جهانیشدن فرهنگ؛ تقابل یا تعامل؟
قربانعلی صفری

عصر جهانیشدن، زندهگی بشر را در وضع بسیار پیچیده قرار داده است؛ به گونهای که جوامع بشری وابستهگی و تنیدهگی ناگسستنی باهم دارند. جهانیشدن موجب تغییرات اساسی در همه ابعاد زندهگی بشر شده است و امروزه هر نوع رفتار جمعی را که در نظر داشته باشیم، به نحوی تحت تأثیر این پدیده است. در حال حاضر، بحث جهانیشدن فرهنگ و تحول در نظام فرهنگی جوامع بشری و اینکه فرهنگها در عصر جهانیشدن چه نوع برخوردی با یکدیگر دارند، از مباحث بسیار مهم و ارزنده در ادبیات دانشگاهی است.
جهانیشدن فرهنگ، وضع بشر را در بُعد فرهنگی بسیار دگرگون ساخته است. پیشینیان ما در بستر فرهنگ خودی زیست کردهاند و از نظام فرهنگی دیگر جوامع بیخبر بودند. در آن دوره؛ یعنی در عصر ماقبل جهانیشدن فرهنگ، نظام فرهنگی اجتماعات بشری بسته بوده و هر یک در گستره ارزشهای فرهنگی و بومی خود میزیسته است. اما جهانیشدن، ماهیت زندهگی فرهنگی جهانیان را دگرگون ساخت و تمامی شهروندان جهان را در درون فرهنگ جهان وطنی قرار داد. به بیان دیگر، عصر جهانیشدن فرهنگ، عصر فروریختن مرزهای فرهنگی میان جوامع بشری است. در رویکرد فرهنگی از بحث جهانیشدن، ادغام فرهنگها و تأثیر فرهنگ غالب بر خرده فرهنگها مراد است. جهانیشدن فرهنگ موجب ظهور رسانههای اطلاعاتی در سطح جهان، گسترش ارتباطات و فشردهگی زمان و مکان شده است. با این وجود، میتوان سوال کرد که جهانیشدن فرهنگ چه تأثیر بر نوع برخورد فرهنگها با یکدیگر داشته است؟
بر همهگان پیدا است که امروزه فرهنگ نئولیبرال، فرهنگ هژمون جهان است و دیگر فرهنگها به نحوی تحت تأثیر دستآوردهای آن قرار دارند. به بیان دیگر، اکنون نئولیبرالیسم چنان مسلط است که برخیها از هضم فرهنگهای غیرلیبرال در پرتو فرهنگ لیبرال سخن گفتهاند. با این وضع، برخورد فرهنگها با یکدیگر در عصر جهانیشدن فرهنگ، در سه رویکرد مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد:
- استقلال فرهنگ شناور
فرهنگ در واقع دلالت بر همان ارزشهایی دارد که افراد یک جامعه به آن مومن اند و براساس آن رفتار میکنند. با این وصف، جوامع بشری دارای ارزشها و الگوهای رفتاری مختلفاند که این خود، نشاندهنده تنوع نظام فرهنگی در میان آنها است. کثرت فرهنگها موجب تقابل آنها در دورههای تاریخی با یکدیگر شده است. البته تقابل و تضاد میان فرهنگها در یک دوره تاریخی، سبب عدم تعامل آنها در دورههای دیگر نشده است. هماکنون عدهای باورمند هستند که جهانیشدن نه یک پروسه طبیعی، بلکه یک پروژه ساختهشده برای استعمار جدید جهان سوم از سوی غرب است. در این برداشت، هر نوع تعامل خرده فرهنگها با فرهنگ نئولیبرال و غرب به ضرر آنها تمام میشود. در این رویکرد، آنچه مورد توجه است، قطع رابطه جهان سوم با جهان غرب و فرهنگ نئولیبرال است. طرفداران این نظریه را که بیشتر سوسیالیستها تشکیل میدهند، باور دارند که میزان ارتباط کشورهای جهان سوم با غرب، با انحطاط فرهنگی کشورهای جهان سوم رابطه منطقی دارد. این رویکرد در صدد است تا کشورهای جهان سوم را تشویق کند که با توجه به ارزشها و فرهنگ خودی، با غرب روبهرو شوند و در برابر استعمار جدید غربی که تحت عنوان جهانیشدن فرهنگ مطرح است، مقاومت ورزند. مراد از فرهنگ شناور، خرده فرهنگهاییاند که به نحوی خواستار رهایی از سلطه فرهنگ هژمون غرب هستند. در این نگاه، فرهنگ غرب هیولای فهم شده است که جهان غیرغربی را در خود میبلعد.
