در آستانهی تغییر؛ نگرانی و مسوولیت ما
رامین کمانگر

افغانستان در آستانهی تغییراتی به لحاظ تاریخی مهم، قرار دارد. سرانجام غایلهای که راه افتاده، هر طوری که باشد، کمازکم برای دههها تأثیرات و پیآمدهایش را شاهد خواهیم بود. چه این غائله به صلح بینجامد، چه ناکام شده و جنگ ادامه یابد، در هر دو صورت تأثیرات و پیآمدهای مهمی خواهد داشت. این نکته در سطحی وضاحت دارد که بیشتر گفتن از آن توضیح واضح است. حالا با توجه به شرایط پیش آمده آنچه مهم و حیاتی است، حفظ مسیر و جهت حرکتی است که افغانستان در دو دههی گذشته در آن قرار داشته است. این مسیر و جهت حرکت، با وجود کمبودهای آن، باید به عنوان حداقل و تنها گزینه نگاه شود و به هیچ قیمتی از آن عدول نگردد. در واقع امر هم، چنین است؛ شرایط پیشآمده برای کشور و این مسیر و جهت حرکت حداقلی است که میتواند به عنوان کورسوی امیدی برای آینده دور مطرح باشد. خلاف این، هر چه آید به روشنی و قطعاً تکرار در جازدهگی تاریخی خواهد بود. تجربه و موردی که باید از آن برحذر باشیم. مراد از مسیر و جهت حرکت، با وجود مشکلات و چالشهای بسیار، فرصتها و امکانهایی است که در آن امید برابری و حقوق اساسی شهروندی بیشتر متصور است. همچنان فعالیت روبهپیش مکتبها و دانشگاههای ما و مطبوعات و رسانهها. یا به عبارتی فضای نسبتاً کثرتگرا در شهرها که باید حفظ شده و گسترش یابد. نباید فراموش شود که تنها یک ساختار کثرتگرا میتواند امکان همزیستی و بهزیستی را فراهم آورد. ساختاری که به فردیت اشخاص احترام میگذارد و آن را حمایت میکند. دفاع از فردیت اشخاص در ساختار کثرتگرا حفظ مسیر و جهت حرکت است. از این رو، کثرتگرایی به عنوان اساس و روش زندهگی از مقدمات امید آیندهی روشن است.
حفظ این مسیر و جهت حرکت اما نیازمند کنشگری مدنی (Civic activism) است، در سطح کوتاه نیامدن و قربانی دادن. کنشگری مدنی به دلیلی که در معنای دقیقش در مقابل قدرت سیاسی است و برای بهبود وضع اجتماعی عمل میکند. قدرتی که عرصهی معامله برای حفظ و ازدیاد خویش است. به ویژه در شرایط ما این نکته مهم است؛ طرفهایی که بر دور میز گفتوگو جمع خواهند شد، بیشتر از این که نگران حفظ مسیر و جهت حرکت ما، ارزشهای مدنی باشند، نگران جایگاه خودشان در تقسیم قدرت احتمالی بعد از صلح خواهند بود. دفاع از ارزشهای مدنی بیشتر از جناح سیاسی دخیل در قدرت، نیروی مدنی میطلبد. از طرفی هم خلاف آنچه گفته میشود که برای دفاع از «جمهوریت» در کنار حکومت باید قرار گرفت، کنشگری مدنی باید مسیر خودش را طی نماید. مسیر هم که مشخص است و بسیار پیچیده نیست. کنشگری مدنی نیاز ندارد برای دفاع از ارزشهای مدنی در کنار ساختار تقلببنیادی بایستد که بارها – «تبسم» گرفته تا «روشنایی» و «رستاخیز»- از طرف آن طرد شده و به خون کشیده شده است. آن ساختار اگر برای خودش دروغ نمیگوید و جمهوریت است و تقلب نکرده است، میتواند با کسانی که برایش رأی دادهاند از موضع خود دفاع کند. اگر در سطح محال چنین بتواند، بدون شک در مسیر همسو با کنشگری مدنی قرار خواهد گرفت. در این حال کنشگری مدنی نمیتواند با آن مشکل داشته باشد. همچنان که نمیتواند و نباید جزء آن باشد.
