خطر مقدسسازی ملیشهها

حمید ارجمند
حکومت از همین حالا با مشکل قوماندانان محلی برخورده است و در آینده این مشکل جدیتر خواهد بود. اخیراً، حکومت به خاطر بازداشت قوماندان علیپور با موجی از اعتراضات قومی روبهرو شد؛ معترضان از او به خاطر مبارزه با طالبان در مناطق هزارهنشینی چون جاغوری حمایت میکردند. قبل از آن، تظاهرات گستردهای در شمال افغانستان به خاطر بازداشت نظامالدین قیصاری از سوی معترضان ازبیکتبار راهاندازی شد و برای چند هفته برخی از ولایتهای شمالی کشور به حالت تعطیل درآمده بود. اکنون نیز گزارشها از تخار حاکی از آن است که نیروهای امنیتی در جریان ۳۰ ساعت تلاش، موفق به بازداشت نوید خانآبادی، فرمانده نیروهای خیزش مردمی در ولسوالی خانآباد ولایت کندز، نشدهاند و در نهایت او خودش را به پولیس سپرد. نوید خانآبادی که روز جمعه گذشته یکی از افراد زیر فرمانش را برای تداوی از کندز به تخار برده بود، در شفاخانه مولانا در شهر تالقان، مرکز ولایت تخار، از سوی نیروهای امنیتی محاصره شد. به گفته سخنگوی پولیس تخار، نوید خانآبادی به نقض حقوق بشر، آزار و اذیت مردم، داشتن افراد مسلح غیرمسوول و اخلال امنیت متهم است.
معمولاً گروههایی از مردم از این قومندانان به خاطر جنگشان با طالبان حمایت میکنند. بر اساس گزارشهای موجود، حکومت برای حفظ مناطق در برابر طالبان در حالت تقلا قرار دارد و قومندانان محلی از مردم محلی در برابر طالبان دفاع میکنند. هرگاه دولت برای گرفتاری این افراد به خاطر جرایم مرتکب شده اقدام میکند با مقاومتهای محلی نیز روبهرو میگردد.
حکومت افغانستان به خاطر تجربهی دهه هفتاد خورشیدی نسبت به قدرتگیری و قدرتنمایی قوماندانان محلی حساس است. در این مقطع خونین افغانستان، احزاب جهادی که متشکل از شبکههای قوماندان و جنگجویان محلی بود، برای گرفتن قدرت به جان هم افتادند و جنگ داخلی گستردهای را در کشور راهاندازی کردند که محصول آن فروپاشی دولت و ظهور طالبان بود.
البته، در زمان حامد کرزی نسبت به قدرتهای محلی مماشات بیشتری صورت میگرفت که قسماً ناشی از نوپایی دولت و همچنان اعتقاد رییس جمهور به سازش و تعامل جهت جلوگیری از خشونت و تنش نیز بود. اما حالا به نظر میآید که حکومت و شخص اشرف غنی نسبت به توانایی دولت برسر اقتدار اعتماد زیادی داشته و گمان میبرَد که دستکم در مناطق آرامتر میتواند قوماندانان محلی را مهار کرده و یا از صحنه کنارشان بزند.
البته این را نیز میدانیم که حکومت نگاه ابزاری به ملیشهها و جنگسالاران محلی دارد. اگر آنان نظم را مختل نکرده و با حکومت همکاری کنند، دولت از آنان حمایت میکند. قوماندانان محلی برای ارگ در بهترین حالت ابزار حاکمیت دولت است. یعنی، با توجه به گستردهگی جغرافیای جنگ اردوی افغانستان توانایی حضور در تمام نقاط افغانستان را ندارد و حکومت به صورت رسمی از ملیشههای محلی برای دفاع از مناطق استفاده کرده است. ولی، خیلی زود دولت با برخی از این ملیشههای محلی مشکل پیدا کرده و برای سرکوبشان نیرو اعزام کرده است. این در حالی است که ملیشههای محلی در هیچ حالتی خوب نبوده و هیچ نیرویی نمیتواند برای تامین امنیت و مبارزه با خشونتهای نظامی نامشروع جایگزین قوای مسلح رسمی یک کشور شود. راه حلهای کوتاه مدت و خلاف مصالح دولت همیشه عواقب ناگوار داشته است.
ما در هیچ حالتی ملیشهی خوب و ملیشهی بد نداریم. کسانی که با پدیدهای جنگجویان و ملیشههای محلی در نقاط مختلف جهان از جمله افغانستان آشنا هستند، میدانند که به وجود آمدن این مشکلات به هیچ وجه غیرقابل انتظار نیست. انحصار قدرت در دست دولت برای حفظ نظم و قانون در یک کشور اصل پذیرفته شده و کارسازی است. ملیشههای محلی در خلای دولت مرکزی و یا به عنوان شبهنظامیان متحد دولت، به وجود میآیند ولی هرگز تجربهی خوبی از آنان وجود ندارد. بنا بر تجربه، غالب این شبهنظامیان در کارهای غیرقانونی، از اخاذی تا اختطاف، دست داشته و اقتدار و صلاحیت دولت را زیر سوال بردهاند. گاهی هم در اثر ضعف شدید دولت خود بدل به جنگسالاران قدرتمندی شدهاند که حکومت نحیف در پایتخت را سرنگون کرده و برای کسب قدرت وارد جنگ داخلی گردیدهاند.
