پول یا ارز؟

(نگاهی به سیر تکاملی پول)
در اوایل انسانها از نوع تبادلهی سنتی و ابتدایی به نام تجارت بارتر (تبادلهی جنس در مقابل جنس) استفاده میکردند. منطق استفاده از این نوع تبادله ارزش ذاتی متاعی بود که در بدل متاع دیگر حاصل میشد، در آن زمان انسانها جز این، راه دیگری برای تبادلهی اجناس مورد نیازشان نداشتند. چالش اصلی تجارت بارتر، نبود معیار قبولشده در تبادلهی اجناس بود، به عبارت دیگر ارزشگذاری یک جنس در مقابل جنس دیگر همواره این سیستم را به چالش میکشید.
تلاش انسانها برای یافتن معیار قبولشده در تبادله و تجارت به استفادهی فلزات با ارزش مثل طلا و نقره انجامید. این زمانی بود که انسان پول را کشف کرد، پولی که بعدها از آن به عنوان وسیلهی تبادله استفاده شد. چرا انسان به این فلزات ارزش قایل بود و چرا آن را وسیلهی تبادله قرار داد؟
برای پاسخ به این سوال در قدم اول باید تعریف جامع از پول داشته باشیم، این مشخصات میتواند پول را بهتر تعریف کند: پول باید وسیلهی تبادله، واحد محاسبه، قابل حمل، با دوام، قابل تقسیم (بخشپذیر)، قابل تعویض و مهمتر از همه ذخیرهی ارزش باشد. این مشخصهی پول بیشتر به نام ارزش ذاتی پول یا قدرت خرید پول یاد میشود. بر اساس این تعریف، طلا و نقره به صورت کامل شرایط پول بودن را دارا است، به لحاظ داشتن خصوصیات بالا، انسان در معاملات تجارتی و تبادلوی از آنها کار گرفت.
سوال دیگر این است که تفاوت میان طلا و نقره و پول کاغذی ساختهی دست انسان (ارز)، چیست؟ جواب این سوال به دورهی استاندارد طلا برمیگردد.
استاندارد طلا
سیستمی است که در آن طلا، معیار تبادله قرار داده شد. استاندارد طلا به دلیل پذیرش گستردهی طلا به عنوان پول به وجود آمد. استاندارد طلا در حقیقت یک سیستم پولی بود و به گونهای طراحی شد که ادعای مالکیت مقدار مشخص طلا بر روی کاغذی به مثابهی سند با اعتبار چاپ شد، تا دارندهی این سند اگر خواسته باشد میتواند آن را با ارزش تعیین شدهی طلا که بر روی سند درج است تبادله کند، به طور مثال در ایالات متحده امریکا برای یک اوز طلا سندی به ارزش ۲۰ دالر امریکایی چاپ شد و آنرا بهعنوان ارز (واحد پول) امریکا تعیین کردند، این زمانی بود که پول کاغذی به وجود آمد. افراد میتوانستند طلای دستداشتهی خود را به بانکها سپرده و در بدل آن چکی را به همان ارزش به دست بیاورند، که بعد از این چکها در خرید و فروش استفاده میشد (انتقال مالکیت طلا از یک شخص به شخص دیگر). سهولت در پرداختها و سرعت رشد اقتصادی که به اثر این سیستم ایجاد شد، توجه بیشتر افراد را بهخود جلب کرد. دولتها تلاش داشتند طلا را از دوران پولی خارج کرده و در بدل آن از ارز که با طلا حمایت میشد، استفاده کنند. استاندارد طلا تا آغاز جنگ جهانی اول ادامه داشت.
بین جنگهای اول و دوم جهانی سیستم بینالمللی پول وارد مرحلهی جدید شد (کم ارزش سازی اسعار). به این معنا که اسعار نه به صورت کامل، که قسماً با طلا حمایت میشد، این کار باعث افزایش در ارقام پول کاغذی شد. به طور مثال یک اوز طلا که در گذشته ۲۰ دالر ارزش داشت، حال سند دیگری با رقم بالاتری (۵۰ دالر) برای همین مقدار طلا به وجود آمد. یعنی طلا تنها ۴۰ فیصد پشتوانهی این رقم جدید بود و متباقی ارزش آن از [هیچ] خلق شد. افزایش در ارقام اسعار به دلیل افزایش در مصارف (جنگی و اقتصادی) و تقاضای بیشتر به پول صورت گرفت.
