مرز مسایل حقوقی و مسایل اخلاقی و مسایل عرفی مشخص نیست و در این باره علاوه بر اینکه از چنین تفکیکی عاجز هستند، عرفهای روستایی و بدوی خود را فضیلت مطلق و نگرش خود را حاوی حقیقت مطلق انگاشته و براساس آن فتوا صادر میکنند: «اختلاط زنان و مردانتان در شریعتتان با نص کتاب و سنت حرام است، خصوصاً در این زمان که خوف از خدا از میان رفته است، جز بهندرت، و اباحیگری و تقلید از کافران فرنگی در زمینه هر انحطاط اخلاقی و ارتکاب هر جرم شرمآور، رواج یافته است.» (۲۶۹) و با استناد به چنان دیدگاهی نهیب میزند: «ای افغانیها، وقتی این را که گفتیم شما دانستید، پس شهامت افغانی عریق شما که در خلال عصرها به میراث بردهاید کجا است؟ چگونه دخترانتان را رها میکنید که خارج شوند بهصورت برهنه و در دسترس هر کس که بخواهد از زیباییشان رایگان بهره بگیرد؟» (۲۷۰)
آموزش مختلط
بدبینی مفرط طالبان به حضور زن در اجتماع و پیوند زدن همه چیز به غریزه جنسی و تقلیل دادن زن به ابزاری جنسی، که بخشی از بنیادهای فکری این گروه است، به این نتیجه میانجامد که هر گونه آموزش دانشجویان بهشکل مختلط از منکرات است و ناروا انگاشته میشود. نهتنها این، بلکه تماس روبهرو میان استاد و شاگردان هم، اگر از دو جنس مخالف باشند، ناروا دانسته میشود. استدلال حقانی برای این موضوع به آیهای است که درباره زنان پیامبر اسلام است و در آنجا به مردان مومن گفته شده است که اگر از زنان پیامبر چیزی میپرسند یا درخواست میکنند، از پس پرده باشد. با آنکه آیه بهصورت آشکار درباره زنان پیامبر است که همسران رهبر جامعه بودند و موقعیت حساسی در آن جامعه داشتند و بسیاری از دانشمندان مسلمان تعمیم آن به دیگر زنان را غلط میدانند، اما حقانی مانند شماری دیگر از فقها آن را به همه زنان تعمیم میدهد و میگوید: «اگر زن نیاز پیدا کرد که از مرد نامحرم تعلیم بگیرد، باید میان او و معلمش پردهای پنهانکننده وجود داشته باشد. قرطبی گفته است: این آیه دلیلی بر این است که خداوند اجازه داده است که آنان از پس پرده سوال کنند، در اموری که عارض میشود، یا مسالهای که نیاز به فتوا خواستن دارند، و همه زنان در این حکم شامل هستند.» حقانی هر گونه دعوت به آموزش مختلط را ناروا و بلکه تباهکننده میداند و میگوید: «از این جهت دعوت به اختلاط، دعوت به مرگ است.» (۲۶۷) با لحنی درشت و تهاجمی میافزاید: «مخالطت دختران و پسرانتان، مرگی است که پیامبر راستگو به آن تصریح کرده است… و آشکار است که یکجا شدن هر دو جنس در یک محل به کنار همدیگر، مخالف هشدار پیامبر اسلام(ص) و از زشتترین بازیگریها با هشدار پیامبر برای پیروی از شیطان و تقلید کورکورانه از زنان کافر فرنگی است.» (۲۶۸) آشکار است که او در این زمینه از میان آرای علما و مراکز اسلامی مختلف، سلیقه علمای وهابی را انتخاب میکند و برای تایید نظر خود فتوای لجنه دایمی سعودی را میآورد: «برای دخترخانمها درس خواندن مختلط و در مدرسه مختلط که مردان متولی تدریس باشند، جایز نیست، زیرا این کار به فتنه و عواقب ناپسند منتهی میشود.» (۲۷۳) در ادامه این بحث به این میپردازد که اگر ضرورتی برای خارج شدن دختران از خانه باشد، مثلاً برای یادگیری طب، حکم شرعی آن چیست؟ او در این زمینه فتوای شماره (۳۲۲۹) لجنه دایمی سعودی شامل مشهورترین علمای وهابی را مانند ابن باز، ابن غدیان و عبدالرزاق عفیفی مبنای کار خود قرار میدهد: «اولاً، اگر خارج شدن زن برای یادگیری طب باشد، بهگونهای که سبب مخلوط شدن وی با مردان در محیط تعلیمی یا در وقت سوار شدن به وسایط نقلیه عمومی شود، اختلاطی که سبب فتنه گردد، این کار برای او روا نیست؛ زیرا حفظ آبرو و حیثیت بر او فرض عین است و یادگیری طب فرض کفایه است و فرض عین بر فرض کفایه مقدم است. اما مجرد سخن گفتن با مریض یا با معلم طب حرام نیست، بلکه حرام این است که در سخن گفتن عشوه کند و به نرمی سخن بگوید، تا کسی که دلش گرفتار بیماری و فسق و نفاق است، به او طمع کند، و این مخصوص طب نیست. ثانیاً، اگر در سفرش برای یادگیری طب و یاد دادن آن یا برای تداوی بیمار محرمی همراهش باشد، جایز است، و اگر در آن سفر شوهر یا محرمی همراهش نباشد، حرام است، اگرچه سفر با هواپیما باشد، زیرا پیامبر خدا گفته است: «زن سفر نکند مگر با محرم» (متفقعلیه) زیرا مصلحت حفظ آبرو و حیثیت مهمتر از مصلحت یادگیری طب و تعلیم آن است.» (۲۷۴) موضوع حفظ آبرو، یکی از دغدغههایی است که در این فتوا به آن اشاره شده و مکرر در نوشتههای حقانی میآید و ذهنیتی را به تصویر میکشد که یکی از نگرانیهای عمده این گروه از بابت قضاوت مردم قبیلهای و روستایی در اینگونه موارد است، بدون اینکه قضیه آبرو در فرهنگهای مختلف و ابعاد ثابت و متغیر این مساله به بحث گرفته شود.
