گذری در قلمرو «توکل به خدا»
پرویز کامروز

در ولسوالی واخان تا چشم کار میکند، کوه است و صخره که در کنار رودخانه آمو قد کشیده است. با گذر از ولسوالی اشکاشم و ورود به قلمرو واخان، باید قید همه امکانات اولیه را زد؛ چرا که در بیشتر روستاهای این ولسوالی مردم به امکانات اولیه نظیر جاده، تلفن و برق دسترسی ندارند. سبک زندهگی مردم واخان به دهها سال پیش میماند. این قلمرو آنقدر صعبالعبور است که موترها به گونه درست رفتوآمد نمیتواند. رانندهگان موترها با احتیاط تمام در جادههای یخبندان و تپههای خاکی و سنگی رانندهگی میکنند. رانندهگان هرازگاهی در میان پستی، بلندی، کجی و خمی سرکها مجبور میشوند هارن کنند. جلد مردان، زنان و کودکان این ولسوالی به دلیل سرما ضخیم است و خشم طبیعت، محرومیت و لاغری به وضوح در چهرههایشان دیده میشود. در کُل جغرافیایی است که گاه حتا یک زکام عادی در آن حکم مرگ دارد و مردمانش جز توکل چارهای نمیبینند.
دادعلی از وضعیت زندهگی روستای «ورک» حکایت میکند. میگوید که حکومت در واخان، به ویژه در روستای ورک، هیچ دستآوردی ندارد و مردم حتا به امکانات اولیه دسترسی ندارند. برق نیست، شبکههای مخابراتی کار نمیکند و جاده درستی برای رفتوآمد ندارد. زندهگی در این محل خیلی مشقتبار است، طوری که حتا بیماری زکام به مرگ منجر میشود. مرگومیر مادران هنگام زایمان در واخان یک امر معمول است. دادعلی همسر خود را دو سال پیش هنگام زایمان از دست داد، زیرا نه دوایی بود که درد را تسکین میداد و نه داکتری که قوت قلب بیمار میشد. مرگومیر هنگام زایمان به حدی زیاد است که مردان واخان مجبور به ازدواج چندباره میشوند.
هوا در واخان خیلی سرد است، طوری که بیشتر کودکان و کهنسالان در فصل سرما جان میدهند. دادعلی سفره حکایتهای اندوهگینش را پهن میکند. از عملکرد حکومت مینالد و معتقد است که مقامها اصلاً فکر و گذری به واخان ندارند. میگوید که نمیداند آیا حکومت قصد خدمت ندارد، نمیتواند، یا اینکه کلاً به واخان به چشم قلمرو افغانستان نمینگرد.
قربان، دیگر باشنده واخان است. با دستش به سمت همسرش اشاره میکند؛ زنی که چروک صورتش بیانگر سختیهای سرما و دشواری روزگار است. همسر او نمیتواند بشنود و ببیند. وضعیت نیز به شکلی است که هیچ راهی برای مداوای بیمار وجود ندارد. نه داکتر است که مداوا کند، نه دوایی است که حال بیمار را بهتر سازد و نه پولی است که زمینه انتقال بیمار را فراهم کند. مردم پامیر تنها یک راه دارند، آن هم اینکه به خدا توکل کنند.
در واخان خرید و فروش با مواشی است. پول اصلاً وجود ندارد که بتوان با آن چیزی خرید یا فروخت. غفار، دکاندار روستای «قاضده» است. هرگاه مشتریای برای خرید جنس نزد او میآید، گوسفند میآورد تا برنج، روغن، چای و بوره بخرد. خیلیها با روزگار بدشان میسازند و سهم غذای یک فرد را صرف سیر کردن یک خانواده میکنند. در بازار واخان نه میوه پیدا میشود و نه سبزی، چرا که مردم توان خرید آن را ندارند.
دادمحمد، باشنده واخان است. میگوید که وقتی برف بیش از حد ببارد، راههای برخی از روستاها برای ماهها بسته میشود. آنگاه هوا بیش از حد سرد میشود و مواشی در واخان یکی پی دیگر میمیرند. جدا از مواشی، باشندهگان واخان توان مقابله را سرما را ندارند و با سرد شدن هوا خیلی زود از پا میافتند. این تجربه یک روز و یک سال نیست، مردم واخان هر سال با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنند.
وقتی به درون خانه نگاه شود، فقر بیداد میکند. با آن هم شماری از باشندهگان واخان با روزگار سختشان میسازند و برای فردای بهتر، درس میخوانند. پروین از یک خانواده فقیر است. او در زمستان سرد برای اینکه درس بخواند، یک ساعت راه از روستای «کشنیخان» تا «ورک» را پیاده طی میکند. آنجا هم صنف مجهزی نیست، اما کودکان سختی میکشند تا دستکم روزگار سخت نسل کنونی واخان بالایشان تکرار نشود. در برخی از روستاها حتا کورس برای دانشآموزان نیست و کسانی که با دهها سختی و بدبختی از مکتب و دانشگاه فارغ میشوند، کار پیدا نمیکنند. روزگارشان پس از سالهای مشقت، میشود همان روزگار همیشهگی؛ گله چراندن و شب و روز گذراندن.
خالمحمد، مسوول کلینیک در «خندود»، مرکز واخان، است. او روزگار مردم واخان را نظارهگر است. زمانی که برف میبارد و راههای مواصلاتی در ساحات مرتفع و دوردست بسته میشود، آنگاه مردم برای زنده ماندن به تقلا میافتند. وضعیت طوری است که مردم واخان مادران باردار و زنان بیمار را پیش از پیش به اشکاشم و مرکز فیضآباد انتقال میدهند. آنگاه اگر کدام موردی از بیماریهای نسایی-ولادی پیش بیاید، بیمار را با سختی به فیضآباد منتقل میکنند. از آنجایی که راههای پامیر خرد و بزرگ بسته میشود، مادران باردار زیادی حین زایمان میمیرند.
مسوولان نیز بر سختیهای زندهگی در واخان مهر تایید میگذارند. ناجی نظری، عضو شورای ولایت بدخشان، میگوید که واخان سردسیر است و حکومت در سهم خود به وقت و زمان توجه ندارد. حتا کمکهایی که از سوی معاونت اول ریاست جمهوری برای واخان در نظر گرفته شده بود، در زمان آن به دست نیازمندان نرسیده بود. به گفته او هرچند در پامیرهای خرد و بزرگ قابله وجود دارد، اما هیچ دردی را دوا نمیکند و بیشتر زنان پامیری حین زایمان میمیرند.
نور خاوری، رییس صحت عامه بدخشان، اما میگوید که تیمهای سیار در واخان مستقر شدهاند و به مشکلات مردم رسیدهگی میکنند. آنگونه که او میگوید، داروی هفتماهه برای واخان فرستادهاند تا مردم با مشکل برنخورند و در کنار آن، در پنج مرکز صحی پامیرهای خرد و بزرگ قابله استخدام کردهاند. آنگاه که وضعیت بیماری وخیم میشود، او را توسط آمبولانس به اشکاشم منتقل میکنند.
با اینهمه، هیچ چیزی از نیازمندیهای شدید مردم واخان کم نمیکند. اگر وضعیت طبق میل پامیریان بود، ظاهرشان باید روایت بهتری داشت. باشندهگان واخان هنوز دردسرهایی دارند که کمتر کسی آن را در روزگار نوین درک میکند؛ سرما، تاریکی، صعبالعبوری، مشقت، مرگ و…