سخنرانی غنی در دانشگاه کابل؛ خلق امید کاذب
حبیب حمیدزاده

رییس جمهور غنی در سخنرانیاش در دانشگاه کابل، بار دیگر استادوار مواضع و برنامههایش را توضیح داد. او در این سخنرانی در مورد همه چیز صحبت کرد، جز بحران کنونی و بعضی از مشکلاتی که خودش بار آورده است. او از رویا و آرزوهایش، امیال و دانستهگیهایش برای افغانستان به درستی و همهجانبه سخن گفت که در این حد تقریباً نظریهپرداز و مصلح و مسوول بادرک و عالی است، اما در شرایطی که طالبان به دروازههای شهرهای بزرگ رسیدهاند، چه باید کرد و برنامهاش چیست، چیز تازهای در این مورد نگفت. آنچه او به عنوان یک مدیر کارکشته، استاد دانشگاه و پژوهشگر در مورد جایگاه افغانستان، فرصتهای منطقهای، روابط با پاکستان، ظرفیتهای داخلی و چیزهایی از ایندست گفت و میگوید، شاید درست باشد، اما مردم افغانستان از او انتظاراتی دارند که از یک رییس جمهور و مسوول امور یک مملکت انتظار میرود. او شاید نظریات و پیشنهادات خوب داشته باشد، اما در سیاست عملی، آن غنی نظریهپرداز و پر از آرزو برای افغانستان غایب است و فقط محمداشرف غنی تکرأی، تندخوی و تمامیتخواه حضور دارد. سخن گفتن در مورد آبهای افغانستان که هیچ وقت از دهن غنی نمیافتد، تبدیل شدن چین به بزرگترین اقتصاد جهان، معادن و امتیازهای دیگر کاری است که استادان دانشگاه بهتر و بیشتر از غنی فرصتش را دارند. وظیفه و مسوولیت رییس جمهور غنی در وضعیت حساس و شکننده کنونی، یافتن راه معقول برای پایان دادن به روابط تیره نیم سده با پاکستان، تامین امنیت مردم، ایجاد اجماع واقعی، مبارزه با فساد و کار برای یکپارچه کردن مردم است.
او در سخرانانیاش میگوید: «اولین فرصت این است که استحکام حاکمیت ملی میآید. استحکام حاکمیت ملی به چه اساس میآید؟ اول این ملت باید تصمیم بگیرد که در ظرف چهار سال بودجه و عواید خود را به حدی میرساند که ضرورت به گدایی نداشته باشد. عملی است؟ بلی، در کان ثروت قرار داریم». اما نمیگوید که حاکمیت ملی نیازمند وحدت ملی، شفافیت، برابری و مساوات است که اساسات و بنیاد این مهم در دوره ریاست جمهوری او مورد حمله و تهاجم او و اشخاص نزدیک به او قرار گرفته است. وحدت ملی در دوران او بیشترین آسیب را دیده و شکافها قومی عمیقتر شده است. او در زمینه مبارزه با فساد ابتکار و شاهکار نداشته است و در بعضی موارد برخورد سلیقهای در قبال مبارزه با فساد داشته است.
کلیگویی، عادت بد رییس جمهور غنی است. او میگوید در قلب آسیا هستیم، در چهارراه تمام جهان هستیم، براعظم آسیا تا نه سال دیگر به کلانترین قدرت اقتصادی دنیا بدل میشود، مهد زندهگی مسالمتآمیز تشیع و تسنن هستیم، بالای گنج خوابیدهایم و چیزهایی از ایندست. تا هنوز کی نمیداند که افغانستان از ۱۸۸۰ در قلب آسیا بوده و در چهارراه تمام جهان نیز و در براعظم آسیا و همسایه اقتصاد در حال ظهور منطقه-چین. اما به دلیل سیاستهای غلط قومی، برتریطلبی و تمامیتخواهی افغانستان نتوانسته است از هیچ یک از مزایای ژیوپولتیکی استفاده موثر بکند. در همین مهد زندهگی مسالمتآمیز تشیع و تسنن، بدترین فجایع قومی و مذهبی رخ داده است که قلم از نوشتنشان میشرمد. شاید غنی از تمام تاریخ افغانستان ۲۰ سال آخرش را خوانده است و براساس همین ۲۰ سال اخیر افغانستان را قضاوت میکند. دورهای که به کمک نیروهای خارجی از کشتار یکدیگر و جنگ مذهب و قومیکشی جلوگیری شده است.
