جهش بیسابقه رسانهای در افغانستان
داکتر کفایتالله حمیدی و بصیر حمیدی

نظام رسانهای افغانستان در سالهای اخیر به سرعت تغییر و به طور فزایندهای پیشرفت کرده است. آیا این پیشرفت برای تغییرات در جامعه کافی است؟
از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ میلادی، افغانستان کشور بدون تصویر بود و رخدادهای افغانستان در بیرون به صورت دقیق بازتاب نمییافت. هنگامی که طالبان در سال ۱۹۹۶ قدرت سیاسی را در کابل به دست گرفتند، تقریباً تمام رسانهها را مهر ضد اسلامی زدند، فعالیتشان را ممنوع اعلان کردند و جریان اطلاعرسانی در انحصار دولت و نهاد های حکومتی قرار گرفت. پس از سرنگونی امارت طالبان در سال ۲۰۰۱، سیستم رسانهای افغانستان دوباره وارد یک مرحله جدید شکوفایی شد.
این باور که رسانههای جمعی متمرکز به بازار (تجارتی) میتوانند، رشد دموکراسی را در این کشور تسریع کنند، پذیرفته شد. ایالات متحده سرمایهگذاریهای قابل توجه در زمینه ایجاد و رشد رسانههای خصوصی که در خود امریکا نیز رایج است، انجام داد که در نتیجه ارتباطات جمعی و اطلاعرسانی از طریق رسانهها به سرعت گسترش یافت.
بر اساس مطالعات انجامشده در سالهای اخیر، افغانستان دارای ۹۶ شبکه تلویزیونی، ۱۹۰ مرکز رادیویی و ۲۳۱ نشریه چاپی است که از این میان ۲۶ نشریه چاپی، نشرات روزمره دارند. دسترسی و استفاده از انترنت به سرعت در حال افزایش است که هماکنون در حدود ده میلیون تن در افغانستان به انترنت و فضای مجازی دسترسی دارند. در حال حاضر افغانستان از یکسو دارای ساختار رسانهای دولتی است که در برگیرنده رادیو و تلویزیون ملی با پانزده بخش ولایتی و حدود چندین روزنامه دولتی است. از سوی دیگر، دارای رسانههای خصوصی (ملی، محلی، قومی، مذهبی و سیاسی) است. رسانههای خصوصی برای اولین بار در تاریخ رسانههای افغانستان، در سال ۲۰۰۱ به صورت قانونی جواز فعالیت به دست آوردند.
رسانههای جمعی؛ انسجام فضای عمومی و توسعه هویت مشترک
افغانستان با جمعیت بیش از سی میلیون نفر از نظر قومی، دینی و فرهنگی، جامعه بسیار متنوع است. متخصصان و کارشناسان مشهور، مانند گونتر پالاور، دانشمند سیاست و مورخ ایتالیایی نقش و قدرت رسانهها برای به چالشکشیدن تعصبات، کاهش تنشهای قومی و حمایت از تلاشها برای تأمین صلح را خیلی موثر و تعیینکننده میدانند. رسانهها نقش مهمی در توسعه هویت مشترک (Shared Identity) ایفا میکنند و فضای عمومی (Public Sphere) را برای تقویت و انسجام اجتماعی مورد استفاده قرار میدهند. به همین ترتیب، رسانهها عناصر مهم برای ایجاد یک فضای عمومی مناسباند که در آن به منظور تحکیم قانون اساسی و بقای جامعه، ارتباطات سازنده بین مردم برقرار شود.
ارتباطات نوین؛ تریبونی برای شهروندان و اقلیتها در افغانستان
آزادی بیان و تنوع رسانهای پس از سال ۲۰۰۱ در افغانستان، زمینه آن را فراهم ساخت تا جامعه باز به سرعت شکل گیرد. این پیشرفت نمایانگر کثرتگرایی و مشارکت گروههای اقلیت در نظام است تا تریبون صدای خود را پیدا کنند و ضمناً درباره موضوعاتی که برایشان مهم است، آگاهی حاصل و از همه مهمتر نظریات خود را بیان کنند که تا آن زمان مقدور نبود. یکعده از آگاهان امور، این رخداد را «انقلاب رسانهای» در افغانستان توصیف کردهاند.
