در آستانه بازگشت به میز گفتوگو؛ چرا باید روش مذاکره دولت و طالبان تغییر کند؟
خلیل اسیر

دولت برای ازسرگیری مذاکرات صلح با گروه طالبان، هیأت خود را به دوحه میفرستد. قرار است بخشی از اعضای این هیأت امروز و بخش دیگر آن در روزهای آینده رهسپار دوحه شوند. تا هنوز زمان دقیق ازسرگیری مذاکرات بین دو طرف اعلام نشده است. گروه طالبان قبلاً در روزهای عید تمایل خود به ازسرگیری مذاکرات با دولت را اعلام کرده بود. اما برای ازسرگیری این مذاکرات نیاز است ابتدا تیمهای تماس دو طرف با هم گفتوگو کنند. این تیمها، زمان نشست رسمی هیأتهای دولت و طالبان و همینطور موضوع مورد بحث در این نشست را تعیین خواهند کرد.
مذاکرات صلح بین دولت و طالبان در ۲۲ سنبله ۱۳۹۹ رسماً با میزبانی قطر آغاز شد. دور اول این مذاکرات پس از توافق روی «کارشیوه مذاکرات» در ۲۲ قوس همان سال پایان یافت. دور دوم مذاکرات بین دولت و طالبان، پس از وقفه یکماهه، در ۲۰ جدی ۱۳۹۹ آغاز شد. این دور از مذاکرات به بحث روی موضوعات اصلی مورد مذاکره اختصاص داشت. در دور دوم اما به جز سه نشست سرد و تعارفی، هیچ نشست دیگری بین هیأتهای دولت و طالبان برگزار نشد. با این وصف، تیمهای تماس دو طرف با هم در ارتباط بودند، تا اینکه در ماه حوت توقف مذاکرات رسماً تأیید شد.
فهرست موضوعات پیشنهادی دولت و طالبان برای بحث در پشت میز مذاکره قبلاً تعیین و بین دو طرف تبادله شده است. چنانکه اعلام شد، اختلاف اصلی بین دو طرف در ترتیب و چیدمان موضوعات مورد بحث نهفته بود. در فهرست پیشنهادی هیأت دولت، آتشبس در رأس این فهرست قرار داشت، در حالی که این موضوع در قعر فهرست طالبان قرار گرفته بود. رهایی زندانیان باقیمانده و همینطور بیرون کردن نام رهبران طالبان از فهرست سیاه سازمان ملل متحد از موضوعاتی بود که هیأت طالبان در صدر اجندای خود برای بحث در دور دوم مذاکرات آورده بود. این تفاوت در چیدمان موضوعات مورد بحث باعث شد که دور دوم مذاکرات بدون هیچ نتیجهای متوقف شود.
حالا که قرار است مذاکرات صلح بین دولت و گروه طالبان پس از وقفهای چندینماهه از سر گرفته شود، بد نیست که روش مذاکرات دو طرف آسیبشناسی و یک روش معقول برای ادامه مذاکرات و همینطور حصول نتیجه مطلوب از آن پیشنهاد شود.
ارزیابی دو دور مذاکره بین دولت و طالبان نشان میدهد که هیأتهای دو طرف با روش مذاکرات اصولی آشنا نیستند؛ یا اگر آشنا هم هستند، بدان پابندی ندارند. این بزرگترین نقیصه مذاکرات بین دولت و طالبان در دو دور گذشته و عامل بنبست و توقف این مذاکرات بوده است. پیشبینی میشود که اگر روش مذاکرات اصولی، مبنای کار هیأتهای دولت و طالبان قرار نگیرد، مذاکرات آنها این بار نیز به توافق مطلوب نخواهد رسید. حتا احتمال دارد که مذاکرات غیراصولی دو طرف باعث شکست کامل این مذاکرات و در نتیجه تشدید جنگ خونین کنونی شود؛ زیرا وقتی مذاکره شکست میخورد، جنگ آغاز میشود.
روش مذاکره طالبان متأسفانه یک روش «سخت» است. این روش برای رسیدن به توافق مطلوب و منصفانه پاسخ نمیدهد. نگاه هیأت طالبان به هیأت دولت در دو دور مذاکره، کاملاً خصمانه بود و تلاش داشت که این هیأت را از پشت میز مذاکره دست خالی به کابل برگرداند. امتیازخواهی و تهدید به هدف غلبه و پیروزی، از ویژهگی دیگر مذاکره هیأت طالبان در این دو دور بود. همزمان هیأت طالبان از جنگ این گروه به عنوان اهرم فشار سود میبرد و کمترین انعطافی در موضع این گروه در دو دور مذاکره دیده نشد. هیأت طالبان ضمن آنکه اهداف غایی خود را در پرده ابهام میگذاشت، تلاش میکرد تا هیأت دولت را به توافقاتی راضی کند که تنها به نفع و مطلوب این گروه بود. مذاکره با این ویژهگیها در چارچوب مذاکره با روش «سخت» قرار میگیرد و طبعاً نمیتواند به توافق مطلوب، منصفانه و پایدار منجر شود.
