دشواری سخنگویی در جنگ و صلح
طارق آرین

جنگ، جرم، جنایت، تروریسم (طالب، حقانی، داعش، القاعده، طیبه، ترکستان و…)، مجرمان سازمانیافته، افراد مسلح غیرمسوول و مافیای مواد مخدر، همه اینها جبهات داغ برای دفاع نرم محسوب میشوند. سخنگوی وزارت داخله در همه جبهات مزبور از بُعد تبلیغات و اطلاعرسانی نقش اساسی دارد. امور اداری و سازمانی تا نظارت بر کار اطلاعرسانی سخنگویان ولایتی، نیز بخشی از کار دفتر سخنگوی وزارت امور داخله به شمار میرود. بدون مبالغه، این وضع، سخنگوی امنیتی را وادار میکند تا کار رسمی را از مرز هشت ساعت تا ۱۸ ساعته انکشاف دهد. پهلوی دیگر کار سخنگو، حفظ توازن و تعادل دیدگاههای رهبری و رعایت پالیسی سکتور امنیتی است. عادتکردن و تسلط یافتن به همه این مسایل حوصلهمندی و کار متواتر میخواهد. از این میان، جبهه جنگ روانی و ضد تبلیغ حساسترین جبههای است که وقت نمیشناسد. تبلیغ و ضد تبلیغ، کلانترین انرژی سخنگو را برای تقویت روایت غالب علیه دشمن و حمایت از نظام به مصرف میرساند. سخنگوی امنیتی به صورت مستقیم زیر تهدید امنیتی روانی و فیزیکی گروههای جرمی، افراد مسلح غیرمسوول و تروریستان قرار دارد. من به عنوان سخنگوی وزارت داخله، هر روز پیامهای تهدیدآمیز از گروههای جرمی و تروریستی دریافت میکنم. از دریافت پیامهای مملو از فحش و ناسزا تا سطح متفاوت تهدید، از تهاجم لفظی شروع تا تهدید به مرگ. عموماً پیامهای تهدید به مرگ را از جانب طالبان تروریست دریافت میکنم. به طور نمونه، یک طالب در توییتر من نوشت: «زبانت دراز شده، انشاالله بهزودی قطعش میکنیم.» یا دیگری نوشت: «تو را در خانهات میکشیم، منتظر باش.» هرازگاهی گروههای مسلح نیز پیام سرکوب میفرستند. با آنکه زیر فشار شدید خانواده و دوستان قرار گرفتهام، اما هیچگاه ادبیات گفتاریام را در مقابل این گروهها تغییر ندادهام. باور من این است که مسوولیت سخنگویی یک ارگان امنیتی خطیر و بزرگ است. پیام سخنگوی امنیتی، پیامی به سرباز، جنرال و از رهبری تا قاعده است، پیام مورالدهی و انگیزه؛ بنابراین، در چنین حالت که مخاطب ما تروریستاناند، باید تهاجمیتر برخورد کرد.
جبهه جنگ سختافزار
دشواری شرایط، پولیس را تا خط نخست نبرد کشانده است. همانطور که بخش کلان انرژی پولیس در جنگ به مصرف میرسد، تمرکز زیاد تبلیغاتی نیز در همین بخش معطوف است. مثلاً، شکست طالبان در جنگ هلمند و قندهار؛ استخبارات بیرونی تلاش میکرد، تا در شب و روزهای این نبرد، حوزه تبلیغات پیروزی طالب را گسترده بسازد. مهم بود، اگر هلمند سقوط میکرد و یا سقوط ولسوالیهای استراتژیک قندهار، برای طالبان و پاکستان اهمیت کلان داشت. با وجود همه تلاشها، به خصوص در جنگ هلمند و قندهار، یک اقدام استراتژیک، تعقیبی و پیشگیرانه از سقوط هلمند و قندهار در برابر طالبان و ۳۰۰ تروریست خارجی جلوگیری کرد و طالبان به شکست تاریخی مواجه شدند. این گروه زخمیهای خود را جهت تداوی به آنسوی مرز انتقال دادند. مراسم تدفین اجساد شان را آنجا برگزار کردند. وزیر امور داخله، همان شب در عین حال که در رهبری مستقیم این جنگ دخیل بود، مسوولیت تبلیغات و اطلاعرسانی را نیز به دوش داشت و نخستین توییت تلفات طالب را به هدایت وزیر داخله من نشر کردم. نمونههای زیادی از مدیریت محاربه و تبلیغ وجود دارد که طالب را زمینگیر کرده است.
بخش بزرگ تلاش طالبان در جنگ و خشونت، دستیافتن به امتیازات بزرگتر در میز مذاکره است. موج ماینهای مقناطیسی و ترورهای هدفمند نیز بخشی از ایجاد فشار روانی طالب علیه مردم و حکومت افغانستان به حساب میآید.
