تحلیل فلم «لرد» ساختهی محمد رسولاف
بیژن سیامک

فلم «لرد» درامی است اجتماعی و اخلاقی با بازی رضا اخلاقیراد و پرستو بیضایی به ترتیب در نقشهای اصلی رضا و حدیث؛ زوج جوانی که با پسر کوچکشان در یکی از روستاهای شمال ایران مزرعه پرورش ماهی قرمز دارند و در آغوش طبیعت و در یک خانه نُقلی به دور از هیاهو و شلوغیهای شهری زندهگی نسبتاً عادی و آرامی را میگذرانند، تا اینکه اداره مزرعه با مشکلاتی روبهرو میشود و رضا میخواهد که این مشکلات را با دوری از روابط فاسد محلی پشت سر بگذارد. تا نقطه عطف اول فلم؛ تقریباً همان مصداق خوب آرامش قبل از طوفان بر محل وقوع داستان حاکم است. با ظهور اولین نشانههای بحران حصارهای آرامش و امنیت یکییکی از مزرعه ناپدید میشوند و پرده از روی روابط فاسد محلی و قدرت کنار میرود. بیثباتیای را که با یک تیوری توطئه از مجرای اقتصاد وارد زندهگی رضا میکنند، روایتی است از دوران رکود اقتصادی در ایران و تسلط قوی بر ضعیف که تماشاگر داخلی به راحتی میتواند با کرکترهای اصلی همزادپنداری کند. زندهگی او تا نقطه فروپاشی دچار تزلزل میشود. رضا شخصیت منضبط، اخمو و زحمتکش است که نمیخواهد زیر بار زور برود و به کسی باج بدهد، از همین رو همه جز همسرش با او در ستیز اند. مافیای زمین که در فلم از آن به عنوان شرکت یاد میشود؛ با اجیر کردن همسایهی قدرتمندش «عباس» سدی در مسیر رودخانه ساخته که با قطع کردن آب مزرعهی رضا، او را مجبور به فروش زمینش بسازند.
او یک روز صبح متوجه میشود که چند تا از ماهیهایش مردهاند. فکر میکند شاید مشکل از آب باشد. میخواهد آب تالاب ماهیها را به واسطه لولهای که به رودخانه وصل ست عوض کند، ولی آب بالا نمیآید، چون جریان آب را به واسطه سدی بستهاند. وقتی رضا از این ماجرا مطلع میشود و میرود که دروازه سد را باز کند، عباس با جیپش میآید و چماق به دست به او نزدیک میشود. درگیری بیرون از قاب اتفاق میافتد. ما چیزی از آن نمیبینیم. در صحنه بعد رضا را در بازداشتگاه میبینیم. عباس برای انتقام از رضا مدرک پزشکی قلابی درست کرده که گویا در اثر دعوا یک بازویش شکسته و از مزرعهدار دیهاش را میخواهد که رضا استطاعت مالی برای پرداخت آن را ندارد.
در عوض، هر بار که بحران به او فشار میآورَد، در کوهستانی به یک غار جادویی پناه میبرد و در حالی که از شراب دستساز تربزهای تخمیر شده خودش مینوشد، در میان آن مه عجیب در آب فرو میرود و فکر میکند. این تنها جایی است که به او آرامش میدهد. همین جا است که معنای نام فلم با داستان گره میخورد. «لرد» به معنای دُرد. آنچه از مایعاتی مانند سرکه، شراب، و آبلیمو تهنشین میشود. (فرهنگ سخن، جلد ۷ – ل م، ص ۶۳۹۶) و اما اسم فلم به انگلیسی A man of Integrity (مرد پاکنهاد، یا مرد راستین) انتخاب شده، نه ترجمه، که اشاره کنایهواری است به اصول اخلاقیای که او را تنها مرد راستینی ساخته، که تنها کاری را میکند که درست است و نمیگذارد به فساد آلوده شود. در جایی از فلم مدیر مدرسه پسرش به او میگوید: «هنوز همون آدمی. همون آدم زمان دانشگاه… قهرمان بازی. اگه از من میپرسی میگم، هنوز داری چوب شلوغبازیهای دوران دانشگاهتو میخوری.»
او که برای وام بانکی، ماشین همسرش را قبلاً فروخته، و بر سر مسأله سد با همسایه قلدر و لجوجش دعوا کرده، بارها برایش گفته میشود که از او عذرخواهی کند، به مقامات بانکی بابت کاهش بهره بانکی رشوه بدهد و برای رهاییاش پلیس و قاضی را تطمیع کند. ولی او به این فشارها تن نمیدهد و سعی میکند با روش پرهیزگارانه وعارفانهای ختم غائله کند.
