زنگ معارف به صدا در آمد مشکلات هم چنان ادامه دارد
سال تعلیمی از امروز آغاز میشود، اما بخش آموزشی ما مانند سایر بخشها از مشکلهای زیادی رنج میبرد. دردآور این است که نهتنها گامهای بنیادی برای رفع این مشکلها برداشته نشده است، که حتا توجه چندانی نیز به آن نشده است. متاسفانه در این چند سال فضای حاکم سیاسی، تلاش برای کسب و حفظ قدرت و زدوبندهای جناحی آنقدر فضا را تیره و تار ساخته است که حوزههای اساسی دیگر مانند آموزش و پرورش از دستور کار اگر خارج نشده، به حاشیه رانده شده است.
در چند سال اخیر، مشکل نداشتن کادرهای مسلکی، توسط نهادهای مربوطه کوشش شده است که با زمینههای مقطعی پاسخگفته شود. مثلا، بیشتر کوششها بهاین بوده است که برای رفع کردن کادرهای مسلکی به استخدام خارجیها و یا افغانهایی که در خارج از کشور به سر میبرند، چه شایستگی و کارآیی و تعهد داشته اند و چه نداشته اند، پرداخته شود. درحالی که اقدام اساسی در این راستا باید از بخش آموزش و تحصیلی کشور شروع شود، در کنار این که از روشهای دیگر نمیتوان چشم پوشید.
به هر حال، آموزش و پرورش کشور از چند مشکل اساسی رنج میبرد:
۱ـ امنیت از مشکلهای اساسی بخش آموزش و پرورش است. از یک طرف عدم تامین امنیت جانی و تهدیدهای مخالفان باعث شده است که تعداد زیادی از مکاتب (حدود ۷۰۰ مکتب) مسدود شوند و تعداد زیادی از دانش آموزان از فراگیری علم و دانش محروم شوند. از سوی دیگر عدم تامین امنیت اقتصادی خانوادهها سبب شده است که تعدادی از کودکان از اساسیترین و بدیهیترین حق شان که آموزشهای ابتدایی باشد، محروم شوند. این مشکل، از یک سو در تمامی نقاط کشور عام میباشد و از سوی دیگر در نقاط بسیار ناامن کشور ما نند مناطق جنوبی، جنوبشرقی و برخی مناطق مرکزی، بسیار حادتر میباشد که دانشآموزان را به صورت عموم و دانشآموزان دختر را به صورت خاص، از رفتن به مکتب و تحصیل بازداشته است. براساس آمارها، ناامنی، مکتبسوزی، تهدیدها و … باعث شده است که حدود ۴۰۰هزار دانشآموز از روند فراگیری درس و تحصیل باز مانند. همچنان اختطافها و آدمرباییها، ناامنی روانی را بهوجود آورده است، که خود دلیلی شده تا یک تعداد خانوادهها از ترس کودکان شان را از مکتب رفتن بازدارند. زیرا برای مردم حفظ جان کودکان شان در اولویت قرار دارد، تا ادامه دادن به مکتب.
۲ـ کیفیت پایین آموزشی در کشور از مشکلات دیگری است که دامنگیر بخش آموزش و پرورش کشور میباشد. هنوز رقم بالای از معلمان کشور فارغان صنف دوازده و یا پایینتر از آن هستند و توانایی و تجربهی لازم برای تدریس را ندارند. از یکطرف تعداد معلمان مسکلی و باتجربه بسیار پایین میباشد و از جهت دیگر مشکلات معلم بودن باعث شده است که آنهایی که توانایی کافی دارند، نیز از شغل معلمی رو برگردانند و به شغلهای دیگری روی آورند. در این کشور شغل مقدس معلمی، آنقدر مورد توهین قرار گرفته است که معلم شدن، برای برخیها کسر شان دانسته میشود و حتا دید عمومی طوری است که روی آوردن یک شخص به معلمی را به بیعرضگی او نسبت میدهند. در چنین شرایطی، چطور ممکن است امیدوار بهبود یافتن عرصهی آموزشی کشور بود.
همچنان کیفیت پایین کتابهای درسی در مکاتب باعث شده است دانشآموزان نتوانند خود را به معیارهایی اگر نه بهروز، بلکه نسبتا خوبتر نسبت به گذشته، عیار سازند. کتابهایی که در چند سال اخیر چاپ شده اند و هزینهی زیادی نیز برداشته، نهتنها خیلیها معیاری نیستند، که از اغلاط املایی و صفحهبندی نیز رنج میبرند. این درحالی است که فقط تعداد مشاورین وزارت معارف و هزینهای که این وزارت در بخش تالیف کتابها مصرف میکند، بیشتر و گزافتر از بیشتر وزارتخانههای دیگر است.