جبهه جنگ تبلیغاتی
برخی تصور میکنند که طالب در جنگ تبلیغاتی دست بالا دارد. این سخن از زبان حتا شماری از خبرنگاران در نشستهای مشترکشان شنیده شده که از دید من این رویکرد برخورد سطحی به جنگ تبلیغاتی است. تبلیغات طالب متمرکز بر جنگ و خشونت است. آنانی که ما را گاهی به عدم پاسخگویی متهم میکنند و طالب را ارجحیت میدهند، به این پرسشها پاسخ بدهند: آیا طالب جز کشتار پیام دیگری فرستاده؟ آیا خبری در مورد افتتاح کدام پروژه از جانب طالب نشر شده؟ آیا همین گروه نبود که ۵۰ درصد خبرنگاران را در بیست سال گذشته به شهادت رساند؟ و دهها پرسش دیگر که داعیه مطروحه را خنثا میسازد. در این جهت، ما به هزاران پرسش و خواست اطلاعاتی مبتنی بر قانون پاسخ میدهیم. شب، روز، جمعه، عید و برات و همه وقت و همهجا خود را مکلف به ارایه معلومات موثق و سازمانیافته میدانیم. ما معتقد و پایبند به اصل آزادی بیان هستیم. بنابراین، روایت حاکم و غالب در بُعد تبلیغات مشروع، از آن مردم و دولت افغانستان است. طالب صرف یک روایت دارد و آن کشتار است. در سیاست و جنگ تنبهتن طالب شکست خورده و سقوط کرده است. در حال حاضر، فقط دو بحث، طالب را در اذهان تکرار میکند:
۱. افزایش خشونتها به شکل نامتعارف؛
۲. مذاکرات دوحه.
آخرین تلاش طالب برای باقیماندن در اذهان، تداوم حملات تروریستی و انفجار ماینهای مقناطیسی در کابل است. در ماههای نخستین، طالبان مسوولیت انفجارها را نمیپذیرفتند. به این معنا که نا اعلامشده این موج کشتار را ادامه دادند و استراتژی خاموشی اختیار کردند. هرچند مهار چنین وضعیت (تروریسم) دشوار به نظر میرسد، کلانترین کار دستگیری و نشر اعترافات تروریستان طالب است؛ کسانی که اعتراف مستقیم بر عضویت گروه حقانی و طالب دارند. به شمول حمله بالای دانشگاه کابل و شفاخانه دشت برچی، همه کار طالب است. در مراحل بعدی که شواهد و اعترافات بیشتری با ملت شریک و آواز اعدامشان بلند شد، طالبان از حکومت خواستند که افرادشان اعدام نشوند، در واقع پذیرفتند که دستگیرشدهگان اعضای گروه آنان هستند.
سه ثانیه فاصله با مرگ
حملات مغلق و گروهی تروریستان بالای نهادهای ملکی و نظامی جنایت بشری محسوب میشود. در چند سال اخیر از این دست حملات گروهی و تهاجمی بالای نهادهای دولتی و اماکن صحی، اکادمیک، ورزشی، مذهبی و تأسیسات عامه صورت گرفته است. من در جریان سه عملیات مهار حمله بالای وزارت فواید عامه، شفاخانه دشت برچی و دانشگاه کابل حضور داشتم. صحنههای حزنانگیز و اسفبار را شاهد هستم. معمولاً در ختم عملیات تنها چیزی را که در صحنه مشاهده میکنید، اجساد به زمین افتادهی قربانیان است؛ قربانیانی که اغلب با برخورد یک مرمی در سر، جان دادهاند و آنسوتر اجساد تروریستان وحشی که توسط قهرمانان امنیتی به هلاکت رسیدهاند. هرباری که در ختم عملیات اجازه ورود به صحن حادثه را یافتم، چشمم به تلفنهای افتاده که در دست قربانیان بوده و یا پهلویشان افتاده است و زنگ پشت زنگ، خانوادههای قربانیان منتظر پاسخ تماس بودهاند. این جنایات متأسفانه پایان نیافته است و هنوز تروریستان به دنبال فرصت حمله بالای مردم هستند.
یکی از دشوارترین وظایف در شرایط حاضر سخنگو بودن در نهادی مانند وزارت داخله است. از کوچکترین رویداد تا بزرگترین آن، باید آماده پاسخگویی باشید. از اتفاق یک جرم در درون خانه تا رویداد بزرگ در دل اجتماع و حتا میدان جنگ. از تلاش برای حفظ سطح رضایت رسانه تا ارایه اطلاعاتِ به موقع؛ اما در این میان تعدادی از رسانهها با تأسف برای دریافت معلومات کمحوصله میشوند و یا عجله دارند. یا در حالتی که رویداد تروریستی اتفاق افتاده و ساحه هنوز از وجود تهدید رفع نشده است، برخی از خبرنگاران تأکید به حضور در ساحه رویداد را دارند، در حالی که ایجاد مصونیت فیزیکی، بهویژه در هنگام وقوع یک رویداد تروریستی امر حتمی است و این وظیفه پولیس است که فضای به وجودآمده را مدیریت کند. متأسفانه که با عدم رعایت این نکته ایمنی، چندسال قبل در رویداد ششدرک تعدادی از همکاران خبرنگار هدف حمله قرار گرفتند و جان باختند. هربار تأکید و خواست بخشهای امنیتی از همکاران رسانهای این بوده است که پولیس را در قسمت ایجاد فضای امن پس از وقوع حادثه همکاری کنند؛ دیده میشود که برعکس ما را زیر فشار قرار میدهند و علاقهمند هستند که در صحن حادثه بروند. یکی از اهدافی که دشمن در حملات تروریستی خود استفاده میکند، اقدام اغفالکننده است. زمانی که یک انفجار رخ میدهد، دشمن از قبل برای گروه تجمعکننده دومین انفجار را سازماندهی کرده و موارد بسیاری اینچنینی رخ داده و باعث تلفات شده است. مدیریت اوضاع از دید مطبوعاتی در حالت وقوع یک رویداد تروریستی به سخنگوی وزارت امور داخله ارتباط میگیرد. هر بار من در ساحه حضور یافتم، معلومات ابتدایی را با رسانهها و مردم شریک ساختم. کار دشواری است بودن در خط دوم نبرد نامتعارف.