بدبینی به آموزش مختلط مرد و زن در ذهنیت طالبانی به جایی میرسد که آن را زیر چتر زنا و فحشا قرار میدهد و معلوم میشود که این ذهنیت چقدر گرفتار جنسیتزدهگی است و همه چیز را از چشم روابط جنسی مینگرد. حقانی میگوید: «بدانید که اسم زنا شامل مجموع اعمالی میشود که در برابر معلم در وقت یکجا شدن شاگردان دختر و پسر انجام میشود، اما با این تفاوت که بعضی انواع زنا پایینتر از انواعی دیگر است.» (۲۶۸) وی در نظر نمیگیرد که در اغلب کشورها آموزش مختلط به خاطر صرفهجویی در مصارف دولتها است، زیرا فراهم آوردن اماکن جداگانه آموزشی برای دختران و پسران هزینه این تاسیسات را دو برابر میکند، علاوه بر اینکه یکجا آموزش یافتنشان به درک متقابل مرد و زن از یکدیگر، جدا از رابطه جنسی، کمک میکند و زمینه به دوش گرفتن مسوولیتهای مشترک در جامعه را برایشان مساعد میگرداند. حقانی مینویسد: «از کسی پنهان نیست که وقتی دانشجویان دختر و پسر برای درس خواندن گرد میآیند و در وقت تفریح میان ساعتهای درسی و در وقت تفریح در اماکن تفریحی و شنا در آب و در اماکن تکرار درسهایشان، چشمها و زبانها و دستهایشان زنا میکند و عورتهایشان اگر فرصت پیدا کند، با آن مخالفتی نخواهد کرد؛ زیرا عامل بازدارنده دینی و کیفر مانعشونده وجود ندارد و فرنگیهایی که اینها پیرویشان را میکنند، علم قطعی وجود دارد که عورتهایشان همان کاری را میکند که دلهایشان تمنا میکند.» (۲۶۹)
آموزش زن
در شریعت اسلام منعی در پیوند به آموزش زنان وجود ندارد. حقانی هم میداند که آیت و حدیثی برای ممنوعیت این کار پیدا کرده نمیتواند. وی در مورد آموزش زنان به این مساله اعتراف کرده میگوید: «شکی در جواز آن نیست، بلکه بر زن واجب است یادگیری آن چیزی که انجام دادنش واجب است و مستحب است یادگیری آنچه که انجام دادنش مستحب است.» (۲۴۸) او حتا نظر یکی از فقهای قدیم به نام ابن الحاج را نقل میکند که گفته است: «اگر زن شوهر داشته باشد، بر او واجب است که زنش را تعلیم دهد اگر نسبت به احکام نادان بود، و اگر این کار را نکرد، زن باید از وی مطالبه کند، و اگر شوهر این کار را نکرد، زن اجازه بگیرد که برای تعلیم از خانه خارج شود، و اگر شوهر اجازه نداد، بدون اجازهاش بیرون شود.» خطیب بغدادی گفته است: «و حاکم باید شوهران زنان و صاحبان کنیزان را مجبور کند به تعلیم دادنشان.» (۲۵۳) البته معلوم است که مراد این دو نفر از تاکید بر تعلیم، فراگیری مسایل دینی است، نه دانش به معنای عام که امروزه رواج دارد؛ اما حقانی در مورد سایر دانشها که لزوماً دانشهای دینی نیستند و از وجایب شرعی به شمار نمیروند، نظر مولوی کفایتالله را میآورد: «پس افتراض تحصیل علوم ضروریه و استحباب اکتساب علوم مستحبه و اباحت علوم مباحه برای زنان محل تردد نیست و دلیل فارق میان مردان و زنان در این باب در شریعت وجود ندارد.» (۲۷۰)
تا اینجا مشکلی نیست، اما پس از این نقل قولهای امیدوارکننده، وی به سراغ حدود و قیودی میرود که آموزش را برای زنان محدود میسازد و میگوید: «اگر زن نیاز داشت که برای تعلیم از خانه خارج شود، بهتر است که معلمش زن باشد. ابن الهمام گفته است: یادگیری زن از زن بهتر از یادگیری وی از مردی نابینا است.» (۲۵۴) یعنی مرد حتا اگر نابینا باشد، بیم فتنه وجود دارد و بهتر است که به جایش زنی بهعنوان معلم انتخاب شود. اما شرط سختتری را که در برابر آموزش زنان قرار میدهد، ناشی از نگرش