دستهای پیدا و پنهان کودکآزاری در افغانستان
سمیه رامش

خدیجه (نام مستعار) دختر پانزدهسالهای است که مورد تجاوز هفت مرد قرار گرفته است. چند روز است که سرخط خبرهای افغانستان «خدیجه» و موضوع تجاوز وحشیانه بر وی است. از ایندست رویدادهای وحشیانه و هولناک در افغانستان به تکرار رخ داده است. تجاوز بر کودکان، سوءاستفادهی جنسی از نوجوانان، کودکآزاری، کودکهمسری و برخوردهای جنسی با کودکان رویداد تازهای نیست. هر بار حادثهای میآید و یک موج عظیم از وحشت و انزجار را خلق میکند، ما را به عنوان شهروندان این کشور با حسهای گوناگونی چون ناامیدی، وحشت، ترس، انزجار، دلسردی و… مواجه میکند و تمام میشود. خبر از صفحات رسانهها برداشته میشود و باز ما هستیم و خاموشی و فراموشی تا حادثهای دیگر، فاجعهای دیگر و موجی از نفرت، تقبیح، انزجار و…
منظور من از کاربرد ضمیر «ما» در این نوشته حداقل قشر باسواد، روشنفکر، آگاه، درسخوانده، فعال رسانهای، فعال حقوق بشر و حقوق کودکان و همچنین مخاطب دولتمردان و دولتزنان مسوول در بخشهای فرهنگی و آموزش و پرورش است.
باید قبول کنیم که افغانستان سرزمین وحشتناکی برای کودکان، نوجوانان، زنان و هر قشر آسیبپذیر است. اما ما برای گذر از این وحشت و رسیدن به دنیایی که کودکستیز، بیمار و نفرتانگیز نباشد، چه کردهایم؟
چندی قبل در یکی از رسانههای بیرون از افغانستان یک برنامهی تلویزیونی را دیدم که اعضای جنسی بدن، حریم خصوصی تن و تفکر مالکیت بر بدن را به کودکان آموزش میداد. در این ویدیو مفهوم آزار جنسی و راه مقابله با آن به صورت ساده به کودک آموزش داده میشد. این حداقل کاری است که ما میتوانیم برای کودکان انجام دهیم، اما جای خالی آگاهی جنسی هنوز در سیستم تحصیلی و رسانههای ما خالی مانده است.
تعرض، دستدرازی، سوءاستفادهی جنسی و تجاوز بر کودک، یکی از هولناکترین واقعیتهای جوامع مختلف است و متاسفانه در افغانستان نیز آمار بالایی از سوءاستفادههای جنسی و تجاوز بر کودکان و نوجوانان موجود است. موضوع خدیجه هنوز خبری شرمسارکننده در صفحهی رسانههای کشور است و چه بسا موارد دیگری از تجاوز و کودکآزاری از گذشته تا امروز داشتهایم که جامعه را در شوک فرو برده است. با این حال حتا تعریف مشخصی از «کودک» در کشور وجود ندارد.
از آنجایی که «کودک» نمیتواند برای خود دادخواهی کند و مستلزم حمایت دیگری است، پس مسوولیت هرفرد متعهد در جامعه است که برای احقاق حقوق کودکان تلاش کند. برای آگاهی و امنیت کودکان و برای جامعهای که فرهنگ کودکپروری با خود داشته باشد و نه کودکستیزی، برای آیندهای که کودکان در امان باشند و با سلامت روحی، جسمی، جنسی و روانی رشد کنند.
