حزب التحریر در پنجشیر؛ از تبلیغ خلافت تا همدستی با طالبان
قاضیزاده

در واپسین روز سرطان ۱۳۹۹ در پنجشیر مجلسی آراسته شده بود برای رونمایی و نقد یک کتاب. وقتی با جمعی از دوستان به محفل رسیدیم با صحنهای شگفتیساز روبهرو شدیم: جمعیت بزرگی از مردم از راههای دور و نزدیک در تالار حضور یافته بودند، آنچنان که در آن تالار بزرگ جایی برای سوزندن انداختن نبود. در افغانستان معمولا در محافل فرهنگی تعداد اندکی از آدمها شرکت میکنند. به همین جهت، این حضور چشمگیر و غافلگیرکننده مردم، برای ما پرسشانگیز بود. بهزودی نکته را دریافتیم: کتابی که قرار بود از آن رونمایی شود در جاهایی در نقد اسلام سیاسی و از جمله خلافتخواهی حزب التحریر سخن زده بود و حالا تحریریها آمده بودند تا داد خود بستانند و بلوا راه بیندازند و عربده بکشند و محفل را به نحوی سبوتاژ کنند. تحریریها در آن روز موفق شدند زمام امور مجلس را از اول تا آخر به دست بگیرند و هر طور که دلشان شد، آن را سمتوسو دهند. من تا آن زمان گمان میکردم کمابیش با تحولات فرهنگی و اجتماعی پنجشیر آشنایی دارم، اما آن روز احساس کردم که با این دره بیگانهام، و به عیان دیدم که حزب التحریر در این ولایت به نیرویی تاثیرگذار و نقشآفرین تبدیل شده و میتواند آشکارا مخالفان خود را به چالش بکشد و آنان را سر جای خود بنشاند، و با خود گفتم، شهر پنجشیر نه همان است که من دیدم پار!
گفته میشود از سال ۲۰۰۳ میلادی بدینسو، حزب التحریر در افغانستان فعالیت دارد و به جلب و جذب افراد مشغول است. پیش از این تاریخ، فعالیت ملموسی از این حزب در این کشور به مشاهده نرسیده است. احتمال دارد در کنار عوامل استخباراتی که اطلاعی از آن نداریم و فقط میتوانیم راجع به آن به حدس و گمان متوسل شویم، یکی از دلایل حضور و فعالیت این گروه در دوره پس از سقوط طالبان در ۲۰۰۱ فضای بازی باشد که با به وجود آمدن نظام دموکراتیک پدید آمد و زمینه را برای سربازگیری مکاتب فکری و نحلههای اندیشگی گونهگون فراهم آورد. سازمان یادشده هم از این فضا استفاده کرد و کوشید برای خود پیروانی در کشور بحرانزده افغانستان جستوجو کند. در این برهه زمانی با آنکه فعالیتهای حزب التحریر غیرقانونی اعلام شده بود، دولت افغانستان همواره با سعه صدر نظارهگر اوضاع بود و رویهمرفته مانعی فرا راه کنشهای حزب التحریر ایجاد نمیکرد، هرچند گاهی علیه آن در رسانهها موضع میگرفت و سخنان هشدارآمیز بر زبان میآورد.
در این دوره، تمرکز اصلی فعالیت حزب التحریر بر شمال افغانستان و ولایتهای شمال کابل بود. شمار قابل اعتنایی از نوجوانان و جوانان در ولایتهای پروان، کاپیسا، پنجشیر، بدخشان و تخار به این حزب گرویده بودند و برای آن تبلیغ میکردند. ظاهرا در ولایتهای جنوب و مشرقی افغانستان و در ساحات زیر نفوذ طالبان اصلا خبری از تحرکات این سازمان نبود یا این تحرکات نامحسوس بود. بعضیها که نگاه امنیتی و استخباراتی به مسایل داشتند، این اتفاق را تصادفی نمیدانستند و حاصل بازیهای استخباراتی قدرتهای جهانی و منطقهای میشمردند. حوادث بعدی نشان داد که این تحلیل اگر نگوییم یکسره درست بود، اما بیمبنا هم نبود و قسمتی از واقعیت را بازتاب میداد.
