حال و هوای دوره احتضار جمهوریت
میلاد سیار

درست یک سال پیش، در نوروز ۱۴۰۰، به نظر میرسید، آخرین باری باشد که جهنده «حضرت علی» در بلخ و کابل برافراشته میشود. هرچند جهنده به آسانی و بدون دشواری غیرمعمولی برافراشته شد، اما برخلاف، سال پرآشوب و تحول برای مردم افغانستان آغاز شده بود؛ سالی که در جریان آن، شاخ و برگ و حتا ریشه نظام جمهوری خشکید. با پایان عمر نظام جمهوری، به نظر نمیرسد که جهنده «حضرت علی» بار دیگر قد برافرازد.
پیشروی طالبان با استفاده از فاصله رهبر و سرباز
امریکا یک سال و اندی پس از امضای توافقنامه با طالبان، کولهبارش را بسته بود؛ اما هنوز افغانستان را ترک نکرده بود.
در روزهای پایانی ماه جون ۲۰۲۱، خط نبرد کمکم به دور و بر پایگاه بگرام که بزرگترین پایگاه نظامیان امریکایی در منطقه به شمار میرفت، رسیده بود. ولسوالیهای چهارگانه دره غوربند در آتش نبرد میسوخت. در این زمان از کارم با تلویزیون ۱ چند ماه گذشته بود. برای پوشش جنگ به غوربند رفتم. سربازان جانبازانه در خط نبرد میرزمیدند تا عمر جمهوریت در حال احتضار را طولانیتر کنند؛ اما مدیران جنگ و سیاست، به این جانبازی بیاعتنا بودند. نبود هماهنگی سبب شده بود که رزمیدن سرباز کوبیدن مشت به هوا باشد. خط جنگ به پل آشابه رسیده بود. طالبان در حال پیشروی بودند. یک سرباز نیروی ویژه برایم گفت: «ساعتها مقاومت کردم؛ یک زمان متوجه شدم که پشتم خالی است، ناگزیر شدم که عقبنشینی کنم. هماهنگی نیست، سوق و اداره واحد نیست. همین مسایل سبب شده که کیلومترها عقبنشینی کنیم.»
تلاش کردم تا با والی و فرمانده پولیس پروان که رهبری جنگ را به دست داشتند، تماس بگیرم. فرمانده پولیس پاسخ نداد، دستیارش گفت: «قوماندان صاحب در خط جنگ است.» در خط نبردی که من ایستاده بودم، فرمانده پولیس حضور نداشت. به فضلالدین عیار، والی وقت پروان، تماس گرفتم، دستیارش گفت: «والی صاحب در سوق و اداره است.» این در حالی بود که فرمانده نیروهای ارتش در خط نبرد غوربند، در کنار من ایستاده بود و در مخابره صدای والی پروان هیچ شنیده نمیشد. سرانجام، ساعت سه بعد از ظهر موفق شدم با والی پروان در ساختمان ولایت مصاحبه کنم. والی زیر سایه درختی روی چوکی نسبتاً مفشنی نشسته بود، چای سبز مینوشید و همزمان با میل کردن میوه خشک با همراهانش از هر دری قصه میکردند. فضا به گونهای بود که گویی آب از آب تکان نخورده است. حال و هوای جنگ غوربند، نمونهای از وضعیت جنگ در میدانهای نبرد در گوشهوکنار کشور بود.
کاهش ۹۵ درصدی پشتیبانی نظامی امریکا
گذشته از این، گزارشها و منابع امنیتی هم حکایت میکردند که پشتیبانی نظامی امریکا از قوتهای مسلح افغانستان کاهش بیپیشینه یافته است. سرور احمدزی در گفتوگو با تلویزیون ۱ تأیید کرد که پشتیبانی امریکا از نیروهای امنیتی افغانستان به پنج درصد کاهش یافته بود. اما از رییس جمهور گرفته تا مسوولان نهادهای امنیتی به این مسأله به شدت بیاعتنا بودند. تحلیل بر این بود که امریکا هیچگاهی افغانستان را ترک نمیکند و دستکم در پایگاه بگرام حضورش را کمابیش حفظ میکند؛ موردی که زلمی خلیلزاد نیز در چندین گفتوگوی خود پس از سقوط جمهوریت به آن اشاره کرد. در این کشوقوس، یکشبه امریکاییها شبهنگام در دوم جولای ۲۰۲۱، رخت برگشت به خانه پوشیدند و چراغهای پایگاه بگرام را خاموش کردند. با این حال، با آنکه بگرام از وجود نیروهای امریکایی خالی شد؛ اما تجهیزات نظامی زیادی از آنان به جا ماند. ارتش افغانستان از این تخلیه بیخبر بود و تا ساعتها پس از خروج آخرین سرباز امریکایی، این پایگاه بزرگ با آن همه تجهیزات بیسرپرست گذاشته شده بود. سرانجام مسوولیت نگهبانی از این پایگاه به اسدالله کوهستانی، یکی از فرماندهان ارتش، داده شد. فردای آن روز، من یکی از نخستین خبرنگارانی بودم که به داخل پایگاه بگرام رفتم. برای ما گفته شده بود که گزارش و مستند باید روحیه مثبت داشته باشد و خلاها انعکاس داده نشود. اعتراف میکنم که به توجیه پشتیبانی از نظام و قوتهای مسلح افغانستان و آنچه منافع ملی خوانده میشد، کتمان واقعیت کردم.