در اروپا اما شرایط بهگونهای دیگری بود، در جریان جنگهای اول و دوم جهانی که از اروپا آغاز شد، کشورهای اروپایی به دلیل مصارف روزافزون جنگی به پول بیشتر نیاز داشتند و برای تمویل چنین مصارف به چاپ بیسابقهی اسعار اقدام کردند، آنهم بدون هیچ پشتوانهای. به دلیل جنگ و ناامنی مطالبهی طلا در بدل ارزهایی موجود ناممکن شد. افزایش عرضهی اسعار سبب افزایش نرخ تورم یا انفلاسیون۱ شد، آلمان از جمله کشورهایی بود که تورم نجومی بیسابقهای را درین دوره تجربه کرد. افزایش نرخ تورم به اندازهای بود که قیمتها در هر ۲۴ ساعت دو برابر میشد، به پیمانهای پول چاپ شد که چاپخانههای آلمان با کمبود کاغذ مواجه شدند. بر علاوه، واحدهای پولی با ارقام غیر قابل باور مثل میلیون، میلیارد و حتا تریلیون چاپ شدند. ارزش پول در آلمان به صفر تقرب کرد. وضعیت مشابه در جنگهای داخلی افغانستان وجود داشت. بعد از خروج اتحاد شوروی از افغانستان، زمانیکه طالبان و رهبران جهادی هر کدام به نام خود ارز چاپ کردند و خواستند مصارف جنگ را تمویل کنند.
نقش ایالات متحدهی امریکا در سیستم بینالمللی پول
حضور امریکا در اقتصاد جهانی و سیستم بینالمللی پول تا اواخر جنگ دوم جهانی آشکار نبود. امریکا بنابر دلایل خوبی که داشت، بعد از ختم جنگ دوم جهانی نفوذ خود را بر مسایل بینالمللی اقتصادی و پولی گستردهتر ساخت و با دخالت در مسایل اقتصاد جهانی به یک غول اقتصادی تبدیل شد. دلایل حضور آن قرار ذیل است:
در قدم نخست دوری امریکا از مرکز جنگ (اروپا) امتیاز خوبی بود که این کشور را تا اواخر جنگ بیطرف نگهداشت، دو جنگ مخرب در انتروال زمانی کوچک اقتصاد اروپا را به شدت آسیبپذیرساخت، در حالی که امریکا در این مدت به صورت نورمال به فعالیتهای اقتصادی خود ادامه میداد. اقتصاد اروپا به اقتصاد جنگ تبدیل شد، تمرکز بیشتر دولتها درآن زمان روی افزایش مصارف نظامی، تولید سلاح و استخدام و آموزش ارتش بود. دلیل تورم نجومی در آلمان همین مصارف جنگی بود که با چاپ پول کاغذی تمویل میشد.
تغییر اقتصاد تولیدی اروپا به اقتصاد جنگی، دلیل دیگری برای موفقیت امریکا محسوب میشد. کارخانههای صنعتی اروپا که موتر و لوازم برقی تولید میکردند، حال سلاح، تانک و طیارهی جنگی میسازند. افرادی که در سکتور زراعت کار میکردند، حال در ارتش میجنگند. اقتصاد اروپا به صورت کامل به اقتصاد تمویلکنندهی جنگ تبدیل شد. اروپا درآن زمان قادر به تولید اجناس مصرفی از قبیل خوراک و پوشاک نبود و نیاز شدید به صادرات ایالات متحده داشت. سیستم پولی اروپا کامل از هم پاشیده بود، بنا بر این کشورهای اروپایی مجبور به خرید اجناس مصرفی در بدل طلا شدند. اینکار سبب افزایش بیسابقهی ذخایر طلا در امریکا شد، طوری که در پایان جنگ، دو سوم ذخایر طلای جهان در اختیار امریکا قرار داشت. عواید ملی امریکا در اواخر جنگ جهانی دوم، سه برابر شد. به همین دلیل نقل قول مشهور «جنگ برای اقتصاد خوب است» دراین کشور وجود داشت. آنها میگفتند جنگ در صورتی به نفع اقتصاد است که خود در آن نباشی و کالای تجارتی را در اختیار آنها قرار دهی.