حالا که این خط ترسیم شد، باید به ناامیدیای پرداخته شود که در مورد کنشگری مدنی شکل گرفته است. به تکرار «نمیشود و فایده ندارد». خلاف این یأسمآبی، تجربه نسل حاضر نشان داده که امکان و ظرفیت بلند کنشگری مدنی را داریم. تجربهی تبسم، روشنایی و رستاخیز پیش چشم است. این سه حرکت در تاریخ کنشگری مدنی کشور برجسته است. با وجود ایستادن خشونتبار و تمامقد قدرت، این حرکتها شکل گرفتند و در مقطع زمانی خودشان تا موضوع و ترس اصلی قدرت در سطح نگرانی بقا آن صعود کردند. آنچه میتوانیم دمدست به عنوان تکیهگاه کنشگری مدنی داشته باشیم، حرکت و قربانی همین سه جریان است که نسلش هنوز حاضر است. اگر کنشگری مدنی، با ترکیب تجربهی همین سه جریان وارد صحنه شود به محور اصلی جهتدهی روند حوادث بدل شده و تعیینکنندهگی مییابد. بیشتر از این، مثالهای دانش، استعداد و توانایی انفرادی این نسل هم استثنایی است. متن و بحثی که این نسل، حالا با کمیت مورد بحث، تولید میکند، به لحاظ کیفی با فاصلهی بسیار زیاد بی مثال و پیشینه است. تعدادی که دستی در جامعهشناسی، فلسفه، ادبیات و تاریخ، دانش سیاسی و جامعهشناسی سیاسی دارند، کم نیست؛ موردی که جوامعی در حال نزاع و توسعه در کنار تقسیم تخصصی کار فناورانه به آن نیاز دارد. ظرفیت بحث روشمند و گفتمانی را که هرگز نداشتهایم در این نسل میتوان دید. میزان متن و بحث عمیقی که در مقابل استدلال سطحی حکومت و عقل حکومتی معطوف به قدرت تولید میشود، مورد توجه است. تمرکز به این ظرفیت و تجربهی دیروز نزدیک میتواند بسیار امیدوارکننده باشد.
همچنان نیاز است کنشگری مدنی ما به شبکههایی اجتماعی به عنوان ابزار کنشگری نگاه کند، نه به عنوان عرصهی آن که گمراهکننده است. عرصهی کنشگری مدنی همیشه خیابان بوده است. شبکههای اجتماعی امکان بیپیشینهای را برای کنشگری مدنی فراهم آورده است. ولی در عین حال گمراهکننده است و میتواند حس کنشگری را به صورت مجازی ارضا کند. نباید فراموش شود که کنشگری مدنی مجازی اگر عقبه و امکان خیابانی نداشته باشد خنثا است. مناسبات قدرت، با هر منطق و سنجشی که باشد، طوری است که در موارد بنیادی با واکنش مجازی تغییر جهت نمیدهد. در موارد سطحی که بتواند از آن تبلیغ کفایت کند، ممکن. ترجیح منطقی قدرت در مقابل کنشگری مدنی مجازی توسل به پروپاگاند خواهد بود. در جنگل فضای مجازی هم که مباحث در سطح سخن است، بیشتر به تکرار بستهگی دارد. میدانیم که امکانات استخدامی قدرت برای تکرار بیشتر است. از این رو، نیاز کنشگری مدنی به صورت حقیقی است که از فضای مجازی به عنوان ابزار استفاده میکند نه عرصه.
باری، به لحاظ تاریخی در مقطع حساسی قرار داریم. کسانی که خارج از دایره سودجویانهی قدرت سیاسی و ثروت نگرانی دارند و احساس مسوولیت میکنند، باید حضور حقیقی و فعال داشته باشند. حضور و فعالیتی که اکنون بیشتر از هر زمانی وقت آن است. برخلاف یأسمآبی تکراری، ظرفیت کنشگری مدنی و هدفمند وجود دارد. ولی واضح است و از اساسات که قربانی میطلبد.