کودک، آیندهی اجتماع است
کودک، آیندهی یک اجتماع است. رشد سالم کودک چه از نگاه روحی و چه از نگاه جسمی و جنسی یک سرمایهگذاری بنیادین و مهم برای آینده است. همچنین کودک خود یک سرمایهی عظیم در جامعه محسوب میشود. تربیت سالم یک کودک و داشتن امنیت از هر نگاه مکلفیت دولتها است. جبر اجتماعی، فقر فرهنگی و تعریفهای سختگیرانه از دین نباید آیندهی یک نسل را با بحران جبرانناپذیر مواجه کند. کودک باید در خانه، مسجد، مکتب، محل تفریح و هر مکان عمومی یا خصوصی دیگر از تعرض، بدخواهی و سوءاستفاده در امان باشد. اصلیترین گام برای رسیدن به این خواست، بازتعریف واژهی «کودک»، ایجاد قوانین حمایتی از کودک و سیستمهای سالم آموزشی است.
نظر به قوانین بینالمللی و کنوانسیون حقوق کودک هر فردی که زیر سن هژده سال باشد، کودک محسوب میشود؛ اما این مبحث در افغانستان و در پارلمان کشور هنوز با کشمکش مخالفان و موافقان روبهرو است. با تلاشها و دادخواهیهایی که صورت گرفته است، حتا پس از تصویب قانون حمایت از کودکان، عدهای آن را غیرقانونی و خلاف شرع میدانند.
با این حال میتوان گفت جبر تاریخی کودکهمسری، تجاوز، کودکآزاری و سوءاستفادههای جنسی از کودکان و نوجوانان در افغانستان به این زودی به نقطهی انجام نخواهد رسید.
خانه
نخستین اجتماعی که میتواند کودک را حفظ کند، خانه و خانواده است. خانه باید مأمن آسودهگی، آرامش و آگاهیهای ابتدایی برای کودک باشد. کودک از اولین سالهای زندهگی یعنی حداقل از سه سالهگی باید در مورد بدن خود آگاهی پیدا کند. در این سن که کنجکاویهای جنسی کودک شروع میشود، در قدم اول والدین باید اطلاعات اولیه در مورد بدن، اندامهای جنسی و حریم خصوصی بدن را در اختیار کودک قرار دهند.
نیاز است تا کودک هر نوع تعرض یا برخورد جنسی را تشخیص دهد. مهمترین نکته این است که کودک باید بداند در صورت چنین اتفاقی، او مقصر یا گناهکار نیست و باید موضوع را با والدین خود شریک بسازد.
اما آیا در افغانستان چند درصد از والدین سواد و آگاهی لازم را دارند که آن را به کودک خود انتقال دهند؟
ناآگاهی، بیسوادی و گاه بیتوجهی والدین سبب آسیبپذیری بیشتر کودکان و نوجوانان در افغانستان میشود. متاسفانه در بعضی حالات حتا خانه مکان امنی برای کودکان نیست. آمار سوءاستفادههای جنسی توسط فامیل درجه اول یا دوم یکی دیگر از واقعیتهای تلخ جامعهی ما است. در موارد خیلی زیادی شاهد رویدادهای هولناکی بودهایم که کودکان توسط نزدیکترین اعضای فامیل خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند. هولناکتر این است که در بسیاری از موارد کودک فکر میکند که این عمل عادی است، به همین دلیل سکوت میکند و قربانی میشود.
مسجد
یکی از اولین مکانهای آموزشی برای کودکان در افغانستان، مسجد است. اکثر والدین به دلیل نگاه اعتقادی که به مسجد دارند، با دلی جمع و خاطری آسوده کودک را به ملای مسجد میسپارند. بارها شنیدهام که وقتی برای بار اول کودک به ملای مسجد سپرده میشود، والدین از این جمله استفاده میکنند: «ملا صاحب گوشتش از شما و استخوانش از ما!»
والدین با این عمل صلاح و صلاحیت «نه» گفتن را از کودک خود میگیرند و روحیهی تسلیمپذیری را به او تلقین میکنند. با شنیدن این روایت، کودک فکر میکند هر عملی را که ملا یا طالب مسجد انجام دهد، مجاز است. کودک ناآگاه رفتار غیرمجاز و برخوردهای جنسی را شناسایی نمیتواند. همچنین قدرت «نه» گفتن و یا برخورد با چنین اعمالی را ندارد و به همین دلیل طعمهی کودکآزار میشود. سوءاستفاده جنسی و تجاوز بر کودکان در مکانی چون مسجد بارها اتفاق افتاده و این در حالی است که مقدسپنداری مسجد و ملا و حرف زدن برخلاف آن هنوز در جامعهی افغانستان تابو و دردسرساز است.