حدود بیست درصد جمعیت افغانستان از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند. این افراد تنها جوانانی که در شهرها زندهگی و تحصیل کردهاند را شامل نمیشود، بلکه جوانان نقاط دوردست و محلات افغانستان را نیز در بر میگیرد. رسانه، بستر مناسب برای حضور بسیاری از گروههای به حاشیه راندهشده از جمله زنان، اقلیتهای قومی و نوجوانان است تا از طریق آن نظریات و اندیشههایشان را با دیگران شریک کنند و در تغییر وضعیت سهم بگیرند. به طور مثال، در سالهای اخیر ارتباطات فردی زنان به سرعت افزایش یافته است و آنان از حاشیه به متن جامعه آمدهاند. امروزه زنان از شبکههایی مانند توییتر و فیسبوک در مورد موضوعاتی چون برابری جنسیتی به گفتوگو میپردازند. آوازخوان و فعال حقوق زنان (آریانا سعید) میتواند با صدهاهزار دنبالکنندهاش در شبکههای مجازی سخن بگوید. به همین ترتیب فوزیه کوفی، سیاستمدار زن، نامزد دریافت جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۲۰ میشود و دنبالکنندهگانش در شبکههای اجتماعی به چهارصد هزار نفر میرسد. شهرزاد اکبر، رییس کمیسیون حقوق بشر افغانستان بیشتر از صد هزار دنبالکننده دارد. این شخصیتهای مطرح، موضوعات مورد بحث خود را میتوانند به صورت مستقیم، بدون همکاری رسانههای جمعی، با مخاطبانشان شریک سازند.
رسانههای اجتماعی همچنین در افزایش و تقویت جنبشهای اعتراضی افغانستان نقش اساسی داشتهاند. جنبش تبسم در سال ۲۰۱۵، جنبش روشنایی در سال ۲۰۱۶ و جنبش رستاخیز تغییر در سال ۲۰۱۷ همه از طریق رسانههای اجتماعی سازمانیافته بودند که صدها هزار نفر را بسیج کردند.
شبکههای اجتماعی؛ وسیلهای برای جهانیشدن افغانستان
سرانجام، رسانههای اجتماعی یک وسیله موثر برای تأمین ارتباط میان دیاسپورای افغان شد که در کشورهای مختلف جهان به سر میبرند. همین مجرای بزرگ اطلاعرسانی باعث شد تا آگاهی افغانهای مقیم در خارج در مورد مسایل مربوط به اوضاع کشورشان افزایش یابد و مشارکت و اقدامات دستهجمعیشان در کارزارهای مربوط به آن بیشتر شود. این ارتباطات جدید که مرزها و موانع سنتی را شکست، باعث شده است تا مهاجران افغان اکنون خود شان را به عنوان شهروندان جهانی معرفی کنند.
در جون سال ۲۰۲۰، افغانهای مقیم سراسر جهان با به راهانداختن هشتگهای زندهگی افغان ارزش دارد (#AfghanLivesMatter) و من سوختم (#IAmBurning) توانستند یک اعتراض گسترده آنلاین را راهاندازی کنند که این اعتراضات جهانی، خواستار برقراری عدالت برای مهاجران و پناهندهگان افغانستان در ایران و سایر کشورهای جهان بود. پدیده موجودیت و حضور شخصیتهای تأثیرگذار رسانهای افغان (Influencer) یا (Self-mass-communicator) در رسانه های اجتماعی یک تحول جدید است. در این راستا میتوان از افرادی چون هانیه مزاری، فرید فروتن، همایون افغان و شهرزاد پویا در شبکههای اجتماعی نام برد. قاری عیسی، مهاجر افغان در شهر فرانکفورت آلمان با استفاده از فیسبوک با طالبانی که در افغانستان هستند، ارتباط برقرار و همچنان بحثهای یوتیوب را پخش میکند. صدها هزار نفر بحثهای این افراد را دنبال میکنند و در برنامههای آنان میپیوندند. به گفته وژمه عثمان، دانشمند ارتباطات افغانیالاصل امریکایی، رسانههای اجتماعی زمینه بحث و گفتگوهای جدی را در مورد حقوق زنان، دموکراسی، مدرنیته و اسلام برای این کشور ایجاد کرده است.
حاکمیت رسانهها؛ چالشهایی برای افغانستان
این پیشرفت، همچنین افغانستان را با چالشهای متعددی روبهرو کرده است:
دولت افغانستان باید سیاست و ارتباطات راهبردی خویش را با رسانهها بر بنیاد واقعیتهای جدید استوار سازد؛ آنچه تا هنوز انجام نداده است. عصر ما، عصر کنترل رسانهها که در آن دولت موقعیت انحصاری داشته باشد و اطلاعات را به روش خود سانسور کند، نیست؛ بلکه عصر مدیریت ارتباطات (Communication Management) هدفمند با رسانهها است. یعنی سیاست به یک سیستم ارتباطی و استراتژی مدرن نیاز دارد که در پرتو آن گروههای مخاطب و مورد هدف را دستهبندی، کانالها و مجراهای اطلاعرسانی و ارتباطی را از هم تفکیک و تمامی آنها را با توجه به محتوای برنامه بزرگ سیاسی خود مدیریت کند. هدف اصلی ارتباطات سیاسی مدرن، همیشه تقویت مشارکت مردم در فعالیتهای دولت است. سیاست و سیاستمداران افغانستان تا هنوز ارتباطات خود را با این واقعیت جدید رسانههای افغانستان که تنوع کانالها و بازیگران این عرصه مهم ویژهگی آن است، برقرار نکردهاند.