ولایت پنجشیر یکی از ولایتهایی است که مرکز ثقل فعالیتهای حزب التحریر در یکی دو دهه اخیر بوده است. از همان سالهای نخست ظهور حزب التحریر در افغانستان، دعوت این گروه در میان ساکنان پنجشیر آشکارا و با جدیت و بدون وقفه ادامه داشت و حلقات فکری آن به صورت منظم برگزار و جزوهها و نشریات آن در میان هوادارانش به صورت گسترده پخش و نشر میشد. مسوولان محلی در برابر فعالیت این گروه با اغماض و مصلحتاندیشی برخورد میکردند و اقدامی برضد آن سامان نمیدادند.
حالا که به سالهای گذشته نگاهی میاندازیم، میتوان گفت، کارنامه حزب التحریر در پنجشیر تا حدودی کارنامه کامیاب است. در پاسخ به این پرسش که چه چیزهایی موجب شد این حزب بتواند هوادارانی در این ولایت به دست آورد، ممکن است هرکس از زاویه دید خود پاسخ دهد و عواملی را برشمارد و تیوریهایی عرضه کند. قدر مسلم این است که حزب التحریر تا زمان تسلط دوباره طالبان بر افغانستان در آگست ۲۰۲۱ به عنوان نیروی فعال در سطح پنجشیر شناخته میشد و حضوری چشمگیر یافته بود، و چون تحریریها افرادی پرجنب و جوش و پرتحرکاند بهزودی به چشم میآیند و اشخاص بیسواد یا کمسواد را که قسمت بزرگ جامعه را تشکیل میدهند، اغفال میکنند و تحت تاثیر قرار میدهند.
یکی از واقعیتها این است که از زمان شروع فعالیتهای حزب التحریر در افغانستان، آهسته آهسته برخی از جوانان پنجشیری آماده پذیرش افکار این گروه شده و قابلیت پذیرش عقاید آنان را یافته بودند. معمولا جوانانی که در این دو دهه در دره پنجشیر میزیستند و به کابل یا شهرهای بزرگ دیگر نرفته بودند، از نظر اقتصادی در وضعیت خوبی قرار نداشتند و از اینکه میدیدند رهبرانشان با بیمبالاتی با آنها برخورد میکنند و همه ثروت و قدرت و امکانات را در انحصار خود درآوردهاند سرخورده و خشمگین بودند. بسیاری از این جوانان متعلق به خانوادههایی بودند که پدرانشان در جهاد یا مقاومت به نحوی سهم داشتند و وقتی مشاهده میکردند از امتیازاتی که قرار بود به آنها تعلق بگیرد محرومند نسبت به وضع موجود بدبین میشدند و از سرکردههای پنجشیر کینه به دل میگرفتند. بدینترتیب، میتوان گفت، روی آوردن بخشی از جوانان پنجشیر به حزب التحریر واکنشی بود در برابر محرومیتها و نادیده گرفته شدنها و به حاشیه کشانده شدنها. از سوی دیگر، حزب التحریر دیگر سازمانها و گروههای اسلامی از جمله احزاب اسلام سیاسی در افغانستان را مورد نقد قرار میدهد و همه را به یک چوب میراند و هیچ یک را نمیپذیرد. این جوانان ناراضی که غالبا کمسواد بودند و خودشان نمیتوانستند در نقد وضع موجود استدلال بورزند با توسل به استدلالها و تیوریهای حزب التحریر میخواستند نسبت خود را با وضعیت موجود روشن کنند.
پنجشیر در اصل یکی از پایگاههای سنتی جمعیت اسلامی و شورای نظار بود. میتوان گفت، مردم پنجشیر در چند دهه اخیر اجماع کرده بودند که جمعیتی باشند و مصلحت دیده بودند به دیگر احزاب نپیوندند تا وحدت کلمه پابرجا بماند و نیروها هدر نرود. بعضی از رهبران برجسته جمعیت اسلامی نیز از پنجشیر بودند. با سقوط طالبان در ۲۰۰۱ این رهبران مشغول زدوبندهای سیاسی شدند و فرصت و حوصله رابطه برقرار کردن با مردم عادی را نداشتند، چرا که عوام از نظر آنان ابزارهایی بیش نبودند که اکنون نیاز چندانی به آنها احساس نمیشد و به کار همنشینی و تبادل نظر نمیخوردند. نیز این رهبران آنچنان غرق فساد و ثروتاندوزی و گرفتار حب جاه و مال گردیدند که ارزشهای مشترک با مردم، پاک از یادشان رفت و پوست انداختند و اصلا به آدمهای دیگری تبدیل شدند. جمعیت اسلامی به رهبری برهانالدین ربانی هم احتمالا به علت مخالفت کسانی در درون این حزب فعالیتهایش را در این ولایت کاملا متوقف کرده بود. در چنین اوضاع و احوالی، حزب التحریر میدان را خالی دید و توانست جای خالی احزاب سیاسی وطنی را در میان پارهای از جوانان پر کند و برای افراد خالیالذهن طرح سیاسی بدهد و برنامه ارایه کند.
