معمای یک رابطه؛ نسبت طالبان و گروههای تروریستی
محمدهادی ابراهیمی

در ۲۹ فبروری سال گذشته، طالبان در توافقشان با ایالات متحده امریکا، متعهد شدند که با گروههای تروریستی بینالمللی قطع رابطه کنند. در قبال این تعهد طالبان و همینطور تعهد به مذاکره با دولت افغانستان، امریکا نیز تعهد سپرد که به صورت تدریجی، نیروهای خود را از افغانستان خارج کند. اما پس از نزدیک به سه ماه، در ۲۷ می گزارشی از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد، مبنی بر همکاری طالبان و القاعده منتشر شد. در این گزارش آمده بود که طالبان با فرماندهان القاعده نشستهایی داشته و بر روی برنامههای مشترک عملیاتی، صحبت کردهاند. همینطور در گزارشی که پنتاگن به کنگره امریکا فرستاده، نیز همکاری طالبان و القاعده تأیید شده است.
در گزارشهای متعدد دیگری نیز به همکاری طالبان با القاعده و دیگر گروههای تروریستی اشاره شده است. از جمله حسین احسانی، پژوهشگر گروههای بنیادگرا، در تحقیقات میدانی خود در ولایت بدخشان به این نتیجه رسیده که میان طالبان و داعش، پیوندهایی شکل گرفته است. احمد ضیا سراج، رییس عمومی امنیت ملی نیز در ۲۳ نوامبر سال گذشته گفته بود که با وجود توافق طالبان و امریکا، هنوز هم رابطه بین طالبان، القاعده، لشکر طیبه، جیش محمد، سپاه صحابه، شبکه حقانی، تنظیم البدر، حرکت ترکستان شرقی، نهضت اسلامی اوزبیکستان و دیگر گروههای فعال تروریستی به شکل گسترده برقرار است.
با توجه به گزارشهای متعددی که در مورد همکاری طالبان با گروههای تروریستی وجود دارد، این سوال مطرح میشود که آیا این همکاریها ادامه خواهد داشت؟ آیا ممکن است در آینده طالبان همکاری خود را با گروههای تروریستی مختلف قطع کنند؟ در این نوشته تلاش شده است تا به آیندهپژوهی ارتباط طالبان و گروههای تروریستی پرداخته و احتمال قطع همکاری طالبان با گروههای تروریستی به بررسی گرفته شود. مدعای نویسنده این است که این همکاری ادامه خواهد داشت و حداقل به این زودیها، طالبان رابطهشان را با گروههای تروریستی قطع نخواهند کرد.
در این نوشته تلاش شده است تا با توجه به ساختار شبکهای طالبان و همینطور تفکیک سطح راهبردی و تاکتیکی سازمانهای شورشی/تروریستی، به اثبات این مدعا پرداخته شود که قطع همکاری میان طالبان و گروههای تروریستی، به این زودی عملاً ناممکن خواهد بود و طالبان مثل گذشته، همانگونه که گزارشهای متعدد تأیید کرده است، به همکاریشان با گروههای تروریستی ادامه خواهند داد. اما پیش از تبیین دلایل نویسنده، لازم است ساختار شبکهای طالبان و ویژهگیهای یک ساختار شبکهای بررسی و پس از آن با تفکیک میان سطح راهبردی و سطح تاکتیکی سازمانهای شبکهای، به بررسی احتمال همکاری طالبان با گروههای تروریستی پرداخته شود.
سازمانهای شورشی عموماً براساس ساختار داخلی خود به سازمانهای سلسلهمراتبی و سازمانهای شبکهای تقسیم میشوند. سازمانهای سلسلهمراتبی از وحدت تصمیمگیری و یکپارچهگیِ بیشتری برخوردار اند. در مقابل سازمانهای شبکهای، هرچند در مواردی از وحدت تصمیمگیری برخوردار هستند، اما باز هم در این سازمانها، هماهنگی در سطح کلان و خرد دشوار است. همچنین در سازمانهای شبکهای، احتمال انشعاب نسبت به سازمانهای سلسلهمراتبی بیشتر است.
داکتر یعقوب ابراهیمی در پژوهشی تحت عنوان (الگوهای حل منازعه در افغانستان) که از سوی انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان نشر شده است، به این باور است که سازمان طالبان، سازمان شبکهای است. داکتر ابراهیمی در پژوهش خود به این نتیجه رسیده است که اگرچه طالبان در مواردی مانند آتشبس سه روزه عید فطر، دارای اتحاد سیاسی بودهاند، اما با توجه به وجود شوراهای مختلف در ساختار این گروه، میتوان آن را سازمان شبکهای دانست. آقای ابراهیمی به چند زیرشاخه گروه طالبان اشاره میکند؛ شورای کویته به رهبری ملا هیبتالله، شورای مشهد که تاکنون ملا هیبتالله را به عنوان رهبر رسمی خود نشناخته است، گروه کوچکی به رهبری عبیدالله اسحاقزی که از مخالفان هیبتالله است، شورای ملا رسول که در سال ۲۰۱۶ از شورای کویته جدا شد، شورای میرانشاه که رهبری شبکه حقانی را بر عهده دارد، شورای پشاور که در شرق افغانستان فعالیت دارد و شورای شمال که از شورای پشاور جدا شده است و در بدخشان فعالیت دارد.
