مردم حق دارند نسبت به دولت بی اعتماد باشند
گزارش دیدهبان حقوق بشر از بیاعتبار شدن حکومت در نزد افکار عمومی خبر داده است. البته مساله بیاعتباری دولت افغانستان و یا از دست دادن مشروعیت آن، چیزی نیست که فقط با ابتنا به گزارش دیدهبان حقوق بشر بر آن انگشت تایید گذاشت. زیرا برای افغانهایی که در این سرزمین زندگی میکنند، دلیلی که مشروعیت دهندهی دولت باشد، وجود ندارد. آنهایی که وضعیت افغانستان را از نزدیک مشاهده و دنبال میکنند، بهقدر کافی دلیل و توجیه که بیانکنندهی بیکارگیها و فساد و سواستفاده از قدرت باشد، را خود دیده و تجربه میکنند. در چنین وضعیتی، یکی از دلایلی که این بیکارگیها و بیاعتباریها خیلیها از سوی مردم تبارز داده نمیشود، در کنار این که مردم از اینچیزها خستهاند، شاید ترس از بدترین، مثلا سلطهی دوباره طالبان باشد.
بسیار واضح و طبیعی است، مردمی که در زمستان سرد چیزی برای گرم کردن و نجات جان شان ندارند، نمیتوانند دولت شان را در اذهان شان مشروع و با اعتبار قلمداد کنند.
آنهایی که در زیر سایهی دولت و حضور جامعهی جهانی هر روز به ماتم عزیزان شان مینشینند، حق دارند از دولت تنفر داشته باشند. آنهایی که از ولسوالی سنگین آواره شدهاند و در کوچههای کابل در زمستان سرد زیر خیمهها برای زندهماندن شان در تقلا اند، دلیلی نمییابند که مشروعیت دهندهی دولت شان باشد. آنهایی که زمین و اموال شان توسط زورمندان غصب شده است و یا بر اعضای خانوادهی شان تجاوز صورت گرفته و متجاوز نیز رها شده و دوباره شاید در صدد تجاوز جدید باشد، حق دارند شدیدترین درجهای از نفرت شان را نسبت به دولت و جامعهجهانی ابراز دارند. اگر در دایکندی و بدخشان و هر نقطهی دیگر کشور مردم تظاهرات کنند و هر بدوبیراهی را به دولت شان نثار کنند، نمیتوان آنرا مغرضانه و فرصتطلبانه خواند. زیرا، وضعیتی که بهوجود آمده است، که دولت افغانستان اولین و مستقیمترین مسوول آن است، خود چنین شرایط و زمینهای را ایجاد کرده است.
تازه، به این فکر میکنم، که در چنین وضعیتی، این تودههای بیدستوپا و این قربانیان بیپناه، چرا دست به خیزش و تحرک نمیزنند. حتا به این فکر میکنم که در چنین وضعیتی، اگر کسی برود و به شورشیان بپیوندد، یا خود صفی برای مخالفت علیه دولت تشکیل بدهد، نمیتوان توبیخ و سرزنشاش کرد.
در چنین وضعیتی حتا اگر شورشی علیه دولت شکل بگیرد، نمیتوان آنرا توطیهی سیاسی برخی حلقهها نامید. (منظور توجیه شورشگری نه، اما بیان این نکته است که وضعیت بالقوه برای چنین تحرکاتی وجود دارد.) زیرا، زمینهها برای اعتراض عمومی عملا وجود دارد و ممکن هر بهانهای به مسیر و زیگنالی برای تبارز نارضایتیهای عامه تبدیل شود.
مقامهای بلندرتبهی دولتی این را میدانند که مردم خسته از جنگ و شورش، مردم گرسنه و فقیر، مردم بیخانه و کاشانه که تمام آرزو و تقلای شان یافتن لقمهنانی است تا بتوانند از مرگ کودکان شان جلوگیری نمایند، و حتا برای این کار حاضر به فروش جگرگوشهی خود نیز میشوند، توان و تحرکی برای خیزش و جنبش ندارند. به همین دلیل است که میبینیم، سواستفاده به بدترین شکل آن از همه چیز در این کشور جریان دارد و مسوولان نیز فکر میکنند عامهی مردم چشم و گوش ندارند و شاید بگویند همین تقدیر شان است!
حالا، درست است که از عمر دولت فعلی زمان زیادی نمانده و این نیز آشکار است که در این زمان باقی مانده دولت نمیتواند همهی آن مشکلاتی را که مردم با آن دست وگریبان اند، حل کند. اما، گپ اینجا است که این آخر خط نیست. هنوز هم میتوان آغاز کرد و ملت را از این مهلکه نجات داد، بهشرطی که اندکی انگیزه و هدفی در این راه وجود داشته باشد.
رییس جمهور باید این نکته را بداند که، جدا از این که در دور بعدی پیروز میشود یا نمیشود، وضعیتی را که بهوجود آورده است، خود یک وقتی به مثالی از بیچارگیها در روان تاریخی مردم بدل خواهد شد. شاید رسم مردهپرستی و اینکه ما افغانها همهی گذشتهگان را بدون درنظر گیری بدبختیهایی که آفریدهاند، ارج میگذاریم، رییس جمهور را متیقن ساخته که بعد از ریاست جمهوری خاطرهی خوشی ازش در افکار عمومی بهجا میماند. اما فکر نکنم این ملت و تاریخ این سرزمین آنقدر بیحافظه باشند که همهی اینچیزها را بهفراموشی بسپارند.
بنابراین، هرلحظهای برای اقدام دیر نیست. این دولت است که میتواند دوباره امیدها را زنده کند و مشروعیت ولو ناچیز را در آخرین روزهای باقیمانده خلق کند- هرچند سایرین نیز میتوانند نقش اساسی داشته باشند. این دور منطقی باطل که فقر و اقتصاد ضعیف ناشی از ناامنی است و امنیت نمیتواند بهاین زودیها و بدون رفاه اقتصادی تامین شود، نمیتواند توجیهکنندهی بیکارگی و فساد باشد. اقتصاد مسالهی اساسی برای مردم این سرزمین است که مشروعیت دولت را رنگ میدهد. در همه نقاط کشور که ناامنی حاکم نیست که آن را دلیل فقر و بیچارگیها آورد. تغییر جزیی در اقتصاد مردم، اشتغالزایی، صداقت و کار اساسی در راستای محو فساد اداری و … میتوانند عوامل اساسی برای روحیهدهی به مردم باشند؛ درست است که امنیت نیست اما این عوامل در تامین امنیت نیز میتوانند مفید واقع شوند.
واقعیت این است که تامین امنیت بدون پشتیبانی کامل مردم ممکن نیست. اما این پشتیبانی از مردمی که دولت در اذهان شان مشروعیت ندارد و بیکاره است، انتظار بیجا است. امکانات زیادی برای بهوجود آوردن حمایت مردمی وجود دارد، اگر مسوولان دولتی اندکی از خودخواهیها و فساد و … بیرون شوند و به مردم هم توجهی بکنند. این کار شدنیاست، اگر قدرت، ثروت و ریاست جمهوری تنها اهداف نباشند و کمی هم انگیزه و کارآیی وجود داشته باشد.