تقصیرزدایی و مظلومنمایی بیموقع حمدالله محب
سیداکرم بارز

به رغم اعتراضات گسترده در شبکههای اجتماعی مبنی بر لغو سخنرانی حمدالله محب در دانشگاه آکسفورد، این سخنرانی در حالی برگزار شد که شماری از شهروندان افغانستان خارج از سالون سخنران دست به اعتراض زده و در جریان سخنرانی سروصداهای آنها شنیده میشد. محب در این سخنرانی یکساعته که با پرسشهای سخت و چالشی چند شهروند افغانستان نیز مواجه شد، به مظلومنمایی پرداخت و کلیه تقصیر سقوط و فروپاشی نظم پسابن و نیروهای امنیتی را به گردن امریکا و مذاکرات این کشور با طالبان در دوحه انداخت. او گفت که امریکا با انعقاد توافق دوحه از یک طرف بر دولت افغانستان فشارهایی مبنی بر رهایی زندانیان طالب و کاهش عملیات تهاجمی علیه طالبان وارد کرد و از سوی دیگر حمایتهای لازم از نیروهای امنیتی را قطع کرد که این عوامل موجب تضعیف ساختارهای امنیتی، بیروحیه شدن نیروها و در فرجام سقوط شد. او سیاستگران، جامعه مدنی و رسانهها را نیز عامل سقوط دولت قلمداد کرد و یادآور شد که تلویزیون طلوع از نقاط ضعف نیروهای امنیتی و پیشروی طالبان گزارشهای پیدرپی منتشر میکرد. محب در رابطه به ادعا راجع به انتقال مبالغ هنگفت پول در حین فرار گفت که او قبل از پیوستن به حکومت، معاش و امتیاز بهتر داشته و با پیوستن به حکومت قربانی مالی داده است.
محب بهعنوان مشاور امنیت ملی، نه تجربه نظامی داشت و نه تخصص در امر پالیسیسازیهای امنیتی. دستاندازیها در نهادهای امنیتی، خارجسازی چهرههای ضد طالب از درون سازوکار دفاعی، سپردن امور و سمتهای مهم نظام دفاعی و امنیتی به جوانان کمتجربه، جنرالسازیهای سلیقهای، خویشخوریها در نهاد شورای امنیت و دهها ضعف مشکل داخلی قابل مدیریت را نادیده انگاشته، چرخش در سیاستهای منطقه و جهانی را مسبب سقوط و روی کار آمدن طالبان میداند.
اشرف غنی و محب بهعنوان عاملان سقوط نظم مبتنی بر قانون اساسی پسابن، بعد از سقوط حکومت در ۲۴ اسد سال پار روایتی را به مردم میفروشند که اگر آنها بر جنگ و خشونت اصرار میکردند، جنگ سختی در کابل آغاز میشد و هزاران انسان و دهها تن از سیاسیون کشته میشدند. او یک بار دیگر تقصیرزدایی کرده فرارشان را تصمیمی خردمندانه برای جلوگیری از جنگ ویرانگر در کابل میداند. اما سوالی که هنوز به قوت خود باقی است، این است که چرا جنگ به دروازههای کابل رسید و هزاران سرباز تسلیم طالبان شدند؟ طالب در گذشته بهسختی میتوانست یک پاسگاه را سقوط دهد، اما چگونه در چند روز جنگ به دروازههای کابل کشاینده شد؟ در تالقان ۶۰ روز مقاومت سرسختانه صورت گرفت و با بیتوجهی مرکز و رسیدن جنگ به کوچههای شهر، نیروهای شجاع امنیتی با گذشت از دهها کمین افراز شده و تلفات، وسایط نظامی را به ورسج منتقل کردند. در اکثر ولایات شمال جنگهای شدید صورت گرفت و نظامیان با سرخوردهگی و ناچاری تسلیم شدند. چراهای بیپاسخ زیادی وجود دارد که پاسخدهی به آن حالا دیر شده است. چرا جنگ موثر در ننگرهار و جاهای دیگر صورت نگرفت و این ولایات در یک چشم به هم زدن به تصرف طالبان درامدند؟ پس از سقوط راز و رمزهای زیادی از سوی نظامیان پیشین به بیرون درز میکند که جنگ با ضعفهای رهبری و مدیریتی و دستاندازیهای غیرمسلکی مواجه بود. چرا در زمان حضور نیروهای امریکایی، کندز دو بار در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ سقوط کرد؟
مشکل در نداشتن سلاح و مهمات نبود، بلکه در روحیهکشی داخلی و تسلیمدهی سازمانیافته مناطق به طالبان بود. تجربه جنگهای گذشته نشان داده هر نیرویی که به دروازههای کابل برسد، بدون جنگ کابل را تصرف میکند و قصه جنگ داخلی دهه ۷۰ داستانی متفاوت است. در اینکه همه در پروسه سقوط و فروپاشی به سهم خود نقش و مسوولیت دارند، تردیدی نیست؛ اما نقش بازیگران کلیدی و اساسی را نمیتوان نادیده گرفت و بهمراتب برجستهتر از دیگران است.
خلیلزاد در طول مذاکرات دوحه بارها به کابل رفتوامد کرد و اشرف غنی چند بار لکچرهای گوشآزاری در مورد صلح ارایه کرد. چرا آن زمان به جای قهرمانسازیها و موضعگیریهای متناقض و احساساتی، به مردم واقعیتهای پشت پرده که به سرنوشت و حیات جمعی مرتبط بود، گفته نشد و اطلاعات غلط، گمراهکننده و پنهانکارانه به خورد مردم داده میشد؟ محب با کدام محاسبه و باور کاذب میگفت که در چهار ماه کمر جنگی طالبان را میشکنیم و در ننگرهار خود را قهرمان پوقانهای ساخته علیه پاکستان موضعگیریهای احساساتی کرد و گفت که به بیغیرتی کشور را رها نمیکنیم.
محب و مسوولان سکتور نظامی اگر تخصص و تجربه نظامی نداشتند، حداقل کتاب هنر جنگ سن تزو را میخواندند تا بفهمند جنگ چیست و چه هنرهایی نیاز دارد.
چرا حنیف اتمر سقوط پیهم ولسوالیها را تخلیه برنامهریزی شده عنوان کرد؟ کدام منطق نظامی حکم میکند که ولسوالیها را رها کرد و جنگ را به کمربندها و اطراف شهرها آورد؟ امرالله صالح با پررویی و لفاظی در تلویزیون طلوع نگفت که اگر خارجیها میروند، راهشان سفید و توان و ظرفیت دفاع از این خاک را داریم. تاریخ اشرف غنی، محب، امرالله، بسمالله و دهها سیاستگر فاسد و معاملهگر که در گوشههایی از قدرت بودند را تبریه نمیکند. اینها با خیانتها و کارنامههای ننگینشان به دفنگاه تاریخ سپرده شدند و پنجه واقعی عدالت روزی گریبان آنها را خواهد گرفت. ظاهر شدن این مهرههای سوخته در رسانهها و معصومنمایی خود، نمکپاشی مجدد به زخمهای مردم است که همه چیزشان در یک چشم به هم زدن خاک و خاکستر شد. اینها پیش از فرار بزدلانه لحظهای فکر نکردند که سرنوشت هزاران سربازی که سالها با طالبان رزمیدند، چه میشود. اینها آرزوهای یک نسل را به باد دادند؛ نسلی که هر روز در داخل افسرده شده و در خارج درد استخوانسوز بیوطنی،حقارت و آوارهگی را حس میکنند.