زن شجاع افغانستان برترین تیرانداز شد
محمدحسین نیکخواه

نظامی شدن و حضور در صف نیروهای مسلح آرزویی است که بسیاری از کودکی در سر میپرورانند، اما راه رسیدن به آن و حضور در نظام آسان نیست و دشواریهای خاص خودش را دارد.
این راه سختتر هم میشود اگر فردی که میخواهد نظامی شود زن باشد. طی سالهای پسین و با تشکیل ارتش نوین در افغانستان برخی زنان لباس رزم برتن کرده و جذب نیروهای امنیتی شدند که هر کدام از آنان خاطرات و قصههای شنیدنی از سرگذشتشان دارند.
جگرن زهراگل پوپل، افسر ارتش ملی افغانستان نیز از کودکی علاقه داشت لباس نظامی برتن کند و جذب نیروهای مسلح کشور شود. او پس از اتمام دوره مکتب، رشته زراعت را خواند و همواره به آرزویی که در سر داشت نیز فکر میکرد.
پس از پایان دانشگاه تصمیم گرفت وارد ارتش شود، اما پدرش که خود نظامی بود و مشکلات نظامیان را به خوبی میدانست، مخالف حضور دخترش در ارتش بود.
زهراگل برای پیوستن به ارتش و مبارزه با دشمنان وطن، ابتدا مبارزه با خانوادهاش را آغاز کرد و باوجود مخالفت پدر برای فراگیری دانش نظامی هرات را به مقصد کابل ترک کرد.
او پس از چند سال حضور در صف نظامیان کشور به تازهگی در یک دوره آموزش نظامی در کشور هند اشتراک و در میان ۸۰ شرکتکننده هندی و افغان مقام اول را کسب کرد.
زهراگل به پاس شجاعت و تعهد در اجرای وظیفه مدال دولتی «ملالی» را از سوی رییس جمهور غنی دریافت کرد و چندی پیش برخی فعالان مدنی هرات نشان زن شجاع افغانستان را به او اهدا کردند.
از دید خانم پوپل ارتش کشور هند بسیاری قوی و با نظم است و او آرزو دارد روزی اردوی ملی افغانستان نیز مانند هند مجهز و قوی شود.
رویای نظامی شدن
در دنیای کودکی وقتی آنقدر بزرگ شده بود که خوبوبد را از هم تشخیص میداد در ذهنش آینده را ترسیم میکرد. درست زمانی که در افغانستان زنان بدون محرم شرعی حق بیرون شدن از خانه را نداشتند.
زهراگل وقتی چند زن را با لباس نظامی در تلویزیون تماشا کرد ناخواسته احساس کرد میخواهد در آینده نظامی شود و به صف نیروهای مسلح کشور یکجا شود.
سالها گذشت و زهراگل کوچک با آرزوی نظامی شدن قد کشید و بزرگ شد. پس از پایان دوره مکتب در آزمون سرنوشتساز کانکور اشتراک به رشته زراعت کامیاب شد. به خواست خانواده وارد دانشگاه شد و چهارسال دوره لیسانس هم گذشت.
سرانجام نخستین گام را برای رسیدن به آرزویش برداشت و خواست در آزمون افسری ارتش در هرات اشتراک کند، اما حالا راه رسیدن او به رویایش خیلی دشوار شده بود و او وظیفه نگهداری و بزرگ کردن کودک خردسالش را به عهده داشت.
زهراگل به فرماندهی جلبوجذب ارتش در هرات رفت و فرمهای آزمون افسری را دریافت کرد، وقتی وارد محل برگزاری آزمون افسری شد هیچ زن دیگری حضور نداشت و او برای راهیابی به ارتش باید با صدها اشتراککننده مرد رقابت میکرد.
پس از چند روز نتایج آزمون مشخص شد و یکی از افسران وزارت دفاع ملی از کابل به او تلفن کرد و گفت در آزمون کامیاب شده و باید برای فراگیری آموزشهای نظامی به دانشگاه نظامی «مارشال فهیم» در کابل حاضر شود.
زهراگل در حالت دشواری قرار گرفته بود، از یک طرف پس از سالها به آرزوی دیرینهاش رسیده بود و میتوانست افسر ارتش شود، اما از سوی دیگر دلکندن از پسرش بسیار دشوار بود و باید میان تحمل دوری فرزند و خانواده و دستکشیدن از رویای افسر شدن یکی را انتخاب میکرد.
مخالفت پدر و پشتیبانی شوهر
وارد شدن به ارتش و فعالیت نظامی دشواری خاص خود را دارد و شاید کمتر پدر و مادر باشد که با حضور فرزندش در صف نیروهای نظامی موافقت کند. پدر زهراگل که خودش نظامی بود و مشکلات افراد نظامی را بهتر از کسی میدانست مخالف حضور دخترش در نظام بود.
او به دخترش تأکید میکرد که فضای نظامی بسیار دشوار است و این دشواری برای زنان چند برابر مردان است. جدای از این خطر کشتهشدن همواره نظامیان را تهدید میکند و این تهدید در کشوری که درگیر جنگ باشد به مراتب بیشتر است.
در حالی که پدر زهراگل مخالف حضورش در نظام بود، اما شوهرش سهراب، که او هم نظامی و عضو ارتش ملی بود از رفتن خانمش به صف نیروهای امنیتی پشتیبانی میکرد.
سهراب وقتی همکار پدر زهراگل بود با او آشنا و این آشنایی سرانجام به ازدواج ختم شد. حمایت سهراب قوت قلب زهراگل شد و او در نهایت تصمیم گرفت پسر کوچکش را نزد مادرش بگذارد و برای سپری کردن آموزشهای نظامی راهی دانشگاه نظامی مارشال فهیم در کابل شود.