مکتب و هر مکان آموزشی دیگر
با آنکه مکتب خانهی دوم پنداشته میشود، اما آمار تکاندهندهای موجود است که نشان میدهد ناآگاهی کودکان بستر سوءاستفادههای جنسی را حتا در مکتب فراهم میآورد. نشانههای سوءاستفادههای جنسی در بعضی مکاتب ولایت لوگر، گوشهای از این واقعیت تلخ را برای ما حکایت میکند. ناآگاهی جنسی همراه با فقر جنسی در افغانستان کودکان را در معرض آسیبهای فراوان قرار داده است. خانه، مسجد، مکتب، محیط کار و هر اجتماع دیگری که کودک در آن قدم میگذارد، محتمل به ناسالم و ناامن بودن است. تا زمانی که آگاهی جمعی، تعهد و آموزش صورت نگیرد، هر روز پرده از یک واقعیت تلخ و جبرانناپذیر برداشته خواهد شد.
ناآگاهی جنسی و آسیبپذیری
به عنوان یک مادر یکی از کابوسهای شبانهی من، ترس از این است که کودکم یا کودک دیگری در جهان
آزرده و اذیت شود. به باور من دنیای پاک و معصومانهی کودک به هر قیمتی شده، باید حفظ شود. اما در شرایطی که کودک خود را نمیشناسد، در مورد بدن خود آگاهی ندارد، اندامهای جنسی خود را نمیشناسد و مفهوم آزار جنسی را نمیداند، موجودی بسیار آسیبپذیر است و به سادهگی قربانی رفتارهای جنسی اطرافیان خود خواهد شد. به یقین که آموزش و آگاهی میتواند یک تضمین بزرگ برای محافظت از کودک باشد.
نباید فراموش کرد که تصورات غلط از بدن بارها باعث مرگ شده است. یادمان نرود که در همین اواخر یک دختر بیش از پنجاه ضربه چاقو خورد و قربانی جهل و ناآگاهی شد! پنداری غلط از پردهی بکارت، او را به کام مرگ فرستاد. به نظر شما چه تعداد از خانوادهها در افغانستان هر روز با این باور غلط زندهگی کرده و قربانی میدهند؟
ناشناختهگی بدن، تابوها، حرف نزدن در مورد اعضای جنسی و نیازهای جنسی در هر مرحله از زندهگی میتواند از یک انسان قربانی بگیرد. دلهره، ترس، تسلیم شدن، مریضیهای جنسی و روحی، در بعضی مواردی آسیب زدن به خود و دیگری از پیآمدهای ابتدایی این نپرداختنها، ندانستنها و غلطفهمیها است.
با همهی اینها ما هنوز فکر میکنیم که خدیجه و خدیجهها و بحث سوءاستفادههای جنسی از کودکان در حد یک هیاهوی رسانهای است که از پنجرهی رسانهها به درون خانه و خانوادهی ما رخنه کرده نمیتواند. درک این موضوع که هر لحظه دستهای پیدا و پنهان کودکآزاری میتوانند کودکی را آزار دهند، نباید از ما دور باشد. بیتوجهی به این معضل اجتماعی، میتواند آینده هر طفل و اجتماع را متاثر بسازد. از این رو دولت، رسانه، نظام آموزشی و قوانین کشور باید در خدمت کودک و تربیت سالم او باشد. در غیر این صورت احتمال دارد که هر کودکی مانند «خدیجه» از مسیر عادی زندهگی به دنیای وحشتناک تجاوز، دستدرازی و آزار و اذیتهای جنسی پرت شود!