گذشته از این، معارف پنجشیر در این سالها از ناحیه آشفتگی و بینظمی و کیفیت نامطلوب دچار آسیب جدی شده بود. از پول کمکهای جامعه جهانی مکاتب متعددی ساخته شد، اما در جهت تقویت محتوای این مکتبها کاری صورت نگرفت. برخی از مکاتب همیشه در حالت نیمهتعطیل قرار داشت. گزارشهایی وجود داشت مبنی بر اینکه مکاتبی در این ولایت به طویله بزها و گوسفندان تبدیل شده بود. کسانی که در رأس امور قرار داشتند از طریق دادن پول و رشوه یا توسل به واسطههای زورمند در مرکز به کار گماشته شده بودند. مقامهای حکومتی فاسدِ کابلنشین برای تامین منافع شخصی خود، با دخالتهای بیمورد، افراد نزدیک به تاجرانی را که از بابت قراردادهای میلیونی صاحب همه چیز شده بودند در رأس ادارات محلی تعیین میکردند و زمینه بینظمی و نابسامانی را مساعد میساختند. این افراد علاوه بر اینکه بیکفایت و فاقد ظرفیت و کمسواد بودند، چون از طریق سیستم شفاف به منصه نرسیده بودند و از راه واسطه آمده بودند، گوششان بدهکار حرف اصلاحگرانه نبود. در چنین حالتی مکتبها جولانگاه تحریریها شده بود. آن عده از جوانان پنجشیر که به حزب التحریر پیوسته بودند و هنوز هم برخی از آنها عضویت آن را دارند، غالبا از دانشآموزان مکاتب و مدارس تشکیل یافته بودند. طرفه این است که معلمان کیمیا، بیولوژی و ریاضی که از خارج از پنجشیر برای تدریس مضامین علمی و تجربی به این ولایت آورده شده بودند و پول بیشتری برای این کار میگرفتند، در بعضی مکاتب پنجشیر به جای آموزش مضامین مکتب به تبلیغ آموزههای حزب التحریر در میان متعلمان میپرداختند و کسی هم نبود از آنها بپرسد که چرا به وظایف اصلی خود عمل نمیکنید و بیرون از موضوع کتاب درسی حرف میزنید. مسلما وقتی دانش صحیح در دسترس نباشد، آگاهی کاذب جایش را میگیرد.
موسسه تحصیلات عالی و تربیه معلم پنجشیر نیز دو نهادی بود که عناصری از حزب التحریر در آن مشغول به فعالیت بودند. نسبت به عملکرد این دو نهاد همواره انتقاد وجود داشت و ناظران اوضاع از بیسامانی در آنها شکایت میکردند. بیسامانیهای حاکم بر فضای این نهادها فرصت طلایی برای مبلغان تحریری ایجاد کرده بود تا عقاید خود را در میان دانشجویان پخش و نشر کنند. پارهای از استادان در این نهادها نیز وابسته به حزب التحریر بودند یا دستکم وجوه مشترکی با آن داشتند. غالبا تقسیم اوقات منظمی برای کلاسها در این دو نهاد وجود نداشت و سیستم آزمون شفافی هم برقرار نبود و از این جهت، بعضی دانشجویان از بیکاری و برای پر کردن وقت، خواهی نخواهی به شنیدن و پذیرش عقاید حزب التحریر روی میآوردند.