تنها راهی که همه جلو پایش میگذارند این است که تسلیم شود و به اصول اخلاقیاش پشت پا بزند. حتا در جایی واقعاً این کار را میکند، میرود و از همسایه قلدرش-عباس عذرخواهی میکند، ولی او به گونه بدسگالانهای کوتاه نمیآید و قصد صلح کردن ندارد تا او را از پا در نیاورَد. از اینجا به بعد چالههای اخلاقی فلمهای اصغر فرهادی کارکترهای اصلی را در خودش فرو میبرَد. همسرش که مدیر یک مدرسه دخترانه است، از موقعیتش سوء استفاده میکند، دختر عباس را در مدرسه تهدید میکند که اگر پدرش را وادار به عقبنشینی نکند، برای او در مدرسه مشکل درست میکند. از سوی دیگر همسرش را تشویق میکند که برای حل مشکلاتش دست به اقدام باالمثل بزند و رشوه بدهد. رضا نیز با همدستی یک عضو شورای محلی، که مرد مرموزی است و ظاهراً او هم از مافیای زمین شاکی است، طرح میچینند و در محل کار عباس مواد مخدر جابهجا میکند که او را در تله بیندازد.
حتا تماشاگری که در ایران نبوده باشد، و هر گاهی وضعیت ایران را طریق اخبار دنبال کرده باشد؛ با دیدن لرد برایش روشن است که رسولاف در چند واقعیت مهم و غیر قابل انکار؛ به گونهی جسورانهی مچ حکومت را گرفته و دستش را رو کرده است، که در واقع پرداختن به همین مسألههای ممنوعه، موجب شدهاند که یک سال زندان به رسولاف ببرند. مثل صحنهای که ماموران مانع گور کردن یک غیر مسلمان در گورستان مسلمانان میشوند. هر چند در فلم از هیچ دین ممنوعهای نام برده نشده و به هیچ اقلیت قومی و مذهبی خاصی هم اشاره واضحی صورت نگرفته، اما رسولاف خودش درباره نحوه بازجویی از او، به کمپین بینالمللی حقوق بشر گفته است: «در جلسات بازپرسی میگفتند در فلم «لرد» از بهاییت دفاع کردم…»
و مورد مهم دیگر در فلم، مسأله همان سد آب است، که به بیرون از فلم هم به گونه محسوسی میتواند تعمیم بیابد و اشارهای باشد به سدسازیهای بیرویه، خشکیدن دریاچه ارومیه، زاینده رود، و در کل بحران آب در ایران.
فلم در کل ریتم یکدست و خوبی دارد. رسولاف در ابتدا با مرگ چند ماهی، نطفهی بحران را در آب رها میکند. با خشکیدن دریاچه و باز کردن دروازه سد؛ بحران بزرگ میشود. من ترجیح میدهم در این مورد، بیشتر به جای حادثه، کلمه بحران را به کار ببرم. چون حادثه بیشتر به عنصر غافلگیری و غیر مترقبه بودن یا یک ضربه کوبنده بودن یا خردکننده داشتن استوار است. ولی در لرد پیش از اینکه اتفاقات پشت سر هم بافتند، دلهرهی آنها جلوتر از خودشان میآیند و بیثباتی میآورند. رسولاف در فلمهایش بیرحمانه زیبا؛ خلق بیثباتی میکند. او در ناامنی قرار دادن کارکترهایش خبره است. این ناامنی و عدم اطمینان بر دل کارکترهای اصلیاش در«لرد» اضطراب اعصاب خردکنی ریخته که در صدا و سیما و رفتارشان به خوبی میشود آن را حس کرد. از همین رو، روش فلمبرداری بیتحرک (ساکن) اثر این دیده شدن بیثباتی را مضاعف کرده و تا حد زیادی با حذف دوربین، تصویر واقعگرانهتری از محل وقوع داستان و اتفاقات آن به تماشاگر ارائه داده است.
تنها صحنه غافلگیرکننده در فلم زمانی است که ماهیها مسموم شدهاند. حمله نفسگیر پرندهها به ماهیان مرده و مانور آنها بر فراز تالاب؛ هراسی به دل تماشاگر میریزد که تا پایان فلم او را رها نمیکند. از نظر من ادای دین زیبایی است به پرندهگان آلفرد هیچکاک که فوقالعاده درآمده.