پس از حضور در کابل باید از میان مسلکهای نظامی یکی از انتخاب میکرد تا آموزشهای خاص همان مسلک را فرا گیرد. او از میان چند مسلک نظامی مسلک «پیاده» را انتخاب کرد که در مقایسه با مسلکهای دیگر دشواری بیشتری دارد.
سرانجام پس از سالها انتظار، زهراگل خود را در یک قدمی رویای کودکیاش احساس میکرد و خود را در جمع نظامیان ارتش افغانستان میدید. آموزشهای نظامی را آموخت و با اتمام دوره افسری در وزارت دفاع ملی مشغول کار شد.
وقتی پس از پایان دوره آموزشی برای اولینبار با گذشت چند ماه به هرات آمد پدرش نخستین فردی بود که به میدان هوایی حاضر شد و با دستهای گل افسر شدن دخترش را تبریک گفت.
مقام اول در نشانزنی
در دانشگاه نظامی مارشال فهیم وقتی زهراگل برای نخستینبار لباس نظامی برتن کرد حس عجیبی داشت و ناخودآگاه اشک از چشمانش جاری شد. زهراگل به تازهگی برای فراگیری آموزشهای نظامی از میان دهها افسر ارتش در غرب کشور انتخاب و راهی کشور هند شد.
در شهر «چنای» واقع در ایالت «تامیل نادو» در مرکز آموزشی ارتش هند در کنار ۸۰ اشتراککننده از کشورهای هند و افغانستان سرگرم فراگیری آموزشهای پیشرفته نظامی شد.
نظم مثالزدنی و اجرای دقیق قوانین نظامی نخستین تفاوت آشکار میان ارتش هند و افغانستان بود که از بدو ورود اشتراککنندهگان افغان به مرکز آموزشی ارتش هند احساس میشد.
از دید زهراگل نظامیان هندی احترام خاصی به نظامیان مافوق خودشان دارند و دستیافتن به درجههای نظامی در این کشور مانند افغانستان آسان نیست.
مدرّسان هندی برای ۴۰ اشتراککننده افغان و ۴۰ اشتراککننده هندی آموزش فنون نظامی را آغاز کردند و در نهایت برای مشخص شدن مهارت اشتراککنندهگان آزمون نهایی برگزار شد.
نتیجهی آزمون شگفتی بسیاری را به همراه داشت، در میان ۸۰ اشتراککننده زهراگل موفق شده بود مقام نخست را کسب کند و این برای رسانههای هندی خبری جالب بود و دهها خبرنگار برای پوشش آن در مرکز آموزشی ارتش هند صف کشیدند.
زهراگل که پیش از این مدال دولتی «ملالی» را از سوی رییس جمهور افغانستان دریافت کرده بود، این افتخار را هم به دفتر خاطراتش افزود و با روحیه بیشتر برای خدمت به ارتش افغانستان هند را ترک کرد و راه افغانستان را پیش گرفت.
مشکلات زنان نظامی
اجرای وظایف گوناگون برای زنان در افغانستان دشوار است. با وجود امنیت شکننده و جو سنتی حاکم بر جامعه زنان نظامی برای پیشبرد وظایفشان مشکلات زیادی را تحمل میکنند.
خانم پوپل از چالشهای زنان نظامی سخن میگوید و اینکه خود او به دلیل مشکلات امنیتی با یک دنیا نگرانی از خانه خارج میشود و با آنکه آرزو دارد با لباس نظامی در شهر رفتوآمد تهدیدهای امنیتی این اجازه را به او نمیدهد.
چندی پیش طالبان با نشر عکسهای جگرن زهراگل در یکی از حسابهای کاربری «فیسبوک» خود او را تهدید کردند، این خبر بیشتر از همه برای سهراب همسر زهراگل نگرانکننده بود.
خانم پوپل میگوید بسیاری از زنان نظامی به خاطر ترس از تهدیدهای امنیتی نمیتوانند با لباس نظامی در شهر ظاهر شوند و هویت خود را پنهان میکنند.
اجرای وظیفه هم برای زنان خیلی دشوارتر از مردان است، زهراگل برای اجرای وظیفه چندی پیش به ولایت فراه اعزام و مجبور شد کودک هفت سالهاش را هم با خود برای دو ماه به لوای ارتش در فراه ببرد.
اجرای وظیفه در فراه چنان دشوار بود که برخی همکاران او پیشنهاد کردند به دلیل تهدیدهای امنیتی به جای خانم پوپل حاضر اند به این ولایت بروند، اما زهراگل خودش شخصاً راهی فراه شد و دو ماه وظیفه اجرا کرد.
زهراگل که خودش زمانی برای تشویق دختران جوان برای پیوستن به صف ارتش با لباس نظامی به مکتبهای دخترانه میرفت و سخنرانی میکرد، حالا الگویی برای زنانی بدل شده که رویای راهیابی به ارتش را دارند.
او باور دارد هنوز به بخش بزرگی از آرزوهایش نرسیده و میخواهد روزی فرمانده «کندک» و «لوای» ارتش شود و صدها نظامی زیر فرمانش برای تامین امنیت مردم تلاش کنند.
از دید زهراگل دوره سیاه طالبان و خوردن شلاق بر فرق زنان نباید تکرار شود و زنانی که در صف نیروهای امنیتی کشور فعالیت میکنند اجازه نمیدهند سیاهی دوران طالبانی باری دیگر فضای کشور را فرا گیرد.