نقدی بر نوشته «آسیبشناسی روشنفکران تاجیک»
عبدالوارث رادمان

نوشته «آسیبشناسی روشنفکران تاجیک» را مطالعه کردم. پیش از اینکه بخواهم نقدی بر آن داشته باشم، میخواهم واژه روشنفکر را با استناد به نظریههای مطرح شده درباره آن تعریف کنم.
روشنفکر مقولهای غربی است که از دامن دوره رنسانس زاده میشود. رنسانس دوره تجدید حیات فرهنگ و جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دوران انقلاب علمی، اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. درباره مولود این دوره، روشنفکر و روشنفکری، متفکران علوم توضیحات مختلف ارایه کردهاند. جلال آلاحمد، نویسنده کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران، توضیح بسیار جالبی درباره روشنفکر دارد. او مینویسد: «روشنفکر به کسی گفته میشود که فارغ از تعبد و تعصب و به دور از فرمانبری، اغلب نوعی کار فکری میکند، نه کار بدنی، و حاصل کارش را که در اختیار جماعت میگذارد، کمتر به قصد جلب نفع مادی میگذارد.» ادوارد سعید نیز تعریف چندلایه از روشنفکر را مطرح میکند. سعید مینویسد: «روشنفکر انسانی است سکولار که نباید اجازه دهد باورهای ایدیولوژیک و مذهبی در قضاوت و کارهای تحقیقاتیاش دخالت کند. در نظر سعید، روشنفکر باید وضع موجود را به نقد بکشد و در اصلاح آن تلاش کند.»
اکثر دانشمندان به این امر معتقدند که روشنفکر کسی است که به درک عمیق موضوعات رسیده است و میخواهد عینیت جامعه را بازتاب دهد و بهدرستی موقعیت، زمان و مکان را میشناسد و مبتنی بر آن عمل میکند. روشنفکر برای بیان عقاید خویش هیچگونه هراسی ندارد و هیچوقت محافظهکارانه عمل نمیکند که در آن واقعیت محیط پیرامون خود را از خاطر ترس کتمان کند.
به باور محققان، از دیگر وظایف روشنفکر این است که مردم را از رفتن به سوی خرافات و خرابی بازمیدارد و نقش مهمی در این زمینه ایفا میکند و بهعنوان چراغ راه مردم عمل میکند. امیل زولا، روزنامهنگار معروف فرانسوی، روشنفکر را صدای بلند حقیقت، عدالت و حقوق بشر مینامد و میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، روشنفکر را صدای وجدان آگاه میخواند.
درباره واژه روشنفکر نظرپردازیهای زیادی صورت گرفته است. اگر این واژه و مدلول آن را در میان روشنفکران افغانستان و بهویژه تاجیکها بررسی و جستوجو کنیم، به مشکل میتوانیم روشنفکر را با ویژهگیهایی که یادآوری شد، پیدا کنیم. همواره شاهد بودهایم آنهایی که اکت روشنفکری میکردند، در دام قدرت سقوط کردند و نتوانستند بهعنوان روشنفکر، صدای حق و عدالت و در حقیقت صدای تودههای مظلوم و بیدفاع باشند؛ اما نباید فراموش کرد که تعدادی معدود از روشنفکران در حد توان کوشیدهاند صدای تودههای مظلوم باشند. اینکه تلاشهایشان چقدر توانسته موثر واقع شود، میخواهیم به آن بپردازیم.
آقای خراسانی کارنامه روشنفکران تاجیک را مورد ارزیابی قرار داده است. ایشان نوشته است که روشنفکران تاجیک، مسوولیتشان را در قبال تاجیکها و تودههای تاجیک بهشکل معقول انجام نداده و روشنفکران تاجیک را متهم به پرحرفی، فراموشی تودهها و بداهت و توطیه کرده است. نگارنده به این باور است که ما نباید واقعیتهای جامعه افغانستان را فراموش کنیم. افغانستان یک کشور مصرفی و وارداتی است؛ زندهگی مردم در این کشور متکی بر کمکهای خارجی است؛ از نظر بینالمللی، افغانستان یک کشور منزوی است؛ تعاملات سیاسی که طی ۲۰ سال گذشته در افغانستان صورت گرفت، همه برمبنای دادوستدهای پولی بود، نه براساس یک دید ارزشمحوری. این واقعیتها را بایست هنگام بحث درباره مردم افغاستان و روشنفکران آن در نظر بگیریم.