انگیزه و ظرفیت مدیریتی برای استفاده از این پایگاه وجود نداشت. ارتش به دشواری توانست سیستم مخابره و خط پرواز میدانهوایی بگرام را به گونه آزمایشی فعال کند. فرماندهای که این پایگاه را مدیریت میکرد، با اراضی آن آشنا نبود و حتا نمیدانست که مرکز سوق و اداره آن کجا است. از فرمانده کوهستانی تا سرقوماندان اعلای قوای مسلح، هیچکدام برای استفاده از این پایگاه برنامه قبلی نداشتند. روزها پرسیدیم که از این پایگاه به چه مقصدی استفاده میکنید، پاسخی وجود نداشت. در حالی که این پایگاه برای پیشبرد جنگ افغانستان اهمیت راهبردی داشت. مهمتر اینکه همه تجهیزات آن دستنخورده و فعال بود. نظامیان امریکایی فقط سیستم دفاع موشکی آن را انتقال داده بودند؛ موردی که خطر حمله موشکی بر میدان هوایی بگرام را جدیتر ساخته بود.
چند روز بعد، محمد اشرف غنی، امرالله صالح و بسمالله محمدی به گونه نمادین در یک سفر تشریفاتی به بگرام رفتند و دیگر هیچ. بعد تا زمانی که جمهوریت سقوط کرد، از این پایگاه هیچ استفاده موثری صورت نگرفت.
فرار؛ توصیه مسوولان ردهبالا
در کابل نیز تداوم نظام یک خیال واهی شده بود؛ چون تحرکات طالبان به نزدیکیهای پایتخت رسیده بود. کسی نبود که احساس مسوولیت کند و موضوع را جدی بگیرد. ماه جون بود، روحالله احمدزی، سخنگوی پیشین وزارت دفاع ملی، به دفتر تلویزیون ۱ برای مصاحبه آمد. یکی از همکاران ما به گونه خودمانی از او درباره وضعیت پرسیده بود. او بیهیچ تردیدی، واضح برایش گفته بود که برای رفتن برنامه بسنجد؛ زیرا «حرف تمام است». طالبان حتا در غرب کابل نفوذ کرده بودند. آنان عشر گردآوری میکردند و کمربند ساخته بودند. این کمربند از کمپنی آغاز و بخشهایی چون باغ داوود، ارغندی، پنجهچنار، قلعه حیدر، قلعه عبدالعلی و شهرک اتفاق در برچی کابل را شامل میشد.
در ماه جون ۲۰۲۱، گزارش گردآوری عشر را به همکاری مردم محل تهیه کردم. این گزارش نشر شد و سروصدای زیادی را در پی داشت. در آن زمان، حیاتالله حیات، سرپرست وزارت داخله و طارق آرین سخنگوی این وزارت بود. طارق آرین حاضر به گفتوگو نشد. خیلی واضح به یاد دارم که در تماس واتساپ برایش گفتم که این حرف دروغ نیست، مسأله نظام و منافع ملی است، مسوولیت کلان دارد. گفت که دروغ محض است؛ حرفی به گفتن ندارم. ناگزیر شدم یک کلیپ از گذشتههای نه چندان دور آقای آرین را در این گزارش جا دهم. منبع از ارگ به یکی از مسوولان تلویزیون ۱ روایت کرده بود که یکی از مقامهای امنیتی در نشست شورای امنیت این مسأله را مطرح کرده بود؛ اما برایش پاسخ داده شده بود که تلویزیون ۱ «این روزها بیننده خود را از دست داده و با پروپاگند میخواهد بیننده پیدا کرده و با تلویزیون طلوع رقابت کند». در شرق کابل هم طالبان در پلچرخی و بتخاک نفوذ کرده بودند و حلقه محاصره پایتخت روزبهروز تنگتر میشد؛ اما کسی نبود که این خطر را جدی بگیرد.
