اشرف غنی؛ دلسوز دشمن

حمید ارجمند
مصاحبهی اشرف غنی با شبکهی امریکایی وایس نیوز به خوبی نشان میدهد که چرا ما نمیتوانیم بر دشمن خود پیروز شویم. وقتی آقای رییس جمهور که خود را فرمانده کل قوا میخواند و اعتقادی به دشمن بودن طالب ندارد، چگونه نیروهای ما میتوانند بر آنها پیروز شوند؟ چگونه او مردم عادی در جنوب و شرق و غرب و شمال را میتواند قانع کند که از طالبان ببرند و از حکومت حمایت کنند؟ چگونه بسیج ملی علیه یکی از ددمنشترین و سیاهترین دشمنان افغانستان از زمان حملهی مغول به این حوزه ممکن است، وقتی جناب رییس جمهور همانقدر از کشته شدن آنها متأثر میشود که از شهادت نیروهای امنیتی افغان؟ چنین اعتقادی شرمآور است.
رییس جمهور اشرف غنی در این مصاحبه میگوید که سختترین بخش روزکاریاش شنیدن گزارشهای امنیتیای است که بخشی از آن مربوط به تلفات نیروهای افغان و همچنان طالبان است. به گفتهی آقای غنی، او از آمار تلفات نیروهای افغان و هم از آمار تلفات گروه طالبان متأثر میشود؛ چون او رییس جمهور تمام افغانستان است به شمول طالبان.
اولین برداشتی که از این اظهارات میتوان کرد، این است که او به دنبال جلب رضایت خاطر طالبان است. برخی از آن به عنوان سیاست تضرع یاد میکنند. حامد کرزی، رییس جمهور پیشین طالبان را «برادران ناراضی» خود میخواند و حسرت آن را داشت که کاش آنان سربازان وی میبودند. تمایل کرزی و درونیسازی مشروعیت طالبان به عنوان یک جناح سیاسی و شاید هم وطنپرست و مجاهد از نظر آقای کرزی، تا آنجا پیشرفته است که اکنون حمایت از قرارداد امنیتی با امریکا را معادل «حمایت از کافران» میخواند.
آقای غنی الفاط متفاوتی به کار میبرد، اما در محتوا با آقای کرزی موافق است. همدلی و دلسوزی با یک گروه تروریستی بر همان منطق متوهم قبلی استوار است که با زبان نرم میتوان به موثریت سیاست مصالحه با طالبان کمک کرد. این منطق از آن رو دچار توهم است که اگر شرایط گفتوگو و مصالحه فراهم باشد، دشمنان خونین نیز روی یک میز نشسته و به توافقی دست مییابند. همانطوری که حزب جمعیت برهانالدین ربانی و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، دو دشمن خونینی که کابل را بر سر یکدیگر خراب کردند، در آخرین ماههای حکومت ربانی در کابل با هم توافق کردند، همانطوری که مذاکرات حکومت کلمبیا با شورشیان فارک به نتیجه رسید، ولی اگر شرایط و عوامل مساعد گفتوگو و صلح میسر نباشد، با هیچ زبان و نرمشی تکتیکی و سیاسی نمیتوان به توافق رسید؛ همانطوری که دولت نجیب و مجاهدین افغان به نتیجه نرسیدند و کابل سقوط کرد، همانطوری که در سریلانکا پس از سالها تلاش ناموفق دیپلوماتیک بالاخره حکومت این کشور، شورشیان ببرهای تامیل را تارومار کرد و به یکی از خونینترین و معروفترین جنگهای استقلالخواهی قومی در جنوب آسیا نقطهی پایان گذاشت. به این اعتبار، حتا اگر اشرف غنی در وصف طالبان دیوان مثنوی معنوی نیز بگوید، نمیتواند رضایت طالبان را برای مصالحه جلب کند.
طبیعی است که با توجه به روایت موجود در میان سیاستمداران ارگ و حامیانشان، اشرف غنی حتا با تحمل ضربات سنگین طالبان هنوز هم به مدارا و دلسوزی نسبت به طالبان ادامه خواهد داد. در روایت آنها پشتونهای افغانستان قربانی جنگ و قتل عظیمی اند که از نظر برخی مانند آقای کرزی، توطیهی امریکا است. برای آنها طالب و عسکر افغان یک حیثیت را دارد.
واضح است که جنگ ۱۷ سال اخیر مناطق پشتوننشین افغانستان را ویران و از توسعهی آن مناطق جلوگیری کرده است، اما مشکل کرزی و غنی در این است که مردم عادی پشتون قربانی گروههایی مانند طالبان و حامیان خارجیشان اند. همین حالا ارگ پیشنهاد سخاوتمندانهای برای گفتوگو مطرح کرده، ولی پاسخ طالبان انتحار و انفجار بیشتر است. آیا طالبان هنوز هم قربانی اند و نه عاملان جنگ و خونریزی بیشتر، به ویژه در میان پشتونها؟ آیا ارگ مطمین است که پس از خروج آخرین سرباز امریکایی، طالبان تفنگ بر زمین گذاشته و به پروسهی سیاسی خواهند پیوست؟
تجربه نشان میدهد که چنین نیست و درک کرزی، غنی و دیگر دولتمردان پشتون از طالبان و اهداف آنان بینهایت نادرست و سطحی است. مجاهدین پس از خروج نیروهای روسی نه تنها به حکومت نجیب، که همانند کرزی و غنی هر روز آیت و حدیث در وصف صلح میگفت و از توقف خونریزی افغانها سخن به میان میآورد، نپیوستند، بلکه میلههای تفنگ را به سوی یکدیگر چرخانده و به نام پشتون و هزاره و تاجیک و… یکدیگر را کشتند. چون در آنجا مسئلهی قدرت مطرح بود، پای منافع امنیتی کشورهای منطقه در میان بود.