در رویداد حمله بالای دانشگاه کابل، من در خط دوم بودم. در خط نخست، نیروهای خاص پولیس برای مهار تروریستان و نجات گیرماندهگان مصروفاند. من در رویداد دانشگاه کابل از مرمی که تروریست شلیک کرد، سه ثانیه فاصله داشتم. در همان رویداد یک منسوب قطعات خاص ما شهید شد. روحش شاد باد. رویداد تروریستی دو سال قبل بالای وزارت فواید عامه که جان یکی از عزیزترینهای خانواده من را گرفت، خاطره نجات از مرگ را برایم رقم زد. آن زمان سخنگوی دفتر شورای امنیت ملی بودم. تروریستان ساعت ۳ عصر، به وزارت فواید عامه حمله کردند و ساعت ۱ شب این رویداد با کشتهشدن تروریستان و شهادت ۴۶ انجنیر و کارمند آن وزارت پایان یافت. همان شب، ساعت یک، پس از اینکه تروریستان به هلاکت رسیدند، من با دو امنیتی به صحن وزارت داخل شدیم، امنیت ملی برایم گفته بود که ساحه صد درصد تصفیه نشده است. به هر روی، داخل رفتیم، از آشپزخانه شروع که مرمی به فرق آشپز اصابت کرده بود، تا معلول و سرباز در هرگوشه افتاده بودند، ما تنها با نور موبایل راه میرفتیم. یادم از فلمهای وحشتناک میآمد. خون، جسدهای بیجان، تاریکی، سوختن در و دیوار، وجود آبهای داغ بایلر در صحن دهلیزهای طولانی و تاریک، صدای چکیدن آب از دیوارها. قدمهای ما روی آب داغ و اما سرخ گذاشته میشد. در منزل سوم و چهارم بیشترین جسدها دیده میشد. من با نور موبایل یکبهیک اتاقها را بررسی کردم. منزل سوم، وقتی دروازه تشناب را باز کردم، اجساد پنج خانم سر هم افتاده و شهید شده بودند. آنسوتر، دختران جوان با دستکول در حال فرار به صورت افتاده و شهید شده بودند. پیر مردی که مراجعهکننده بود و انجنیری که روی صحن بالکن مرمی بر فرقش اصابت کرده بود. و اما پس از دو ساعت بررسی اتاقها رسیدم به ساحهای که یک فرد پلنگیپوش افتاده بود. تصور کردم محافظ وزارت است. رنگ لباسش مایل به سبز بود، نور موبایل را به سویش گرفتم، سینهبهزمین افتاده بود و هیچ تحرکی نداشت. نمیدانستند که تروریست زخمی بود. شاید همان لحظه به هوش نبود تا ما را هدف قرار دهد. پس از ما تیم دیگری که بررسی داشت، از امنیت ملی بود و به محض رسیدن بالای سر این تروریست مورد هدف قرار گرفت. باشنیدن صدای فیر از بیرون صدا آمد که چه کسی فیر کرد؟ ما صدا زدیم که از جانب ما نبود. فیر را تروریست زخمی بالای کارمندان امنیت ملی کرده بود و یکی از آنان زخم برداشت. از ساحه خارج شدیم، ساعت ۳ شب است. دوباره نیروهای سی.آر.یو برای کشتن این تروریست حضور یافتند. هنوز اجساد همه به داخل افتاده بود. ساحه دوباره انسداد شد و تا ۶ صبح نیروهای خاص پولیس عملیات تصفیه را ادامه دادند. من جسد انجنیر هابیل، خواهرزادهام را که ۲۴ سال سن داشت، ساعت ۱۰ صبح تسلیم شدم. او تازه در مربوطات وزارت فواید عامه مقرر شده بود و مانند صدها جوان دیگر در دل خاک دفن شد. این جنابات تروریستان و طالبان را تاریخ هرگز فراموش نخواهد کرد. ما در مبارزه خود علیه دشمنان مردم افغانستان ادامه میدهیم و من با این شعار زندهگی میکنم: «من برای وطنم نفس میکشم».