ملایی او است که حاکی از بیخبریاش از منظومه معرفت مدرن و اهمیت دانشهای نو است. با دیدی روستایی با موضوع برخورد کرده و آموزش را به دانشهای دینی و برخی موضوعات غیردینی محدود منحصر میگرداند و میگوید: «آنچه گفتیم، درباره یادگیری علوم دینی و علوم دنیوی مناسب مانند خیاطی و طبابت برای زنان بود، و آنچه مناسب زنان نیست، مانند کیمیا، هندسه و مانند اینها نیازی نیست که به خاطر آن از خانه خارج شوند، اگرچه از فرضهای کفایی باشد… با یادگیری این رشتهها از سوی مردان، مسوولیت از دوش بقیه ساقط میشود، پس چه نیازی به بیرون شدن آنان میماند؟» (۲۶۲) انگیزه حقانی برای به میان کشیدن این مبحث، پاسخ به یکی از ایرادهایی است که ممکن است بر سخن وی وارد شود؛ زیرا فقها بر این نظرند که همه دانشها و مهارتهای کارامد برای جامعه مسلمان از فرضهای کفایی به شمار میرود و اگر یکی یا پارهای از آنها در جامعه مسلمان وجود نداشت و به یادگیریاش اقدام نشد، تمام مسلمانان گنهکارند. با این دید کلی، هیچ علم و مهارتی نمیماند مگر اینکه در شمار فرضهای کفایی قرار بگیرد. اما قاعده فرضهای کفایی این است که اگر شماری از مردم به قدر کفایت جامعه به یادگیری آنها پرداختند، از دوش بقیه ساقط میشود. از این رو حقانی میگوید که غیر از خیاطی و چند کار محدود، بقیه دانشها به شمول کیمیا و هندسه که معمولاً مردها فرا میگیرند، نیازی نیست که زن به خاطر یادگیری آنها از خانه خارج شود و بهتر است که در خانه بماند. معلوم است که در این زمینه به حق برابری مرد و زن در یادگیری دانش باور ندارد و راضی نیست که فرصتهای یکسان برای هر دو جنس وجود داشته باشد. اساساً نگاه حقانی به تعلیم زن، از منظر حق نیست، بلکه از منظر مکلفیت است؛ یعنی از این زاویه به جواز برخی از دانشها به زن میپردازد که آن دانشها برای جامعه مورد ضرورت باشد و برای رفع ضرورت در جایی که مردان از عهده آن برآمده نمیتوانند، زنان حق دارند فرابگیرند. در حالی که در دنیای مدرن دانش وسیله رشد و پرورش شخصیت شمرده میشود و از حقوق طبیعی او به حساب میرود که بدون توجه به اینکه دیگران به آن نیاز دارند یا نه، انسانها حق دارند به رشتههای دلخواه خود رو بیاورند و دانشهایی را که دوست دارند فرابگیرند. نگاه حقانی به فرضهای کفایی هم برخاسته از ذهنیت فرسوده قدیمی است که حاکی از ناآشنایی او با دانشهای تازه و با کلیت منظومه معرفتی نوین است. او درباره دامنه فرضهای کفایی از قول ابن عابدین در مقدمه رد المحتار چنین میگوید: «در کتاب تبیین المحارم آمده است: اما فرض کفایه از علم، شامل هر علمی است که در قوام امور دنیا جای بینیازی از آن نیست، مانند طبابت، حساب، نحو، لغت، کلام، قرائتها، اسانید حدیث، تقسیم وصیت و میراث، نویسندهگی، معانی و بدیع و بیان، اصول، شناخت ناسخ و منسوخ و عام و خاص و نص و ظاهر، زیرا هر یک از اینها آلهای برای علم تفسیر و حدیث است، و همچنین است علم روایتها و اخبار و علم اسماء الرجال و نامهای صحابه و صفات آنان و علم به عدالت راوی و علم به احوال راویان برای تفکیک ضعیف و قوی و علم به مدت عمر هر یک و همچنان پایه صنعتها و کشاورزی و بافندهگی و سیاست و حجامت.» (۲۶۲) در دنیای نوین صدها رشته علمی جدید وجود دارد که نقش مهمتری در بهبود بخشیدن به زندهگی مردم و کاهش مشکلات آنان دارد، اما حقانی و امثال او هیچ تصوری از آنها ندارند.
ادامه دارد…
بیشتر بخوانید…