بعد از حملهی اتمی امریکا بر جاپان و شکست آلمان، جنگ به پایان رسید. در این زمان امریکا با داشتن ذخایر عظیم طلا و اقتصاد توسعه یافته، فرصت خوبی برای گسترش سیاستهای خارجی خود یافت. امریکا تلاش کرد حضورش را در مسایل اقتصادی جهان گستردهتر کرده و به یک امپراتور بزرگ جهانی تبدیل شود. حاصل این تلاشها به تأسیس بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول انجامید. بانک جهانی در ابتدا به نام بانک جهانی برای بازسازی و توسعه یاد میشد، هدف از ایجاد بانک جهانی فراهم کردن قرضههای دراز مدت برای بازسازی اروپا و هدف از ایجاد صندوق بینالمللی پول، نظارت و کنترول بر سیستم بینالمللی پول، نرخ تبادلهی اسعار و تأمین سیالیت در سطح جهان بود. اینها از جمله اهداف ابتدایی بودند و امروز فعالیتهای این نهادها در بخشهای مختلف پیشرفت چشمگیر داشته است.
نشست (Bretton Woods)
اجلاسی که نفوذ اقتصادی و سیاسی امریکا را رقم زد. امریکا بعد از جنگ جهانی دوم بهعنوان قدرت برتر نظامی، اقتصادی و سیاسی مطرح شد و سیستم اقتصادی جهان براساس اندیشههای جان مینارد کینز شکل گرفت. بعد از ختم جنگ دوم جهانی نمایندههای ۴۴ کشور در نشست بریتن وودز در ایالات متحده شرکت کردند. هدف از برگزاری این نشست یافتن راههایی بیرونرفت از بحران اقتصادی جهان بود. کشورهای شرکت کننده روی یک سیستم منظم اقتصادی، تجارت آزاد، سیستم پولی با ثبات و همکاری بینالمللی توافق کردند. در این نشست، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول نیز به همین اهداف ایجاد شد. تصمیم بزرگی که در این نشست گرفته شد و سیستم پولی جهان را تا امروز متأثر کرده، تعیین دالر امریکایی بهعنوان پشتوانهی اسعار بینالمللی بود. امریکا چون برندهی جنگ بود، شرایط صلح را نیز خودش طرح میکرد. بهدلیل داشتن ذخایر عظیم طلا، ارزش پول این کشور افزایش یافت. امریکا شرایط را به نفع خود تغییر داد و از این طریق دالر امریکایی را تقریباً پشتوانهی اسعار تمام کشورهای جهان کرد. بر اساس همین تصمیم، ارزش دالر امریکایی در سطح جهان افزایش یافت. به این معنا که ارزهای بینالمللی توسط دالر و دالر توسط خزانهی طلای امریکا حمایت میشد.

اما شرایط به اینگونه باقی نماند. اشتباه بزرگی را که کشورهای شرکت کننده در نشست بریتن وودز مرتکب شدند، تعیین نکردن نسبت ذخیرهی طلا برای امریکا بود. به عبارت دیگر، نبود محدودیت برای امریکا در چاپ ارز. چون طلا پشتوانهی دالر امریکایی بود، فید (بانک مرکزی امریکا) مکلف به چاپ ارز در مطابقت با ذخایر طلای آن کشور بود، که چنین نشد. امریکا در این مقطع تاریخ مرتکب فساد مالی بزرگی شد، برعلاوهی تمویل جنگ سرد و رقابتهای تسلیحاتی با اتحاد شوروی (امریکا و اتحاد شوروی همواره متحدان خود را در آسیا بر ضد یکدیگر حمایت نظامی و مالی میکردند)، کمکهای بزرگ مالی از طریق برنامهی مارشال برای بازیابی اروپا بعد از جنگ و در نهایت تمویل تمام این مصارف ۲۰ برابر ذخایر طلا برای امریکا هزینه برداشت. به این معنا که ایالات متحده به ارزش ۲۰ چند ذخایر طلای خود اسعار (دالر) چاپ کرد. این اتفاقات به جهان ثابت ساخت که عرضهی اسعار امریکا بیشتر از ذخایر طلای آن است، و چون پول تمام کشورهای جهان در گرو دالر امریکایی بود، این مساله برای آیندهی سیستم بینالمللی پول و درکل برای اقتصاد جهان بحثبرانگیز شد.
این مسئله سبب شد تا کشورهای اروپایی تقاضای بازپسگیری طلایشان را مطرح کنند، فرانسه اولین کشوری بود که در مقابل اسعار امریکایی طلای خود را به دست آورد و به تعقیب آن بین سالهای ۱۹۵۹-۱۹۷۱م تقریباً تمام کشورهای اروپایی این کار را انجام دادند، که سبب کاهش ۵۰ درصدی ذخایر طلا در امریکا شد. برای جلوگیری از این روند، نیکسون، رییس جمهور امریکا در سال ۱۹۷۱م مجبور شد تبادلهی طلا با دالر را بهتعلیق درآورد.