آموزش رسانهای (Media or Communication Competence)، باید مانند بسیاری از کشورهای دیگر در افغانستان نیز به عنوان یک مضمون، شامل برنامههای درسی مکتبها شود تا دانشآموزان در مقاطع سنی متفاوت یاد بگیرند که چگونه از رسانههای جدید به گونه حرفهای و حساس استفاده کنند، این امر در عصر اخبار جعلی و رادیکالسازی اذهان نسل جوان در شبکههای رسانهای، امر بسیار مهم و حیاتی است.
نظام رسانهای جدید در افغانستان، کاملاً به تأمل علمی نیاز دارد؛ چیزی که تاکنون به ندرت اتفاق افتاده است. بنابراین لازم است که تحقیق در مورد ارتباطات راهبردی به عنوان یک موضوع در افغانستان معرفی و بربنیاد علوم ارتباطات (Communication Studies) حرفهای شود؛ مسألهای که متأسفانه تا هنوز چنین نشده است. این عرصه کار باید پژوهشمحور باشد و دانشجویان را به صورت هدفمند و متواتر به تحقیق عملی بفرستد تا آنها بتوانند رسانههای جدید، نشرات و تأثیرگذاری آنان را بر گروههایی که از آن استفاده میکنند، مورد بررسی کمی و کیفی قرار دهند و نتایج را با شهروندان و کارکنان رسانهها شریک سازند.
در نهایت افغانستان به یک بحث و گفتمان اصولی اجتماعی در مورد وظایف، مکلفیتها و عملکردهای اجتماعی نظام رسانهای نیاز دارد. کشورها بر رسانههای خود مکلفیتهایی را معین میسازد که ناشی از واقعیتهای اجتماعی همان جامعه است. افغانستان یک جامعه چند ملیتی است و از اینرو از نظر سیاسی هنوز هم یک جامعه تقسیمشده است. ادغام، همدلی و همدیگرپذیری مردمان این سرزمین مهمترین وظیفه رسانههای افغانستان امروز و آینده است. اگر زندهگی روزمره چند ملیتی به عنوان بخشی از واقعیت زندهگی اجتماعی به تصویر کشیده شود و فرصتهایی که یک جامعه متنوع فرهنگی دارد، بدون اینکه نفی شود، برجسته گردد، برای افغانستان مفید خواهد بود و میتوان گفت که رسانهها در این ادغام نقش موثر خواهند داشت. در راستای این رویکرد دولت رسانهای (Media Governance) ، مشارکت فعال تعداد زیادی از بازیگران علاوه بر رهبران و مسوولان دولتی و سیاسی چون فعالان جامعه مدنی و نهادهای علمی و سازمانهای اجتماعی از اهمیت بسزایی برخوردار است که بر این بنیاد میتوان یک چارچوب برای وظیفه اصلی رسانه و فرآیندهای تغییر سریع را در بخش رسانه بهتر و پایدارتر انجام داد. تاکنون این بحث به کندی و یا بسیار پراکنده اتفاق افتاده است. در حال حاضر رسانههای افغانستان خود را در عملکرد و نقش انتقادی میبینند که ناشی از نفوذ مدل امریکایی لیبرال رسانهها و کمتر استوار به واقعیت اجتماعی افغانستان است.
نظام نوین رسانهها در افغانستان؛ وسیلهای برای تغییر اجتماعی
در پهلوی این همه چالشها، ارتباطات اجتماعی تازه ایجاد شده توسط رسانههای نوین، امیدی است برای حفظ و حتا تسریع تغییرات اجتماعی. هرچند این روابط باعث ایجاد تنشهای اجتماعی بین گروهها و اقوام مختلف میشود؛ اما این تنشها میتواند نشانه مثبت پیشرفت نیز باشد. گفتمانها، مباحث عمومی و مذاکرات درباره منازعات و تنشها، بیانگر تلفیق و انسجام گروههای مختلف اجتماعی در کشور است.
مطمئناً، این ارتباطات و گفتمانهای آزاد به شکلگیری و تقویت جامعه مشارکتی کمک، پیشرفت و تکامل را سریع و مصونیت در پرتو قانون اساسی را فراهم میکند.
این تغییر و مشارکت مربوط نخبهگان جامعه نیست؛ بلکه به تمام اتباع کشور بر میگردد. توسعه و تحکیم این ساختارهای ارتباطی یک نقطه عطف در تاریخ افغانستان است؛ زیرا از این طریق جامعه نه تنها از وضعیت و حالت «یک جامعه قبیلهای» به یک ملت واحد عبور مینماید، بلکه یک تغییر اجتماعی متداوم و پایدار را نیز تسهیل میکند.