زندهگی در کابل مثل زندهگی در وسط جنگ است
خلیل اسیر

انفجار و ترور در کابل دیگر مایه تعجب کسی نیست. ساکنان این شهر خونآلود پذیرفتهاند که روزی در تقویم زندهگیشان نیست که بدون حادثه سپری شود. به تصور مردم، کابل شهری است که هر روز آن باید با انفجار و ترور آغاز شود و با انفجار و ترور به پایان برسد. اگر روزی، حادثهای رخ ندهد شاید اکثریت مردم در شگفت و حیرت شوند. احتمالاً در عالم تعجب از خود بپرسند که چه معجزهای پشت این روز آرام قرار داشته است! بنابراین، چیزی که ساکنان کابل را این روزها متعجب میکند، انفجار و ترور نیست، بلکه نبود صدا و دود انفجار و صدای تیر ترور است؛ زیرا زندهگی در این شهر، مثل زندهگی در وسط جنگ است.
اوضاع در کابل باید خیلی آشفته باشد که مردم از شنیدن صدای انفجار دیگر متعجب نشوند، یا ترور کسی خمی به ابروی آنها نیاورد و اندوهی در دلشان نکارد. آری، اوضاع در کابل آشفته است؛ آنقدر که هیچکسی نیست که بگوید قربانی بعدی او نیست. همه یکسان در صف مرگ ایستادهاند. همین که انفجار میشود و میبیند که هنوز زنده است، به زندهگی لبخند میزند. زیر لب با خود میگوید که بخیر گذشت، اینبار نوبت او نبود. البته دقایق بعد دوباره به صف مرگ برمیگردد. اینبار اما با این تصور که نوبت مرگ او رسیده است و هدف انفجار بعدی کسی نیست جز او. این داستان، هر روز و هر لحظه در زندهگی ساکنان کابل تکرار میشود.
دولت اما در برابر این وضعیت آشفته چه کار میکند؟ بعد هر واقعه ماشینحساب خود را باز و شمار مردهگان و زخمیها را جمع و تفریق میکند. در فرجام، گزارش میدهد که محل حادثه فلان نقطه شهر کابل است. هدف ترور و انفجار فلان شخص ملکی یا نظامی بوده است. چند نفر کشته شده و چند نفر هم زخمیاند. پولیس اطراف محل حادثه را انسداد کرده است. بستهگان قربانیان با تابوت به شفاخانه بیایند. تحقیق پیرامون حمله آغاز شده است. عاملان انفجار و ترور بازداشت و مجازات خواهند شد.
روزها و هفتهها پشت سر هم سپری میشود. نتایج تحقیقات دولت اما روشن نمیشود. خانواده تکسیوانی که هفتهها پیش تنها نانآور خود را از دست داده است، چشم به راه شناسایی و بازداشت عامل انفجار است. چون دولت در اولین اعلامیه خود وعده داده است که درباره حادثه تحقیق و عامل انفجار را گرفتار میکند و به پنجه قانون میسپارد. خانواده تکسیوان همچنان چشم به راه خبر تازه از سوی دولت است. در فرجام متوجه میشود که وعده دولت دروغ بوده است. قاتل تکسیوان تا قاف قیامت شناسایی و بازداشت نمیشود. اگر بازداشت هم شود، مطابق انتظار این خانواده به جزا محکوم نخواهد شد. شاید در یک معامله سیاسی تازه از بند رها شود، تا خون بیشتری به زمین بریزد.
خانواده تکسیوان ناگزیر است تن به واقعیت بدهد. واقعیت برای این خانواده چیزی جز پذیرش مرگ عزیز از دست رفته نیست و دیگر اینکه دولت دروغ میگوید و برای بازداشت عامل انفجار کاری نکرده است. پس از روزها و هفتهها انتظار باید به زندهگی برگردد که در تقدیر این خانواده رفته است. با درد و اندوه و رنج کنار بیاید که از قافله اجتماع عقب نماند. به جای چشمداشت از دولت به نیروی انباشته خود تکیه کند و اسب زندهگی را به تنهایی به پیش بتازد.
زندهگی در کابل بدینسان دشوار و وضعیت در این شهر بسیار آشفته است. مقامات هر روز نسخه تازهای میپیچند تا شاید اوضاع و احوال این شهر بهبود یابد. در مقام عمل اما هیچ نسخهای را پیاده نمیکنند. گفته بودند که پولیس کابل دو برابر میشود، هنوز کاری در این زمینه نکردهاند. گفته بودند که شهر را با کمرههای امنیتی مجهز میکنند، تا هنوز قدمی برنداشتهاند. جالبتر از همه، گفته بودند که زندانیان طالبان را اعدام میکنند؛ اما به دلیل آنکه این اقدام میتوانست خطرناکتر تمام شود، فعلاً این طرح را مسکوت ماندهاند. گفته بودند که جلو ورود کود کیمیاوی امونیم نایتریت را میگیرند؛ اما تاکنون موفق نشدهاند.
سالها پیش دهل و کرنا کردند که دروازههای ورودی کابل با دستگاههای امنیتی مجهز شده است. بعدتر معلوم شد که این دستگاهها به دلیل ناآشنایی پولیس با نحوه استفاده از آن، دستنخورده مانده است. بعدتر پوستههای ثابت پولیس را برچیدند. به جای آن گشت سیار ایجاد کردند؛ اما تغییری به میان نیامد. چند ماه پیش زیر نام میثاق امنیتی، پای مردم را در امر تأمین امنیت دخیل کردند؛ اما این کار هم سودی نداشت. حالا به نظر میرسد که مسوولان بیش از هر زمان دیگری درمانده شدهاند. آنها حتا نمیتوانند برای یک روز، کابل را شهری بسازند که خالی از واقعه ترور و انفجار باشد.
کابل را نجات دهید. امنیت را قربانی بازیهای سیاسی نکنید. تبعیض و تبارگرایی را کنار بگذارد. به شایستهسالاری برگردید. امنیت انتخاب اول مردم است. نان انتخاب دوم آنها شده است. اگر اوضاع تحت کنترل نیاید، کابل به جهنم تبدیل خواهد شد. کسانی که پایی برای فرار داشته، از این شهر کوچیدهاند. کسانی که مانده، نتوانستهاند بروند. مردم در اینجا از روی ناگزیری خیمه زندهگی برافراشتهاند. اگر نه، کابل مکان امن برای زندهگی نیست.