- سلطه فرهنگ هژمون
طرفداران این دیدگاه، دوای درد بیدرمان جهان سوم را در جهان غرب یافتهاند. در این برداشت، آنچه مورد توجه قرار میگیرد، کارآمدی و مقبولیت فرهنگ نئولیبرال در برابر فرهنگهای دیگر در عرصه بینالملل است. براساس این نظریه، فرهنگ غرب، به خصوص امریکا که در قالب لیبرال دموکراسی فهم میشود، دال مرکزی در بحث جهانیشدن فرهنگ است. فرهنگ نئولیبرال آنچنان در جهان غیرلیبرال نفوذ یافته که ذهنیت شهروندان کشورهای جهان سوم در حصار این فرهنگ قرار گرفته است. امروزه کشورهای جهان سوم و خرده فرهنگهایی که در میان این کشورها وجود دارند، از هر لحاظ تحت تأثیر فرهنگ هژمون جهان قرار دارند.
به لحاظ اقتصادی، نظام اقتصادی بازار آزاد غرب، شکلدهنده رفتار کشورهای جهان سوم در بُعد اقتصادی است. اقتصاد پیشرفته و توسعهیافته غرب، ثروت جهان را در خدمت خویش گرفته است و دیگر کشورها از آن بهره بسیار ناچیز میبرند. در بُعد سیاسی، میتوان گفت که نظام لیبرال دموکراسی با کاستیهایی که دارد، مقبولترین و مشروعترین نوع نظام سیاسی در جهان است. امروزه مقبولیت دموکراسی به حدی رسیده است که حتا کشورهای غیردموکراتیک خود را دموکرات میخوانند.
این دیدگاه چنان بر مقبولیت و برتری فرهنگ غرب و دستآوردهای آن تأکید میکند که رمز موفقیت خرده فرهنگها را در پیروی محض از فرهنگ نئولیبرال میداند. اما آیا چنین برداشت سلطهگرایانه از جهانیشدن فرهنگ درست است؟ آیا براساس دیدگاه تقابل فرهنگهای غیرلیبرال با فرهنگ لیبرال میتوان جهانیشدن فرهنگ را تحلیل و تبیین درست کرد؟
- تعامل و گفتوگوی میانفرهنگی
به نظر میرسد که نگاه یکسونگرانه به مسأله جهانیشدن فرهنگ و اینکه خرده فرهنگها باید در برابر فرهنگ غالب مقاومت کنند و مانع نفوذ آن در حوزه ارزشی خویش شوند، چندان مورد قبول نیست؛ زیرا اطلاعات و ارتباطات، ماهیت زندهگی را در حد گسترده آن دگرگون ساخته و تعامل و تعاون خصیصه اساسی زندهگی بشر شده است. امروزه به هیچوجه نمیتوان خود را تافته جدا بافته فرض و بر فرهنگ خودی پا فشاری کرد. جهانیشدن فرهنگ و گسترش ارزشهای فرهنگ نئولیبرال سبب شده است که یک شهروند جهان سومی در گستره ارزشی فرهنگ غرب فکر کند؛ لذا میتوان گفت که خرده فرهنگها و فرهنگهای بومی تحت تأثیر فرهنگ جهانی قرار دارند و نمیتوان آنان را مستقل فرض کرد.
از سوی دیگر، سلطه مطلق فرهنگ نئولیبرال غرب نیز نمیتواند برای جهانیان قابل قبول باشد. این فرهنگ برای آنکه بتواند پویایی و پایداری خود را حفظ کند، باید رویکرد تعاملی را با دیگر فرهنگها در پیش گیرد و همینطور فرهنگهای غیرلیبرال نیز برای باروری خود نیازمند تعامل با فرهنگ غرباند. رویکرد تعاملی میان فرهنگهای ملی و فرهنگ جهانی موجب یکجایی ارزشهای فرهنگی در سطح جهان میشود و تأثیرات متقابل فرهنگها را در پی دارد. امروزه بشر نیازمند گفتوگوی میانفرهنگی است؛ گفتوگویی که بتواند نقاط قوت فرهنگها را در برابر هم برجسته کند و موجب همکاری و همیاری فرهنگها شود.
با توجه به این مسأله میتوان گفت که در عصر جهانیشدن فرهنگ، تقابل میان ارزشهای فرهنگی به سود هیچیک از فرهنگها نیست. پویایی و پایداری فرهنگها در عصر جهانیشدن، مستلزم همکاری و استفاده مطلوب از دستآوردهای یکدیگر است.