هوای کابل قابل تنفس نیست

با توجه به هیاهویی که شهرداری کابل و اداره محیط زیست در زمستان پارسال به راه انداخته بودند، انتظار میرفت که سطح آلودهگی هوا در زمستان امسال کاهش قابل ملاحظهای داشته باشد. با گذشت حدود یکماه از شروع سردی هوا در این شهر، دیده میشود که این هیاهو برای هیچ بوده است. هوای کابل این روزها واقعاً کشنده است و برای تنفس اصلاً مناسب نیست. سوزش و خارش چشمها و منافذ بینی و همینطور درد گلو و درد سر در جریان روز از نشانههای بارز وخامت آلودهگی هوا است. این نشانهها به شهریان کابل هشدار میدهند که در معرض مرگ تدریجی قرار دارند.
هنگام صبح اگر پیاده باشید، چند متر دورتر از خود را به راحتی دیده نمیتوانید. اگر ماسک نپوشید، نمیتوانید هوای کابل را تنفس کنید. هنگامی که شب فرامیرسد نیز عین قصه تکرار میشود. لایه غلیظ دود تمام شهر را احاطه میکند. موترها با چراغ نمیتوانند، سرعت بگیرند. کوچهها تاریک است. چراغها انگار خاموش شده است.
هنگام صبح و شام اگر قرار باشد برای نیمساعتی به کار بیرون از خانه برسید، پس از ورود به خانه، نیاز میافتد تا تمام لباسهای خود را تبدیل کنید. کل بدن، بهویژه موها بوی دود میدهد و لباسها به سیاهی میرود. سوراخهای بینی از دود بسته میشود.
کسانی که پشت دیوارهای سمنتی و در خانههای لوکس و زرهی زندهگی میکنند، شاید این وضعیت را تجربه نکردهاند. شاید به تصور آنها هوای شهر کابل پاکتر از هوای بند امیر و یا واخان است. شاید فکر میکنند که خانههای مردم شهر ۲۴ ساعت به برق وصل است. گاز فراوان در خانهها دارند و در بدترین حالت از چوب برای گرمایش خانههای خود استفاده میکنند. واقعیت اما غیر از این است. مردم نه برق منظم دارند و نه خانههای آنها به لوله گاز وصل است. چوب حتا نمیتواند برای یکساعت گرمایش مورد نیاز آنها را تأمین کند.
هوای کابل سرد و طاقتفرسا است. مردم برای مبارزه با آن، راهی به ظاهر کمهزینهتری را در پیش گرفتهاند؛ آتشکردن زغال سنگ و رابر و قیر و پلاستیک. به همین دلیل، شهر کاملاً در احاطه دود است. از هر خانه، ستونی از دود به سمت آسمان فوران میکند. این دود آنقدر غلیظ و تیره است که گویی در هر خانهای انبار باروت آتش گرفته باشد. کسانی که پشت دیوارهای سمنتی زندهگی میکنند، شاید به ندرت این وضعیت را دیده باشند. اما برای کسانی که بیرون این دیوارها به سر میبرند، این داستان غمانگیز هر صبح و شام تکرار میشود.
در پی آلودهگی هوا در سالهای گذشته قرار شده بود که حمامها، نانواییها و مرکزگرمی بلندمنزلها و تأسیسات دولتی تحت کنترل بیاید؛ اما متأسفانه این کار تاکنون نشده است. اگر اقدامی هم صورت گرفته باشد، تغییری در وضعیت ایجاد نکرده است. همچنین گفته شده بود که ورود زغال سنگ به شهر کابل ممنوع میشود؛ اما این کار نیز نشده است. قرار بود مواد سوخت جایگزین برای مردم فراهم شود، این کار نیز تاکنون در حد حرف باقی مانده است.
مردم هم متأسفانه فرهنگ شهرنشینی را رعایت نمیکنند. هیچکسی به فکر نجات شهر کابل، این خانه مشترک همه افغانها نیست. حتا هیچکسی پروای زندهگی خود را ندارد. اگر قرار باشد با یک سیر زغال خانهاش را گرم کند، ترجیح میدهد که نیمسیر دیگر هم بر آن علاوه کند. در خانه هیچکسی تصفیهکن نیست. بخاری زغالسوز در بیشتر خانهها برای ساعات متواتر روشن است. اگر از نگاه مالی روی گردههای مردم فشار نیاید، ترجیح عمومی آن است که بخاریها را هرگز خاموش نکنند.
مسوولان شهرداری کابل و اداره محیط زیست باید از اتاقهای گرم و چوکیهای نرم خود دستکم روز یکبار بیرون شوند و ببینند که کابل چه وضعیتی دارد. مردم با مصرف بیرویه زغال سنگ، چه روزی بر سر این شهر آوردهاند. کمی به خود زحمت فکرکردن بدهند. تدبیری برای فردای این شهر سیاه و تاریک بسنجند. اگر از همین امروز فکری به حال این شهر و ساکنان آن نشود، جنازه روی جنازه انبار خواهد شد. بهویژه در شرایطی که وزش باد به روی کابل قطع شده است و از برف و باران هم خبری نیست. اگر هفته یکبار برف ببارد و هرچند روز بعد باد تند بوزد، شاید کمی از حجم این آلودهگی کشنده کاسته شود. متأسفانه طبیعت نیز با این شهر پرجمعیت سازگار نیست و برف و باد و بارانش را از ساکنان آن دریغ کرده است.