فرار و تسلیمی برنامهریزیشده
پنجشنبه، ۱۲ آگست است. چندین منبع با اعتبار خبر استعفای رییس جمهور غنی را به یکی از مسوولان خبر و واحد سیاسی تلویزیون ۱، تأیید کرده بودند. او تلاش داشت تا تلویزیون ۱ زودتر از دیگر رسانهها، این خبر را نشر کند؛ اما فهیم هاشمی، مالک این تلویزیون با نشر این خبر مخالفت جدی نشان داد. هاشمی میگفت که نمیگذارد فاتحه جمهوریت از صفحه تلویزیون ۱ نشر شود. با آن هم ساعت ۱۲ چاشت همان روز، جلسه ویژه خبر برگزار شد. چون چندین منبع موثق این خبر را تأیید کرده بودند، سوژهها از نو توزیع شد تا برای یک مجموعه خبری ویژه آمادهگی گرفته شود. چندین مهمان داخلی و خارجی پشت خط اسکایپ تنظیم شدند. مجریان آماده پیشبرد برنامههای چندین ساعته به گونه زنده شدند. در نخست رییس جمهور غنی خطابهای به ملت داشت. منابع گفته بودند که پیام ثبت شده و در آن پیام رییس جمهور غنی استعفای خود را به ملت ارایه کرده است. ساعت ۱:۳۰ پیام نشر شد؛ همه رسانهها نشر زنده داشتند. برخلاف انتظار اما پیام کوتاه و عاری از محتوا بود. حرفی از استعفا نداشت. بعدتر منابع گفتند که پیام در دقیقه نود تغییر داده شد. اما حرف رفتن غنی قطعی بود. برخلاف سخنان تند و تیز اشرف غنی و نزدیکانش در روزهای منتهی به نیمه آگست، و برخلاف آنچه دیگران حدس زده بود، برنامه فرار پیش از پیش چیده شده بود.
یک منبع معتبر از واحد محافظان رییس جمهوری [در همان زمان] به من گفت که حدود یک ماه پیش، برخلاف تمرینهای نظامی معمول پیپیاس برای تأمین امنیت رییس جمهوری، در ماه جولای تمرین نظامی زیر نام مأموریت فرار برای نجات انجام شده بود. امری که نشان میدهد فرار آنچنان هم در دقیقه نود برنامهریزی و پیاده نشده بود. یکی از مقامهای قطعه محافظت ریاست جمهوری به این مأموریت مشکوک شده بود و با همکارانش از احتمال فرار غنی صحبت کرده بود. به همین دلیل، یک ماه در نظارت جدی قرار داشت و صلاحیتهایش هم به شدت محدود شده بود.
دروغ؛ مهمترین سلاح جنگ نرم روزهای احتضار
مسوولان درجهیک امنیتی چون حمدالله محب مشاور امنیت ملی و مسوولان نهادهای سهگانه امنیتی ساعتها در نشستهای خبری حضور مییافتند و با دروغ در تلاش تغییر وضعیت میدان جنگ از پشت تریبون بودند. وضعیت نشستهای خبری نیز چنان بود که اگر پرسش جدی برای به چالش کشیدن روایت آنان مطرح میشد، پرسشگر، دشمن نظام خطاب شده و علنی سرکوب میشد که خون سرباز و قربانیهای نیروهای امنیتی را با چنین سوالها زیر پا میکند. از توضیحات بیشتر میگذرم، چون دیگر موارد را همه شاهد بودهاند. روزهای سخت جنگ در ماه آگست رسید. تحولات در میدان صلح و جنگ افغانستان به مرز ثانیهها رسیده بود. متأسفانه دستگاه تبلیغاتی دولت دچار ضعف جدی مدیریتی شده بود. دولت در یکسو در میدان سیاست شکست خورده بود و در سوی دیگر میدان جنگ سرد را نیز به طالبان واگذار کرده بود. بیبرنامهگی جدی دامنگیر دستگاه تبلیغاتی دولت شده بود. همانطور که گفتهاند، دروغ راه میافتد، ولی به منزل نمیرسد، عمر دروغهای دستگاه تبلیغاتی دولت هم از چند ساعت فراتر نمیرفت. روزها و ساعتها برای دریافت یک کلیپ کوتاه خبری عقب دروازه دفترهای سخنگویان دولت انتظار میکشیدیم، بعد با هزار و یک غرور حاضر به گفتوگو کوتاه میشدند. فکر میکردند با این کلیپ احسان بزرگی به حق خبرنگار و مردم کردهاند. در برابر اما فردی به نام ذبیحالله مجاهد در ظرف چند دقیقه از طریق واتساپ موضع طالبان را به رسانهها بیان میکرد. همه برنامه تبلیغاتی حکومت به چند گزارش فرمایشی در رسانهها خلاصه شده بود؛ آنهم نتیجهای نداشت، جز اینکه زندهگی خبرنگار را با تهدید روبهرو کند. به گونه نمونه، یکی از روزها مدیر مسوول وقت تلویزیون ۱، طرح صلح غنی را به نام طرح صلح طالبان به دستور شورای امنیت از تلویزیون ۱ نشر کرد که با واکنشهای زیادی روبهرو شد. گزارش تلویزیونی آن را تحمیلی برای من سپردند. خیلی واضح میدانستم که چه بازیای جریان دارد؛ اما بر من تحمیل شد، اگر پا پس میکشیدم، کارم را از دست میدادم. زمانی که گفتم این گزارش به من تهدید جانی به بار آورده است، یکی از مسوولان وقت تلویزیون ۱ برایم گفت: «خبرنگاری شجاعت میطلبد؛ اگر این ویژهگی را نداری، ترک مسلک کن».