اگر چنین نمیکرد، ذخایر طلا در امریکا صفر میشد و مقدار ارز بدون حمایت در داخل این کشور افزایش مییافت، چون ۲۰ برابر ارزش طلا، اسعار (پول کاغذی) وجود داشت. به عبارت دیگر، موجود نبودن ذخایر طلا بهعنوان پشتوانهی دالر از یکطرف و سرازیر شدن دالر از کشورهای اروپایی از طرف دیگر مقدمات یک بحران بزرگ مالی را در سطح جهان فراهم میکرد. از آن جا که اسعار بینالمللی به دالر امریکایی وابسته بود، این کار شاید سبب فروپاشی سیستم بینالمللی پول میشد. بعد از ۱۹۷۱م اسعار تمام کشورهای جهان به شمول دالر امریکایی به دور از هر پشتوانهای با ارزش ذاتی، باقیماند. سیستم بینالمللی اسعار وارد مرحلهی جدیدی به نام استاندارد دالر شد. یعنی اسعار کشورهای دیگر توسط دالر امریکایی حمایت میشد، در حالی که دالر هیچ پشتوانهای نداشت. نکتهی جالب این است که چرا اعضای نشست بریتن وودز اعتراض نکردند و با این شرایط کنار آمده، دالر امریکایی را بهعنوان پشتوانهای اسعارشان قبول کردند.
نتیجهگیری
در عصر اقتصاد مدرن، ارزش و قدرت خرید پول را کارایی، مولدیت و در کل حجم فعالیتهای اقتصادی تشکیل میدهد. اعتماد و باور انسانها است که به ارزهای کاغذی امروزی ارزش خلق کرده و از آن در خرید و فروش کالا و خدمات استفاده میکنند. در غیر آن پول کاغذی هیچ ارزشی را برای انسان خلق کرده نمیتواند.
تفاوت میان پول واقعی (طلا و نقره) و ارز (واحد پولی) در ارزش ذاتی آن است، قدرت خرید طلای مصر از ۵۰۰۰ سال پیش تا حال چندان تفاوتی نداشته است. اما با مطالعهی تاریخ ارز، روشن میشود که در طول زندهگی بشریت بیشتر از دو هزار واحد پولی (اسعار) وجود داشته و هیچکدام تا امروز باقی نماندهاند. ارزهای امروزی نیز از این امر مستثنا نیست.
پالیسیسازان و اقتصاد دانان دلیل کنار گذاشتن استاندارد طلا را محدودیت طبیعی این عناصر میدانند. آنها میگویند از آغاز انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم، ماشین اقتصادی به سرعت در حال رشد، نیازمند یک وسیلهی پرداخت انعطافپذیر و آسان بود (پول بیشتر برای ادامهی رشد اقتصادی). آنها به این باور اند که محدودیت طبیعی این عناصر (طلا و نقره) سبب محدودیت یا توقف رشد اقتصادی میشود. به این دلیل استاندارد طلا کنار گذاشته شد و سیستم پولی جهان به اسعار (پول کاغذی) تبدیل شد، تا دولتها در چاپ آن دست باز داشته باشند. این ادعا آنقدر هم جالب نیست، با داشتن ارز ثابت و محدود نیز میتوان به رشد اقتصادی دست یافت. زمانیکه رشد اقتصادی بهوجود میآید به این معنا است که قدرت خرید ارز موجود افزایش مییابد (ارزش پول افزایش پیدا میکند) و نیاز به تولید پول بیشتر نخواهد بود.
ثروت واقعی انسان زمان و آزادی است. ارز (اسعار) ابزاری برای تبادله زمان و انرژی انسان و در حقیقت وسیلهی رمزگشایی انبار انرژی اقتصادی انسان است، در دنیای امروزی ثروت واقعی انسان (زمان و آزادی) آنها مطرح نیست و بیدرنگ با قطعههای کاغذ که هیچ ارزش ذاتی ندارند، تبادله میشود. انسان در جهان امروزی با استفاده از ارز (اسعار) به «بردهگی مدرن» درآمده است.
………………………..
۱٫ تورم در اقتصاد عبارت از کاهش قدرت خرید پول در اثر عرضهی مقدار زیاد آن است. به صورت دقیقتر گفته شود، در جریان تورم قیمتها افزایش نمییابد بلکه ارزش پول و قدرت خرید پول کاهش پیدا میکند.