اکنون هم همینطور است. طالب شاید برادر کرزی و غنی و سایر شوونیستهای پشتون باشد، اما دشمن تمام مردم افغانستان – تاجیک، پشتون، هزاره و اوزبیک و… است. فقط به همین خبر توجه کنید: «طالبان پنج مسافر را در مسیر شاهراه بامیان – کابل تیرباران کردند. این رویداد روز پنجشنبه (۲۲ سنبله) در مربوطات ولسوالی جلریز ولایت میدان وردک رخ داده است. این مسافران از بامیان به سوی کابل در حال حرکت بودند که توسط طالبان از موتر پیاده و سپس تیرباران شدند.»
تنها طالبان به این خاطر دشمن مردم افغانستان نیستند که هر روز افراد امنیتی و غیرنظامیان را میکشند، بلکه با خشونت و بیرحمی تمام به دنبال سقوط دولت موجود اند تا به جای آن، امارت اسلامی خود را برپا سازند؛ اماراتی که اساس آن نظام حقوقی و سیاسی عقبماندهی اجتماعی و مذهبی است؛ رژیم تبعیضی که مبتنی بر برتری پشتونها، برتری یک فرقهی خاص مذهبی، برتری مردها و حصر زنان در افغانستان است. افغانستان با این رژیم از کاروان تمدن عقب میماند، فقر و توسعهنیافتگی دامن این کشور را برای سالها رها نخواهد کرد. طالبان در گذشته نشان دادند که توانایی ادارهی یک دولت را ندارند، آنها با حمایت از تروریستان افغانستان را منزوی ساختند، به جای توسعه و رشد اقتصادی یک دولت سیاه و مافیایی مواد مخدر را در افغانستان به وجود آوردند تا کشاورزان افغان نه از طریق اقتصاد سالم، بلکه با فروش تریاک به نان و نوا برسند.
برای همین، مبارزه با طالبان یک فریضهی ملی است. افغان بودن دلیلی برای برائت یک گروه نیست. وقتی یک حرکت نظامی و ایدیولوژیکی عقبمانده و غیرمنتخب برای سقوط یک دولت سلاح میگیرد و هموطنان خود را میکشد؛ وقتی قرار است چنین حرکتی کنترول سیاست خارجی افغانستان را به پاکستان واگذار کند، جنگ با آن یک جنگ میهنپرستانه برای دفاع از استقلال افغانستان و ارزشهای دموکراتیک و جمهوریخواهانهی آن است.
در این جنگ مجبوریم دشمنان خود را فارغ از اینکه به کدام قوم و زبان تعلق دارند، بشناسیم و در برابرشان مبارزه کنیم. اگر دلسوزی به دشمن جای اعتقاد به مبارزه با آن را گرفت، در این نبرد بازندهایم. چرا طالبان میتوانند روز تا روز ساحات بیشتری را تحت کنترول خود بگیرند؟ به خاطری که به اهداف سیاسی و مذهبی خود باور دارند. چرا مقامات دولتی -چه در ارگ و چه در ولایات- با طالبان مماشات میکنند، ولسوالیها را تسلیم میدهند و جنگ را در حد دفاع از خود تجویر میدارند؟ چون به جنگ با طالبان باور ندارند و به آنها به عنوان همزبان خود دل میسوزانند.
اگر ما این جنگ را به طالب ببازیم، نتیجهی بیاعتقادی دولتمردان پشتون به جنگ با طالبان است؛ طالبانی که اگر فردا کابل را بگیرند از کشتهی همین دولتمردان پشتاره خواهند ساخت. باید به صراحت گفت که نظام سیاسی و امنیتی افغانستان به دست دولتمردانی است که خود را به متعلق به یک قوم دانسته، پادشاهی و ریاست جمهوری را حق انحصاری خود میدانند، ولی در عمل برای دفاع از این سرزمین هیچ کاری نکرده و روزی این جنگ را به طالبان و جنرالان پاکستانی خواهند باخت. چرا؟ وقتی مرگ دشمن سرباز افغان دل فرمانده کل قوا را به رحم میآورد، چه دلیلی برای جنگیدن است؟ وقتی ارگ در برابر حامیان طالبان در درون حکومت ساکت است و کاری نمیکند، چرا باید سایر مقامات راه مماشات و طالبان در محلات خود را در پیش نگیرند؟