مردم کشته میشوند همه نظارهگر اند و منفعل
باز هم کشتار، باز هم هلاکت چندین انسان بیگناه، باز هم ویران شدن امید صدها مرد و زن. بازهم ویران شدن چندین خانواده و متاسفانه بازهم یک کنفرانس مطبوعاتی و چند اظهار تاسف رسمی.
آنچه دیروز در کابل رخ داد، خیلی تکان دهنده تر از همیشه بود. به این خاطر که مردم و حکومت هرازگاهی که مورد حمله قرار می گیرند، هیچ مقام رسمی و مسوول یک درس جدی از آن نمی گیرد، و هیچ مقام حکومتی و امنیتی برای جلوگیری و پیشگیری از آن کار موثری انجام نمی دهد، بلکه فقط مقام های حکومتی ما یاد گرفته اند تا همه چیز را در لفافه ای از کلمات مبهم و کلیشه ای «دشمنان صلح و آرامش افغانستان» خلاصه کنند و بس.
اما از جانب دیگر متهم کردن بیش از حد حکومت به کم کاری و غیر موثریت در این مساله از جهاتی پرتوقعی نیز است. خط مش دولت در برابر طالبان گنگ است. دولت از یک طرف جسارت متهم کردن طالبان را به صورت مستقیم ندارد و از سوی دیگر سیاست های بیمار و دو پهلوی رییس جمهور و حلقات نزدیک به وی، نهادهای حکومتی را از اتخاذ یک سیاست قاطع و روشن در برابر طالبان بازداشته است.
اما مردم چه؟
بارها این سوال را از خودم پرسیده ایم که چرا یک واکنش جمعی و یک خشم جمعی در برابر جنایات طالبان ایجاد نمی شود. چرا هیچ گروه سیاسی و مدنی حاضر نیست تا چندتن از اعضای خود را در تقبیح حملات طالبان به جاده ها سرازیر کند و خواستار قطع کشتار و جنایت این گروه شود.
مردم ما وقتی در آن سر دنیا یک سرباز امریکایی به قرآن کریم بی حرمتی می کند، به جاده ها می ریزند و دهها ساختمان دولتی و عامه را تخریب می کنند، در حالی که در این رابطه هیچ مسوولیتی ندارند و کاری هم از دستشان ساخته نیست؛ چنانچه خداوند بزرگ در قرآن کریم به صراحت می گوید که خودش حافظ قرآن است و هیچ کس نمی تواند قرآن را تغییر دهد و یا نابود کند. هم چنان است که خالق متعال در قرآن که ما همه مسلمانان به آن اعتقاد راسخ داریم، گفته است که ریختن خون بیگناه به عمد چنان است که گویی کسی تمام انسان ها را به قتل رسانده باشد.
به همین ترتیب وقتی اسراییل بر فلسطین حمله کرد در چندین شهر کشور، مردم دست به مظاهره زدند و خواستار قطع حملات اسراییل بر غزه شدند. درست است که از لحاظ انسانی باید از انسانهای بیگناه فلسطین هم به لحاظ انسانی و هم به لحاظ دینی حمایت کنیم، اما آیا ما خود در سرزمین خودمان از گروه های جنایت کار هدف قرار نمی گیریم، مگر نه این است که ما حتا در یک سال بیشتر از چهار برابر فلسطینی ها تلفات نداده ایم. چرا چشم های مان بر وضعیت خودمان و وضعیت اطرافی های مان باز نیست، چرا ما صدای ناله و ضجه کودکان یتیم، زنان بیوه، پدران و مادران داغدیده خودمان را نمیبینیم و نمیشنویم؟ چرا با وجود این که می دانیم طالبان جنایتکاراند، افراد ملکی و بیگناه را به قتل می رسانند، اما باز هم خاموش هستیم و فقط نظاره میکنیم؟ مگر دفاع از خون قربانیان هموطن خودمان برای ما به اندازهی خون یک فلسطینی ارزش ندارد. چرا ما به اصطلاح عامیانه «کور خود و بینای مردم» هستیم؟
درست است که مردم به تنهایی و به صورت انفرادی نمی توانند کاری از پیش ببرند و این رهبران سیاسی و مذهبی اند که باید در بسیج مردم در این گونه مسایل باید پیشگام شوند. اما رهبران مذهبی و سیاسی ما نیز متاسفانه به فکر معاملههای خود اند و مردم را در مواقعی بسیج می کنند که نفعی از آن عایدشان شود، یا سفارت خانه ای و کشوری از آن خوش شوند و بس. برای رهبران مذهبی و سیاسی ما مهم نیست که آدمهای بیگناه کشته میشوند، زیرا زندگی و مرگ انسان ها هیچ نفع و ضرری را نصیب آنها نمی کند، بلکه این سفارت های خانه و کشورهای بیگانه اند که باید راضی شوند.
تا زمانی که بسیج عمومی در برابر جنایت ایجاد نشود، جنایتکار بدون نگرانی و تشویش به کارش ادامه می دهد.
مردم باید بسیج شوند، زیرا به گفتهی خداوند متعال در قرآن عظیم الشان، خداوند در وضع ملتی که در نفس های خود تغییر ایجاد نمی کنند، تغییری ایجاد نخواهد کرد.