در شهرها، مکتبهای خصوصی تا حدی توانسته آموزش و پرورش را از رکود و بیکیفیتی بیرون کند، اما در شرایطی که اقتصاد مردم نمیتواند پاسخگوی نیازهای اولیهی زندگی شان باشد، مکتبهای خصوصی نیز نمیتواند برای همگان قابل دسترس باشد. تعداد آنهایی که امکانات فراگیری آموزش در مکتبهای خصوصی را دارند، خیلیها محدود است.
۳ـ شیوههای کلاسیک و آمرانهی تدریس در معارف کشور نیز از کارآیی و کیفیت تدریس در معارف کشور کاسته است. هنوز دانشآموزان معلمان را چون همکاران و پاسخگویان خود نمیدانند. هنوز «ترس» و «لتوکوب» از ابزارهایی در ظاهر تادیبی، اما در باطن خردکنندهی مروج در معارف کشور ما میباشد. تا حالا، شگردهای روانشناختی در عرصهی آموزش و پرورش کشور جایگاهی ندارد. کلانسالاری یا سکوت در برابر آموزگار، در تمام بخشهای معارف کشور وجود دارد و زمینههای بهتر فراگیری علم و دانش را محدود میکند.
۴ـ معاش پایین که آنهم در زماناش به معلمان پرداخت نمیشود، عامل و مشکل دیگری است که ذوق و انگیزهی معلمان در تدریس را کاهش داده است و سبب شده است که معلمان از شغل شان ناراضی باشند. پیامد این نارضایتی به صورت خودکار در نتایج آموزشی کشور خودنمایی میکند. زیرا، آن معلمانی که نمیتوانند از مدرک معلمی خانوادهی شان را تامین کنند، گذشته از دلسردیای که نسبت به وظیفهی شان پیدا میکنند، مجبور اند پارهای از وقت خویش را به کارهای جنبی دیگر اختصاص دهند تا در کنار این که معلمی میکنند، بتوانند روزگار بگذرانند. این مشکل، هم انگیزه و هم انرژی معلمان را ازبین برده است. منطقی نیست از معلمی که ماهانه حدود پنجهزار افغانی آنهم بعد از چند ماه میگیرد، انتظار داشته باشیم تمام وقت و انرژی خود را صرف فعالیت معلمی خود بکند.
۵ـ مشکل اساسی دیگر فساد در ادارات معارف، از وزارت معارف گرفته تا مکاتب کشور، میباشد. گفته میشود در برخی ولایتها، برای آن تعداد معلمینی که امکانات و معاش گرفته میشود، اصلا آن رقم و تعداد وجود ندارد و فقط معاش شان گرفته میشود و از سوی وزارت معارف نیز نظارت آنچنانیای که بتواند شفافیت ایجاد کند، وجود ندارد. همچنان تعدیل نشدن واحدهای اداری کشور باعث شده است که امکانات بخش آموزش و پرورش به صورت عادلانه در ولایات و ولسوالیها توزیع نشود. گذشته از همهی اینها، بیمدیریتی در وزارت معارف بهحدی بیداد میکند، که یک کار بسیار سادهی یکساعته را باید با روزگمیهای زیادی انجام داد. برای مثال، برای گرفتن شهادتنامهی دورهی ثانوی، باید روزها و شاید ماهها انتظار کشید تا بتوان آنرا بهدست آورد.
این مشکلها ذوق و نشاطی را که دانشآموزان در شروع سال تعلیمی باید داشته باشند، از آنها گرفته است. دانشآموزان مکتب را در حالی شروع میکنند که ذهن شان مصروف هزاران دغدغهی دیگر است. طبیعی است که این دانشآموزان نمیتوانند در شادی شروع سال جدید تعلمی شریک باشند.
بنابراین، خوب است مسوولان امور در کنار چانهزنیها و لابیگریهایی که به آنها مصروف هستند، اندک توجهی به این بخش زیربنایی کشور نیز داشته باشند، زیرا شگوفایی معارف، تضمین کنندهی شگوفایی آیندهی وطن است و بیتوجهی به آن، بزرگترین اهانت به کشور و ملت.