۲۰سال بعد از فتوای مرگ رشدی
بیست سال پیش، انتشار چهارمین کتاب سلمان رشدی، فرزند یک تاجر مسلمان هندی، هم صدور فتوای مرگ اش را در پی داشت و هم او را به مشهورترین نویسنده زنده جهان تبدیل کرد. فتوای مرگ او از سوی آیتالله خمینی اعتراض نویسندگان در بسیاری از کشورهای جهان و سازمانهای حقوق بشری را برانگیخت.
رضا معینی، از مسوولان ایرانی گزارشگران بدون مرز درباره ی علت واکنش طرفداران حقوق بشر به این فتوا میگوید: «سازمانهای مدافع حقوق بشر محکوم کردند؛ اول برای این که کلا در عرصه نظر و ابراز نظر و گفتن، حکم قتل صادر کردن امر نادرستی است چراکه مانع بحث و گفتگو و آنچه که باید درستی یا غلط بودن آن نظر را ثابت کند، میشود و به شکل دیگر عملا هیچ نکتهای را نمیتوان با تهدید یا ترور به خاموشی برد. در همین رابطه حرف یکی از روزنامهنگاران تونسی را نقل میکنم که در همان موقع حرف روزنامهنگاران تبعیدی تونسی را مطرح میکرد که میگفت این کشورهایی که امروز طرفدار محمد شدهاند، خودشان چند تا محمد را در زندان شکنجه کرده و به قتل رساندهاند».
عدهای از مسلمانان معتقدند که حتا اگر ثابت شود که رشدی به پیامبر اسلام توهین کرده، حقانیت پیامبر اسلام نیازی به کشتن ندارد و تاکید میکنند که هر دو سو باید به حساسیتها توجه کنند.
حسن شریعتمداری، اسلامشناس و فرزند آیتالله شریعتمداری میگوید: « آزادی بیان هم مثل هرچیز دیگری که جهانی شده، باید یک نوع مسوولیتپذیری داشته باشد و بتواند یک نویسنده حدس بزند که نوشتههایش باعث چه عکسالعملی خواهد شد و جان چه کسانی را به خطر خواهد انداخت. از سوی دیگر در غرب هم یک نوع راسیسم، ناسیونالیزم، نگاه تحقیرآمیز و رادیکالیزم هنرمندانه در کنار هم باعث خلق چنین اثرهایی میشود و ناگفته پیداست که محافل سیاسی هم هستند که از این گونه ابزار برای رسیدن به قدرت یا حفظ قدرت با تکیه بر افکار راسیستی، در کشورهای اروپایی دامن میزنند».
آقای شریعتمداری میگوید: « تاریخ نشان میدهد که مذهب و عقیده مذهبی با این چیزها مورد هیچ نوع اضمحلال و خطری نیست و بشر احتیاج به مذهب دارد. مذهب اعم از اسلام، مسیحیت، یهودیت یا هر مذهب دیگری، همزاد با بشر خواهد بود و ادامه خواهد داشت».
با این حال امروز پس از بیست سال آیا ماجرای سلمان رشدی از وقایع بزرگتر میان شرق و غرب پرده بر میدارد یا این واقعهای است تاریخی و بیربط به امروز ما؟
مهرداد درویشپور، جامعه شناس و استاد دانشگاه در این باره میگوید: «اجازه بدهید در این مورد از مورد رشدی فراتر برویم و نگاه بکنیم به این که ما در سطح جهانی با رویارویی دو طرز برخورد روبهرو هستیم که یکی هستیاش را از انکار آن دیگری به دست میآورد. ما در سطح جهانی از همان دوره رشدی تاکنون شاهد تخاصمهای گوناگونی بین جهان غرب و جهان موسوم به اسلامی هستیم. جنگ عراق، مساله ی لبنان، مساله فلسطین دامن زدن به حس آزرده خاطری جهان به اصطلاح اسلامی از تحقیری که احساس میکنند غرب به آنها دارد».
آقای درویشپور ادامه میدهد: « برخوردی که مثلا با کاریکاتور حضرت محمد صورت گرفته، این نوعی آزردهخاطری را ایجاد کرده است. در واقع در جهان غرب ما شاهد یک نوع اسلامستیزی هستیم که به موضوع گروههای نژادپرست تبدیل شده و در مقابل واکنشی را ایجاد کرده، که رادیکالیزم اسلامی را دامن زده است. ما برای این که بتوانیم بر این رویارویی چیره شویم، میبایست از دریچه دیگری به ماجرا نگاه کنیم. به نظر من ما همزمان نیازمند یک مبارزه فعال علیه نژادپرستی جهان غرب و یک مبارزه فعال علیه بنیادگرایی اسلامی هستیم».
علیرغم نگاههای بدبینانه، بسیاری از کارشناسان اجتماعی معتقدند که تجارب تلخی چون مساله ی رشدی و مسایل دیگر، هم در جهان شرق و هم در جهان غرب، به تدریج باورها به مدارا و همدلی بیشتر، به جای نفی و حذف یکدیگر، را تقویت کرده است.