پنجشیر در بیست سالِ دوران جمهوریت امنترین ولایت افغانستان بود. در این دوره در هر جای افغانستان کمابیش مشکلات امنیتی از قبیل انتحار و انفجار و قتل وجود داشت، لیکن فضای پنجشیر فضایی صلحآمیز و دور از تنش و دغدغه امنیتی بود. این امر ناشی از کفایت و کیاست مسوولان امور نبود، بلکه نقش مردم در این جهت بسیار ارزنده و برازنده بود. رهبران پنجشیر میتوانستند با استفاده از چنین فضا و شرایط، در عرصههای فرهنگی و آموزشی و حتا عمرانی کارهای کلان و ماندگار انجام دهند و در کنار کسب رضایت افکار عامه از نفوذ عقاید انحرافی در میان جوانان جلوگیری کنند. اما آنها چون مشغول کارهای مهمتر و جدیتر بودند، اصلا یادشان نبود که در پنجشیر چه میگذرد و وضعیت فرهنگی و آموزشی و اقتصادی این منطقه از چه قرار است. شاید شگفتزده شوید اگر بدانید که در سراسر پنجشیر با آنهمه کبکبه و دبدبه رهبران خودخوانده آن، حتا یک کتابخانه عمومی قابل قبول در این سالها وجود نداشت. یکبار چند جوان تصمیم گرفتند در یکی از مناطق مرکزی پنجشیر کتابخانهای تأسیس کنند. با کمال شگفتی مشاهده کردیم که ملاهایی در آنجا به صورت هماهنگ علیه آن موضع گرفتند و تأسیس آن را مایه گمراهی و تباهی اهالی دانستند و مردم را از آن برحذر داشتند. در این سالها سیاستمداران و بازرگانان میلیونر پنجشیر به هیچ اقدام درخوری در زمینه فرهنگ و آموزش مبادرت نورزیدند. قاعدتا در چنین فضایی به آسانی عقاید و جزموارههای انحرافی مجال رشد مییابد و همهگیر میشود.
یکی از علتهای نفوذ اندیشههای حزب التحریر در افغانستان و بهویژه در پنجشیر این بود/میتواند باشد که این حزب مجهز به فرمولهای ساده و راهحلهای سریع برای مشکلات جهان و مخصوصا کشورهای اسلامی است. با شرکت در حلقات فکری یا مطالعه جزوههای درسی و نشریات حزب التحریر بهسرعت و به صورت معجزهآسا میتوان به کلیدهای حل نابسامانیها دست یافت. نوجوانان و جوانان کمسواد و آموزشندیده عجولند و دوست دارند لقمههای سهلالهضم دریافت کنند و زود به نتیجه برسند و حوصله تعمق و تأمل زیاد را ندارند. حلقات درسی این گروه بهترین مکان برای به نتیجه رسیدن سهل و سریع است.
یادم نرود این نکته را اضافه کنم که انتساب به یک حزب یا سازمان برای انسانها نوعی تشخص و هویت میبخشد. کسب هویت و تشخص مخصوصا برای انسانهایی که در حاشیه میزیند و احساس طردشدهگی و محرومیت میکنند از جذابیت بیشتری برخوردار است. احتمالا مقصود اصلی قسمتی از افرادی که در این یکی دو دهه در پنجشیر تحریری شدهاند، این بوده که از حالت حاشیهنشینی بیرون آیند و عضویت ساختاری را به دست آورند که از آنها حمایت کند و در جمع خود بپذیرد و برایشان فضایی فراهم آورد تا اعتراض خود را نسبت به نادرستیها پرشورانه ابراز کنند.
نکته دیگر قابل ذکر این است که در دوران جهاد و سالهای بعد از آن، پنجشیر یکی از سنگرهای مستحکم اسلام سیاسی بود. از همین رو، مردم آن دیار نسبت به آموزههای اسلام سیاسی سابقه ذهنی یافته و از آن تغذیه کرده بودند و رویهمرفته جهان را از آن چشمانداز میدیدند. مدت مدیدی ساکنان پنجشیر جمعیتی بودند و کتابهای سید قطب و محمد قطب و عبدالله عزام از کتابهای پرخواننده در میان کتابخوانان و فرهنگیان آن منطقه بود. مقصود اینکه پنجشیریها پیش از ظهور حزب التحریر نیز کمابیش با آموزههای آن آشنایی داشتند و وقتی این حزب آمد مقدمش را گرامی داشتند. میان اخوانالمسلمین و حزب التحریر وجوه مشترک فراوانی وجود دارد، با آنکه هرکدام از این دو سازمان، سایه دیگری را با تبر میزند.