از دید من، پرحرفی یک مشکل نیست. روشنفکران تاجیک طی ۲۰ سال گذشته، بهعنوان فعالان آگاه بر واقعیتها، مسوولیت خود را پیرامون بازتاب معاملههای پنهانی انجام دادهاند، اما متأسفانه تودهها در شنیدن واقعیتهای مطرح شده سهلانگاری پیشه کرده و دنبال سیاسیون جهادی پولدار رفتند و نتیجهاش را همه شاهدیم که منجر به شکست یک هویت تاریخی شد.
روشنفکران تاجیک عاری از مشکل نبوده و نیستند، اما تعدادی معدود از روشنفکران تاجیک بدون هیچگونه امکانات مالی همواره صدا بلند کرده و مردم را از معاملههای پنهانی و اهداف ناباب سیاسیونشان آگاه ساختند. این روشنفکران با تودههای فاقد سواد طرف بودند و متاسفانه مخاطبان این صداها بر اهمیت صداهای بلند شده توجه چندانی نکردند. همانگونه که در ابتدا با استناد به دیدگاه محققان مطرح کردیم، وظیفه روشنفکر کار فکری است، نه بدنی و جسمی. متأسفانه تودهها در افغانستان هنوز به بلوغ سیاسی نرسیدهاند که به اهمیت موضوعات پی ببرند.
عوامل مهم دیگری که در شکست تاجیکها سهیم بوده، عدم ایجاد یک صف واحد مبارزاتی میان روشنفکران و سیاسیون تاجیک برای کسب، حفظ و استمرار حضور در قدرت سیاسی بوده است. سیاسیون تاجیک نیز بدون اندکترین توجه به مطالبات روشنفکران، همواره واقعیتها را انکار کرده، منفعت جمعی را قربانی منافع شخصی میکردند و بدون هیچگونه طرح معقول فعالیت سیاسی داشتند.
بنابراین آسیبشناسی روشنفکران تاجیک را میخواهم خلاصه بسازم که فعالیت و موثریت روشنفکر در جوامع مختلف، متفاوت است. روشنفکری که در یک کشور توسعهیافته فعالیت فکری میکند، تا روشنفکری که در کشور در حال منازعه فعالیت فکری میکند، نتیجه کارشان متفاوت است و نباید واقعیت تلخ موجود را فراموش کرد که سطح سواد و دانش تودهها در کشورها میتواند باعث شکستها و موفقیتها شود.
بسیار مهم است، روشنفکرانی که کار روشنفکرانه میکنند، با چه کسانی طرفاند؟ آیا مخاطب روشنفکر به صداها و مطالبات روشنفکر توجه جدی دارد یا خیر؟ وقتی یک روشنفکر با تمام فصاحت و بلاغتی که دارد مطالبی مهم را برای تودهها پیشکش میکند و نسبت به واقعیتهای موجود جامعه آنها را واقف میسازد، ولی تودهها به آن توجه نمیکنند، پس مشکل تودهها است، نه روشنفکران. این تودهها هستند که به آگاهی جمعی نرسیدهاند.
در حقیقت مهمترین نقدی که بر روشنفکران تاجیک در ۲۰ سال گذشته وارد بوده میتواند، این است که آنها برای ارتقا و بلند بردن سطح سواد تودههای تاجیک در گوشهگوشه کشور تلاش نکردهاند. واضح است تا زمانی که مشکل بیسوادی وکمسوادی در جامعه حل نشود، ما همیشه قربانی افراطیت دینی خواهیم ماند.