او میگوید که بند کمال خان «کندوی تمام منطقه میشود. عوض اینکه آب را رایگان صادر کنیم، یا تیل بدهند یا پیداوار ما را بخرند. در این چه مشکل است؟» این یک عوامفریبی و لفاظی است تا یک امکان واقعی. براساس نوشته و ادعای عثمانی، وزیر اسبق آب و برق، غیر از بند کمال خان چندین بند دیگر مثل آن نیاز است تا آب مورد نیاز زمینهای اطراف این بند را کفایت کند. غنی میتواند با خشک و بیحاصل نگه داشتن زمینهای محل، آب بند کمال خان را به فروش برساند، در غیر آن افغانستان آب مازاد برای فروش اصلاً ندارد.
غنی حرف خوب میزند، اما عملش در مقابل حرفش قرار میگیرد. او میگوید: «جمهوریت بدون جمهور معنا دارد؟ و خوشبختانه من در نبض ملت چه میبینم؟ ملت اجماع دارد و قشر سیاسی انشاءالله تعالی میرود به طرف اجماع سیاسی، اما نکته کلیدی ما عمل، بسیج و اقدام به اساس اجماع ملی باشد و هدف ما باید این باشد که یک دولت مقتدر که جوابگوی، کارا و شنوا که جوابگوی ضرورت ما باشد، ایجاد کنیم و ایجاب این را میکند که ولایتهای خود را به صورت واضح تعیین کنیم و به صورت واضح تطبیق کنیم.»
آنچه مردم طی این سالها به درستی در این مورد اطلاع دارند، این است که یگانه فرد مانع بر سر راه شکلگیری اجماع سیاسی و ملی، شخص خود غنی است. محمداشرف غنی حتا با برادر خویش آشتی نیست و رفتوآمد ندارد. شکاف درون حکومت و درز و ترکی که جمهوری برداشته، ناشی از کردار سیاسی غنی است. او با رفتارهای قومگرایانه، اعتماد میان اقوام را از میان برده و خلاف بیاناتش جمهوری به مثابه نهاد شخصی او و تامینکننده منافع او و تیم بادآوردهاش عمل میکند.
او در سخنرانیاش از مشارکت واقعی مردم گفت و پروگرام میثاق شهروندی را مثال آورد که گویا مردم روستاها را در تصمیمگیریها شریک و صاحب صلاحیت ساخته است. «مشارکت» بزرگترین دروغ جمهوری کنونی است. از زمانی که غنی به عنوان مسوول مملکت به کار آغاز کرده، بیشتر صلاحیتهای وزارتخانهها به ارگ منتقل شده است. تمام فرمانداران شهرستانها، والیها، رییسان معارف، دانشگاهها و بخشهای دیگر با امضای او و زیر نظر او و تیم باصلاحیتش تعیین و مقرر میشوند. مردم محل برای تعیین تکلیف خودشان در تصمیمگیریها در امور خودشان، هیچ صلاحیتی در محلات ندارند.
غنی میگوید برای ترمپ نامه فرستادم که برایید. او امیدوار است که ارتش و کماندو از افغانستان و جمهوری حراست خواهند کرد. اما مشاور امنیت ملی او چندین بار گفته است که افغانستان را جنگ داخلی تهدید میکند. همه میدانند که کابل در محاصره است. اگر چنین نیست، اگر هراس از سقوط نداری، چرا مخفی و پشت درهای بسته با مقامهای پاکستانی سخن گفتی؟ چرا میخواستی مخفی با رهبری طالبان دیدار داشته باشی؟ چرا از پاکستان میخواهید که زمینه گفتوگوهای روبهرو را با گروه طالبان برای شما فراهم کند؟
نباید اضاع وارونه گزارش داده و امید کاذب خلق شود. اکنون وقت مناسب برای تدریس و تشریح معادن، راههای توسعه افغانستان و در کل کار معلمی نیست. حداقل غنی این مسوولیت و وظیفه را به یکی غیر از خودش واگذار کند. کار او شکل دادن اجماع ملی، تمرکز روی روند صلح، دفاع از جان مال و مردم و رسیدهگی به مشکلات مردم است.