روش مذاکره هیأت دولت، تلفیقی از دو روش «نرم» و «سخت» بود. اعضای هیأت دولت در روزهای نخست بسیار خوشبین بودند که میتوانند در دور میز مذاکره با هیأت طالبان به توافقاتی برسند. به همین دلیل، با اعضای هیأت طالبان رفتار دوستانه برقرار کرده بودند و دوست داشتند در برخورد با قضایا با نرمی رفتار و روی طرف مقابل اعتماد کنند. در مواردی هم به هدف ادامه روابط و نیل به توافق، تغییر موضع میدادند و در امتیازدهی زیاد سختگیر نبودند. پس از آنکه برای هیأت دولت روشن شد که هدف هیأت طالبان از مذاکره دستیافتن به توافق مطلوب نیست، بلکه این هیأت به کمتر از غلبه و پیروزی رضایت نمیدهد، به اتخاذ روش «سخت» روی آورد. این امر باعث شد که در دور اول، کار روی کارشیوه مذاکرات زمان زیاد ببرد و در دوم، بحثها روی موضوعات اصلی مورد مذاکره اصلاً آغاز نشود. در فرجام دیدیم که مذاکرات بین هیأتهای دولت و طالبان بدون کمترین پیشرفتی متوقف شد. این توقف بدون هیچ تردیدی ناشی از روشهایی بود که دو طرف برای انجام مذاکره برگزیده بودند.
حالا که دهل ازسرگیری مذاکرات بین دولت و طالبان به صدا درآمده است، بهتر است دو طرف با آموختن از خطاهای گذشته، روی روش مذاکره خود تجدید نظر کنند. در گام نخست، دو طرف باید جایگاه یکدیگر را به رسمیت بشناسند؛ به این معنا که هیأتهای دولت و طالبان هر دو قبول کنند که نمایندهگان واقعی دو طرف جنگ هستند و ماموریت دارند که برای پایان دادن به جنگ جاری و برقراری صلح در افغانستان با هم گفتوگو کنند. طبق قاعده مذاکره اصولی، آنها نه دوست هم هستند و نه دشمن هم، بلکه ماموران رسمی دو طرف جنگ برای انجام یک توافق مطلوب و منصفانه به هدف برقراری صلح پایدار در افغانستان هستند.
هیأتهای دولت و گروه طالبان باید منافع مشترک دو طرف در آینده افغانستان را تشخیص دهند. آنچه باید مسیر مذاکرات دو طرف را هدایت کند، منافع علیای افغانستان و منافع مشترک دو طرف است، نه منافع دولت و یا منافع طالبان. حصول توافق روی منافع دولت و یا منافع طالبان، یک امر غیرممکن است؛ اما میتوان روی منافع مشترک و منافع علیای کشور به توافق رسید. مذاکره اصولی ایجاب میکند که منافع مشترک دولت و طالبان و منافع علیای افغانستان باید کشف شود و برای نیل به آن، مسیر مذاکرات تغییر کند.
برای انجام مذاکره اصولی، این مهم نیست که دولت و طالبان هر دو در گذشته چه کردهاند و مواضع کدام یک برحق بوده است؛ به این دلیل که تأکید روی مواضع، مسیر رسیدن به توافق را دشوار میسازد و امکان برخورد خصمانه بین دو طرف را بالا میبرد. طبیعی است که وقتی حمله بر موضع یک طرف انجام میشود، طرف مقابل در موضع دفاعی قرار میگیرد. این حمله و دفاع، مذاکره را به یک جدل بیهوده تبدیل میکند و مانع رسیدن به توافق مطلوب میشود.
واقعیت این است که در جنگ قدرت، هیچ یک از طرفها برحق مطلق نیست. همچنان موضع هیچ یک از طرفها باطل مطلق نیست. از این رو، باطلانگاری موضع طرف مقابل و حقانگاری موضع خود، یک انگاره خلاف واقع است. این کار به جای کمک به سازش و آشتی، باعث نفرت و انتقامجویی میشود و طرفها را به سمت تلاش به غلبه بر یکدیگر میکشد.
اما اگر بنای مذاکره بر روش مذاکره اصولی گذاشته شود، آنچه اهمیت مییابد، واقعیتهای میدانی است، نه خیالات ذهنی که ممکن است هر یک از طرفهای جنگ داشته باشد. واقعیتهای میدانی افغانستان این است که جنگ جاری به بنبست رسیده است و غلبه بر دیگری و حذف کامل آن از این طریق ممکن نیست. بنابراین، یگانه راه حل این است که طرفهای جنگ با توجه به این واقعیت، روی سازش و آشتی با یکدیگر فکر کنند. این سازش و آشتی اما تنها زمانی میسر میشود که هم دولت و هم طالبان بتوانند منافع یکدیگر را کشف کنند و وجه مشترک آن را مبنای زندهگی صلحآمیز خود در آینده قرار دهند. در غیر این صورت، تمام تلاشها برای رسیدن به توافق صلح، با شکست روبهرو خواهد شد؛ اگر توافقی هم حاصل شود، پایدار نخواهد بود.