به باور داکتر ابراهیمی نه تنها طالبان به شوراهای فوق تقسیم شدهاند، بلکه هر شورا نیز به جناحها و گروههای مختلف پارچه پارچه شده است. لذا با توجه به گستردهگی تعداد شوراها و گروههای مختلف طالبان، میتوان آن را سازمان شبکهای دانست و نمیتوان تنها به اتحاد سیاسی در مواردی محدودی چون آتشبس سه روزه، گروه طالبان را سازمان سلسلهمراتبی پنداشت.
مهمترین مشخصه سازمانهای شبکهای، ناهماهنگی میان سطوح کلان و خرد این سازمانها است. همانطور که برچ والدرز، پژوهشگر بلژیکی در حوزه طراحی سازمانهای تروریستی و شورشی، در تحقیقات خود اشاره میکند، سازمانهای شبکهای دارای ناهماهنگی در سطوح کلان (راهبردی) و سطوح خرد (تاکتیکی) هستند. به باور والدرز این سازمانها به دلیل ساختار شبکهای خود، بر علاوه اینکه مستعد انشعاباند، مستعد آن نیز هستند که در سطوح تاکتیکی و راهبری نیز دچار اختلاف شوند و چه بسا که سطح تاکتیکی و خرد این سازمانها، به گونهای عمل کند که همراه با سطح راهبردی و کلانشان هماهنگ نباشد. به تعبیر سادهتر، در این سازمانها، احتمال سرپیچی و ناهماهنگی از دستور مرکزی (اگر بتوان چنین دستور مرکزی را تصور کرد)، ضمن حفظ ارتباط با مرکز، بسیار زیاد است.
پس با توجه به ساختار شبکهای طالبان و تفکیک میان سطوح کلان و خرد تصمیمگیری در ساختارهای شبکهای، میتوان احتمال همکاری مداوم طالبان با گروههای تروریستی را ممکن دانست. شاید شورای کویته پس از توافق با امریکا مستقیماً دستور قطع همکاری با گروههای تروریستی را داده باشد، اما اینکه این دستور در تمام سطوح و تمام گروههایی که زیر نام طالبان فعالیت میکنند، عملی شود، بعید است. چه بسا که سطوح خرد طالبان، به دلیل منافعی که از گروههای تروریستی میبرند، به همکاری با آنان بپردازند، چنانچه تاکنون نیز این همکاری را براساس گزارشهای مختلف سازمان ملل متحد و گزارشهای مستقل دیگر، انجام دادهاند.
طالبان از همکاری با گروههای تروریستی بینالمللی و منطقهای سود میبرند. این گروهها میتوانند طالبان را در تجهیز و تأمین تسلیحات همکاری کنند. همانطور گروههای تروریستی بینالمللی به دلیل ارتباطی که با قاچاقچیان و گروههای جرمی سازمانیافته بینالمللی دارند، میتوانند زمینه همکاری طالبان با این گروهها را تأمین و از این جهت، سود اقتصادی کلانی را برای طالبان آماده کنند. در مقابل، گروههای تروریستی هم از طالبان سود خواهند برد، از جمله این گروهها میتوانند از طالبان برای همکاریهای لوژستیکی و استخباراتی سود ببرند. باید دقت کرد که گروههای تروریستی غالباً در مناطقی هستند که تحت سلطه طالبان است و به همین جهت، آنان به همکاری طالبان در بودوباش و اسکانشان نیازمندند.
از سویی، میان برخی گروههای تروریستی و طالبان، از جمله القاعده، نزدیکیهای ایدیولوژیک وجود دارد و این امر، جنگجویان ایدیولوژیزده طالبان را به این گروهها نزدیک میکند. همینطور در مورد برخی گروههای تروریستی، سازمان استخباراتی یکی از کشورهای منطقه میتواند به عنوان حلقه وصل عمل نماید و طالبان را به گروههای تروریستی مانند جیش محمد و سپاه صحابه وصل کند.
با توجه به منافعی که سطوح خرد و حتا کلان طالبان از همکاری با گروههای تروریستی میبرند و با توجه به ساختار شبکهای این گروه، میتوان گفت که این همکاری به این زودی، قطع نخواهد شد. حتا اگر شورای کویته که نقش رهبری طالبان را بر دوش دارد، به صورت صادقانه و قاطعانه دستور قطع همکاری با گروههای تروریستی را صادر کند، باز هم به دلیل ساختار شبکهای طالبان و وجود اختلاف میان سطح کلان و خرد این گروه، احتمال ادامه همکاری همچنان زیاد است. چنانچه تاکنون نیز این همکاری وجود داشته است و نشانهای از قطع همکاری به چشم نمیخورد.