رابطه حزب التحریر با طالبان رابطهای قابل بحث و تأمل است. زمانی که طالبان با امریکا در قطر معاهده صلح امضا کردند، حزب التحریر اعلامیهای صادر و این کار را محکوم کرد و اعتراض و عصبانیت خود را از اینکه طالبان متعهد شدهاند فراتر از مرزهای افغانستان فعالیت نکنند و شرایط امریکا را پذیرفتهاند ابراز داشت. از جهت دیگر، حزب التحریر مدعی است که از راه جنگ و خشونت و انقلاب نمیخواهد تغییر ایجاد کند و تمرکزش بر فرهنگسازی و تبلیغ و کمکخواهی از ارتشهای کشورهای اسلامی است. با اینهمه، افراد تحریری در پنجشیر مجدانه برای آمدن نیروهای طالبان زمینهسازی کردند و از آمدن آنان بهشدت استقبال و برایشان فرش سرخ پهن کردند. آنها توانستند در زمان تهاجم طالبان بر پنجشیر در اواسط سنبله ۱۴۰۰ بسیاری از اشخاصی را که در مقاومت مسلحانه علیه طالبان دو دل بودند و در عین حال از انتقامجویی طالبان میترسیدند متقاعد به نجنگیدن کنند و از کوهها پایین بیاورند و به آنها از طرف طالبان اطمینان بدهند که مشمول عفو عمومی هستند و آسیبی به آنها نمیرسد. پس از تسلط طالبان بر پنجشیر، بسیاری از اعضای حزب التحریر در ادارات محلی کار میکنند، در پهلوی اینکه شبانهروزی تلاش میورزند ذهنیت مردم محل را نسبت به «حاکمان جدید» مثبت بسازند. آنها با استدلالهایی که از قبل آماده کردهاند هر اقدام طالبان را توجیه و تفسیر میکنند و معقول جلوه میدهند. البته در حال حاضر اعضای حزب التحریر مدعیاند که طالبان بر آنها فشار وارد میکنند و اجازه نمیدهند مثل دوران دموکراسی گردهمایی دایر کنند و جلسه تشکیل دهند. آیا تحریریهای پنجشیر از قماش دیگرند و از رهبرانشان در کشورهای اروپایی دستور نمیگیرند؟ آیا اینان با لباس مبدل کار و پیکار میکنند و در حقیقت امر سربازان راستین امارت اسلامی هستند، ولی چون نمیخواهند حساسیت مردم را تحریک کنند زیر نام و شعار دیگر ظاهر میشوند؟
تاریخچه حزب التحریر بیانگر آن است که این حزب در مناطق بحرانزده و در کشورهایی که دولتهای ملی مشروعیتش را از دست بدهد و نتواند پاسخگوی نیازها باشد، بهخوبی میتواند گسترش یابد. این حزب که در سال ۱۹۵۳ در فلسطین به دست تقیالدین نبهانی، معلم و قاضی فلسطینی، تأسیس شده است، برنامه مدون سیاسی دارد و مبنای کارش را ایده احیای خلافت اسلامی قرار داده است. از منظر این حزب، احیای دولت خلافت فریضهای دینی است، افزون بر آنکه راهحل جادویی برای نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مسلمانان جهان نیز میتواند باشد. به باور این گروه دولت – ملت در ایدیولوژی اسلامی محلی از اعراب ندارد و نیز برپایی خلافت اسلامی از پایین به بالا و توسط تودهها صورت نمیگیرد، بلکه یکی از ارتشهای کشورهای اسلامی کودتایی صورت میدهد و رشته امور را در منطقهای از جهان به دست میگیرد و پس از آن به فتح سایر مناطق دنیا دست مییازد. بعضی از صاحبنظران معتقدند که ایده «طلب نصرتِ» حزب التحریر از ایدیولوژی مارکسیسم – لنینیسم گرفته شده. لنین راه رسیدن به قدرت را انقلابی میدانست که عدهای آن را رهبری میکنند. میگویند حزب التحریر از صدام حسین و معمر القذافی و پرویز مشرف برای برپایی خلافت طلب نصرت کرده، اما این رهبران به این درخواست وقعی ننهادهاند.
این گروه دموکراسی و مشارکت سیاسی و انتخابات و پارلمان را از بُن نفی میکند و این مفاهیم را کفر آشکار و محصول توطئه غرب برای تحکیم سلطه خود بر جهان اسلام میداند. این گروه عقاید تکفیری را ترویج میکند و همه دولتهای کنونی جهان را دولتهای کفری به حساب میآورد تا زمانی که خلافت اسلامی برقرار شود.
جالب اینجا است که حزب التحریر هماکنون در داخل اسرائیل مشغول فعالیت است و مقامات اسرائیلی هیچ مزاحمتی برای آن ایجاد نمیکنند. شاید اسرائیلیها به این تصورند که تضعیف ایده دولت - ملت در میان فلسطینیها به نفع اسرائیل و در راستای تضعیف مقاومت فلسطینیها است، کاری که حزب التحریر عملا مشغول آن است.