در افغانستان به خاطر پایین آمدن مشروعیت حکومت و بیاعتمادی قومی به حکومت از جنگجویان محلی و در کل سیاستمداران قدرتمندی که اقتدار حکومت مرکزی را به چالش بکشند، حمایت سیاسی گستردهای صورت میگیرد. این بیاعتمادی، یکی ناشی از آن است که حکومت مرکزی همدست طالبان معرفی میگردد. این سوءظن خطرناک ناشی از تصور همدستی ارگ و طالب بر اساس مشترکات قومی است. ولی در واقعیت امر ارگ و طالبان به عنوان دو دشمن در یک جنگ خونین قرار دارند و برای حفظ قدرت و امتیازات خود میرزمند. در صورت پیروزی طالبان دولتمردان حاضر به شکل بیرحمانهای از میان خواهند رفت و به همین خاطر هیچ دلیلی برای سازش توطئهگرانه و مخفیانه میان طالبان و ارگ قابل تصور نیست.
دوم، تصور میشود که ارگ هیچ تمایلی برای مبارزه با طالبان ندارد و حتا در قدرتگیری این گروه در مناطق غیرپشتوننشین همدست است. از این رو، گروههایی که در برابر طالبان مقاومت میکنند به عنوان مدافعان مردم در برابر طالبان در نظر گرفته میشوند.
سوم، یک تصور شایع دیگر این است ارگ با مجال دادن به طالبان و حتا انتقالشان به مناطق دیگر قصد پاکسازی قومی دارد. به عنوان مثال، تاخیر در آغاز عملیات نظامی در جاغوری مصداق عدم برخورد حکومت با طالب و کمک به قتل هزارهها تلقی شد.
تمام این موارد بالا که از حد حدس و گمان فراتر رفته و بدل به باورهای سفت و سخت در میان بخشهایی از جامعه گردیده است، باعث شده است که تلاشهای حکومت برای مهار قوماندانان محلی با انواع تشنّجها و بحرانهای سیاسی همراه گردد.
ولی واقعیت این است که باید از اصل دولت در برابر قوماندانان محلی دفاع کرد. قوماندانان محلی پدیدههایی خطرناکیاند که زیانشان برای حاکمیت دولت و قانون بیشتر است. تجربهی جاغوری و مالستان نشان داد که ملیشههای محلی از جمله علیپور نمیتوانند دفاع مؤثر از مردم در برابر طالبان کنند. تا زمانی که حکومت عملیات نظامی گسترده را آغاز نکرده، نیروهای محلی پی هم شکست میخوردند و برخی از آنها به شکل بیرحمانهای کشته شدند.
طالبان در برابر حکومت تاب مقاومت ندارند و قویتر شدن دولت در بلندمدت به تضعیف طالبان منجر میگردد. بدون موجودیت دولت و حمایت از گرایشهای قوی دولت ستیزانه، گروههایی مانند طالبان جنگ را گسترش میدهند و هیچ نیرویی قدرت و مشروعیت احیای نظم و امنیت را نخواهد داشت. بیقانونی فعلی ناشی از ضعف ساختاری و سیاسی دولت است که طبعاً راه حل آن تقویت دولت است و نه ضدیت با آن به دلایل قومی.
افغانستان تجربهی بیدولتی و جنگ داخلی را داشته است. در آن زمان، مردم در موجودیت گروههای مسلح غیر دولتی صاحب آرامش و امنیتی نشدند. گروههای نظامی به طور پیوسته با هم درگیر بودند و هیچ یک توانایی غلبه بر یک دیگر را نداشتند. این در حالی بود که در اوج جنگ داخلی ضرورت شکلگیری یک دولت مرکزی فراقومی و فراگروهی احساس میگردید. اما مشکل این بود که گروههای جنگی توانایی لازم برای رسیدن به توافق و تشکیل دولت ثبات و قوی مرکزی را نداشتند.
فعلاً گرایشهای ضد دولتی و حتا یک نوع باورهای احساساتی برای سقوط دولت و تشکیل گروههای مقاومت در میان بخشی از تحصیلکردههای افغان، به ویژه در میان غیرپشتونها دیده میشود. ولی واقعیت این است که هیچ گزینهای برای دولت به عنوان نهادی مشروع و توانمند برای حفظ نظم و امنیت وجود ندارد. تکیه بر قوماندانان محلی برای نبرد با طالبان نه در گذشته و نه در حال حاضر راه حلی اساسی نیست. اختلاف با حکومت و رییس جمهور امر پذیرفته شده است ولی باید با توجه به تجربهی گذشته و توجه به دلایل معقول جاری، باید روی موجودیت دولت توافق نظر وجود داشته باشد و از نیروهای مرکزگریز و قانونشکن حمایتی صورت نگیرد. جنگ با طالبان باعث نمیشود که یک قوماندان از معافیت برخوردار شود و به هیچ کسی پاسخگو نباشد. افغانها سالها رنج بینظمی و بیقانونی را کشیدهاند و از این خاطر حمایت از قانونگریزان نباید رمانتیک و عاطفی گردد.