فصل جدید رقابتهای خونبار؛ آیا بازی بزرگ در مقیاس منطقهای در راه است؟
عبدالناصر نورزاد

علاقهمندی کشورهای منطقه و پیرامونی در خصوص افغانستان و بهویژه پس از خروج امریکا از این کشور، گمانهزنیهای زیادی را در خصوص آغاز بازی جدید در مقیاس منطقهای با حضور فعال بازیگران منطقهای به وجود آورده است. چین، روسیه، پاکستان، هند و ایران و حتا در مقیاس دورتر ترکیه و کشورهای عربی، هرکدام در تلاش هستند تا منافع امنیتی و اقتصادی خود را در مرحلهای پس از حضور امریکا و زیر حاکمیت طالبان، تأمین و تضمینی برای آن پیدا کنند.
میزبانی کشورهای منطقه و همسایه از نشستهای پیهم درباره افغانستان، نشان میدهد که تحرکات جدیدی در مقیاس جدیتری در راه است و کشورهای پیرامون و همسایه تلاش دارند تا از وزن ژئوپلیتیک و موقعیت ویژه افغانستان، برای بهرهبرداری از پتانسیل موجود طبیعی در این کشور، استفاده کنند. دیپلماسی انرژی مبتنی بر برداشتهای ژئوپلیتیک انرژی، دیپلماسی آب و هیدروپولیتیک، ترانزیت، تروریسم و افراطگرایی دینی، خطر تجمع گروههای تروریستی فعال در منطقه، محور این تلاشها را میسازد. مصداق این امر، نشستهای دهلی، مسکو، اسلامآباد و حتا شاید تهران باشد. هرکدامی از این کشورها، تلاش دارند تا با نقش فعال و بازیگری جدی، منافع خود را تضمین و از کارت طالبان منحیث خوبترین فرصت استفاده کنند. کمااینکه تدویر این نشستها که حاشیههای پررنگتری نسبت به متن آن دارد، نشان میدهد که کشورهای منطقه و همسایه تا چه میزانی در قضیه افغانستان و تحول ناشی از خروج امریکا از این کشور، جدی هستند و تلاش دارند تا با بهرهبرداری از فرصت پیشآمده، زمینه تضمین منافع خود را در این کشور به وجود آورند. در ضمن، این کشورها با درک موقعیت استراتژیک افغانستان، از جغرافیای اقتصادی آن نیز بهره میبرند؛ زیرا موقعیت مرکزی افغانستان که نقطه وصلی میان آسیای جنوبی، مرکزی، شرق و غرب است، زمینه را برای رونق اقتصادی درازمدت مهیا خواهد ساخت. در این خصوص و توجه به این مهم، این کشورها تلاش دارند تا با تدویر نشستها و همکاریهای امنیتی و اقناع همدیگر در جهت منافع کلان و حیاتیشان، این منافع را تأمین کنند و تحرکات بعدی را زیر نظر داشته باشند. این کشورها همچنان در تلاش هستند تا با سبک و سنگین کردن تعاملات و تحرکات پیرامون افغانستان، اهمیت و چرایی این تعاملات و حضور خود در این جغرافیا را عقلایی کنند و توجیه منطقی برای تضمین منافع درازمدت و حیاتی خود در آینده داشته باشند.
موضوع دیگر این تحلیل، چگونهگی نقش آینده امریکا در این جغرافیا است که با حضور بیستساله و سرمایهگذاری هنگفت مالی، همه را یکشبه رها کرد و تصمیم به ترک این کشور گرفت. آیا منطقی به نظر میرسد تا چنین تصور شود که امریکا درباره حضور خود حتا به شکل سیاسی و استخباراتی در افغانستان و منطقه برنامهای ندارد و حاضر شده است، این منطقه را فراموش کند؟
به نظر میرسد امریکا برای حضور آینده خود در این منطقه، برنامههایی دارد. مسأله برنامه اتمی ایران، تحرکات روسیه، رقابت اقتصادی و سیاسی با چین، مجموع عواملی هستند که میتوانند در آینده مانع بیتفاوتی امریکا در قبال وقایع مربوط به این منطقه شود. در واقع آنچه در افغانستان جریان دارد، فصل جدیدی از تحرکاتی است که میتواند شرایط را برای رقابتهای خونبار در افغانستان و مناطق پیرامون آن مساعد سازد. با این وجود، نمیتوان هنوز از پهنای این تحرکات در مقیاس کوچک و بزرگ آن واقف شد؛ زیرا ابعاد و سیر تحول این قضیه که پای اکثریت قدرتهای منطقه و همسایه را کشانیده است، خیلی مرموز و بطی است. تحلیلهای برخاسته از مجموع تحولات در افغانستان و پیرامون، نشان میدهد که هر بازیگر به تناسب توانمندی و نفوذ خود بالای طالبان، تلاش میکند تا از این بازی عقب نماند و در سایه شراکت در این بازی، به تعقیب منافع حیاتی خود بپردازد و این خود نشان از رقابت شدید برای جایگزینی دارد و کماکان نیروهای جدیدی را در عرصه این رقابت خونبار خواهد کشاند.
حال سوال اصلی این است که طالبان و سایر نیروهای فعال در عرصه سیاست افغانستان، چه نقشی در این تحولات خواهند داشت؟ چگونه میشود منافع متضاد بازیگران مختلف را در یک جغرافیای واحد به نام افغانستان، گره زد و انتظار داشت که این دور از رویاروییها بتواند به فصلی از رقابت اقتصادی و سیاسی مبدل نشود؟ آیا میشود هند و پاکستان را دور یک میز روی منافع مشترک و حتا متضاد، جمع و شرایط را برای تنشزدایی آماده کرد؟ در حال حاضر، پاسخ به این سوالها منفی است؛ زیرا توانمندی و پتانسیل موجود در درون افغانستان، هیچ شده است و طالبان تا هنوز نتوانستهاند رضایت دنیا را کسب کنند و مشروعیت بینالمللی به دست آورند. ساختاری که با فشارهای داخلی و بیرونی مواجه باشد و از لحاظ اقتصادی هم توان پاسخگویی به مشکلات را نداشته باشد، یارای بازیگری در تعاملات پیرامونی خود را نخواهد داشت. به همین منظور است که طالبان در نشست دهلی که به ابتکار هند دایر شده بود، غایب بودند و نقشی برای آنها در این دور از بازیها داده نشده است. این مسائل نشان میدهد که فصل جدیدی از قطببندیها در مقیاس منطقهای در جریان است و این قطب به خودی خود، زمینه را برای رقابتهای شدیدتر مساعد میسازد.
اختلاف روی ماهیت همکاری، تنوع خواست، تضاد منافع امنیتی، موجودیت اختلافهای تاریخی روی مسائل ارضی و مرزی، تضاد روی منافع اقتصادی، تمویل نیروهای نیابتی و تعقیب دیپلماسی متضاد، همه، زمینهساز این دور رقابتهای شدید میان بازیگران و کنشگران منطقهای شدهاند. در ضمن، این اختلافها میان بازیگران منطقهای سبب شده است تا نه تنها ماهیت بازی در مقیاس منطقهای تغییر یابد، بلکه تاکتیکهای تعقیب منافع نیز دچار تحول و دگرگونی عمیق شود. برعلاوه، ممکن است این تغییر، پهنه این بازی را فراختر کند و زمینه را برای یک تحول مخرب در مقیاس بزرگ در سطح منطقه مساعد سازد.