گرایهی حاضراندیشی؛ رفیقان عقل حاضربین ببندید

حتماً دلیلهای مشابه به این را شنیدهاید: غذای روغندار آنقدر هم غیرصحی نیست. پدرکلانم روغن زرد را مثل آب مینوشید ولی قریب صد سال زندهگی کرد. یا، کاکایم که در نود و پنج سالهگی فوت کرد، از کودکی چلم و سگرت میکشید؛ تبلیغات ضدِ سگرت دروغ اند. مثالهای این افراد شاید درست باشند ولی آیا میشود بر اساس چنین «حاضرمثالها» عادتهای غذایی خود را تعیین کرد؟
همچنان، اگر از ساکنان شهرهای بزرگ افغانستان بپرسید که بزرگترین نگرانی امنیتیشان چیست، شاید انفجار، انتحار، آدمربایی و سرقت مسلحانه را در صدر فهرست قرار دهند. به ویژه اگر چند روز از این پرسش شما، انفجار مهیبی، تلفات بزرگی به جا مانده باشد و یا در یکی از شبکههای پربیننده تلویزیونی قضیه آدمربایی بحث شده باشد. در مقایسه با این موارد، نگرانیهایی نظیر مرگ از مرض شکر و یا افسردهگی شاید بسیار اندک باشند. در حالی که سالانه این بیماریها بیشتر از حملات هراسافگنانه و جنایی آدم میکشند.
در مثالهای بالا، میتوان الگوی منظم اشتباهات فکری را دید، که آن را در اصطلاح روانشناسی «گرایهی حاضراندیشی» یا «Availability Bias» میگویند. این گرایه وادارمان میسازد تا با استفاده از مثالهایی که به زودی در ذهن ما خطور میکنند تصویر نادرستی از جهان داشته باشیم. در واقع، وقتی مغز برای دریافت پاسخی به کار میافتد، حافظه را جستوجو میکند و عمدهترین و یا مهیاترین عامل را دریافت و به ما تقدیم میکند. پاسخهای ما از اینرو مبتنی بر اطلاعات ناکافی است. در این گونه احوال، عوامل دیگری را که مغز تنبل ما جستوجو نکرده نمیشناسیم و یا نادیدهشان میگیریم.
قربانیان این گرایه معمولاً کسانی هستند که درباره موضوع مورد بحث، دانش محدودتری دارند و برای دریافت پاسخ وقت کمتری. مثلاً اگر از کسانی که قواعد ضرب را خوب بلد نیستند بپرسید که حاصل ضرب کدام این دو بیشتر خواهد بود: اول، ۸x۷ x ۶x۵x۴x۳x۲x۱ و دوم، ۱x۲x۳x۴x۵x۶x۷x۸. اگر به آنها زمان کافی برای حل این سوال به روی کاغذ ندهید اکثراً میگویند که حاصل ضرب همان سوال بیشتر است که در آغاز آن اعداد بزرگتری مثل هشت و هفت آمدهاند.
در آزمایش دیگری کانمن و تورسکی برای شرکتکنندهگان یک آزمون دو مجموعه نامها را خواندند. مجموعه اول حاوی نام ۱۹ زن مشهور و ۲۰ مرد کمشهرت بود و مجموعه دوم حاوی ۱۹ مرد مشهور و ۲۰ زن کمشهرت. پس از خواندن نامها از شرکتکنندهگان خواستند که نامها را تکرار کنند. اکثر آنها نامهای افراد مشهور را تکرار میکردند زیرا نامهای افراد غیرمشهور در ذهنشان نقش نبسته بود. وقتی از آنها پرسیده شد که در این دو فهرست، نامهای زنان بیشتر بود یا مردان. اکثراً، جواب نادرست میدادند؛ زیرا در جواب آنها نه جنسیت همه افراد، بلکه تنها جنس افراد مشهور عامل تعیینکننده بود.
مغز برای دریافت پاسخ همیشه تمام عوامل را نمیتواند در نظر بگیرد و تلاش میکند تا راه میانبُری را پیدا کند. این کارشیوهی مغز آنقدر معمول است که حتا دولتها و دانشمندان نیز از آن کار میگیرند. مثلاً معمول است که نهادهای دولتی برای تثبیت کارآییشان آمار بدهند که چقدر بودجهشان را مصرف کردهاند؟ رسانهها و تحلیلگران نیز این آمار را جدی میگیرند و نهادهایی را که نتوانستهاند بودجهشان را مصرف کنند، مورد انتقاد قرار میدهند. ولی آیا مصرف بودجه به راستی معیار اصلی برای کارآیی نهادهای دولتی است؟
در مورد مشابهی، کارشناسان اقتصاد برای ارزیابی حالت یک کشور از معیارهایی مانند «تولید ناخالص داخلی»، یا «سرانه تولید ناخالص داخلی» استفاده میکنند. آیا این معیارها میتوانند کیفیت زندهگی تمام شهروندان را بازتاب دهند؟ در بسیاری از کشورها طبقات خاصی پولدارتر میشوند که باعث میشود تولید ناخالص داخلی بالا برود ولی ثروتمند شدن آنها باعث افزایش نابرابری اجتماعی میشود که زندهگی افراد فقیر را بدتر میسازد. تحلیلگران اکثراً بر اساس این دادهها تحلیل میکنند که خود نوعی افتادن در دام حاضراندیشی است.
علاوه بر ناتوانی مغز، عاملی دیگر نیز ما را برای این خطا مستعد میکند و آن ترس از ابهام است. فرض کنید یک قبیلهی بومی با جنگل انبوهی روبهرو میشود و افراد قبیله مجبور اند یا در مکان فعلیشان بمانند و یا از جنگل عبور کنند. ولی ترس آن وجود دارد که اگر در مکان فعلی بمانند از گرسنهگی بمیرند و یا طعمهی حیوانات درنده شوند. از آنجا که هیچ کدام نمیدانند که آن طرف جنگل چیست همه نگراناند. یکی از میان آنها میگوید که در خواب او پدرکلانش ظاهر شد و گفت که آن طرف جنگل زمین هموار، سبز و باصفایی است. اکثر افراد قبیله در چنین مورد خواب او را به فال نیک خواهند گرفت.
در زندهگی عصری، فرض کنید شما در شهری بزرگ راه تان را گم میکنید و یگانه چیزی که پیش شماست موبایلتان است. ولی انترنت موبایلتان کار نمیکند و نقشهی گوگل شما نقشه قسمتی دیگری از شهر را نشان میدهد. در چنین موارد انسانها داشتن نقشه نادرست را به نداشتن نقشه ترجیح میدهند و وقتی زیادی را صرف تعبیر آن نقشه غلط میکنند تا مگر راهی پیدا کنند. این به همان روش افراد قبایل بومی میماند که وقت زیادی را صرف تعبیر خوابهای بزرگانشان میکردند.
برای این که در این چاله نیفتیم باید متوجه فکر و طرز فکرمان باشیم. از خود بپرسیم آیا نتیجهگیریام در قبال موضوعی به خاطر پرداختن به یک یا دو عاملی است که زود به ذهنم خطور کرده یا دلایل دیگر نیز دارد؟ به دنبال عواملی هم بگردیم که در میان «حاضران» نیستند. خوب است با کسانی همنشین شویم که همفکر ما نیستند و با اندیشههایی آشنا گردیم که برایمان تازهگی دارند. باری اگر کسی در مورد فایده روغن و یا سگرت از پدر و کاکای خود یاد کرد، برایش بگویید که کاکای حاضر شما نباید مانع دیدن هزاران غایب دیگری شود که به خاطر بیماریهای قلب و شُش به خواب ابدی رفتهاند.
جاوید نادر
jawed.[email protected].com