دین و مبانی حقوق بشر؛ تقابل یا همگرایی (قسمت چهاردهم)
امکان استخراج حقوق انسانشمول از دین
برخی تصور کردهاند که دخالتدادن دین در حقوقبشر و تقسیم حقوقبشر به دینی و غیردینی با اقتضایذاتی حقوقبشر منافات دارد؛ زیرا این حقوق برای بشر فارغ از دین او است. پس این حقوق ناچار باید فرادینی باشد و دین نه میتواند این حقوق را بدهد و نه می تواند آنها را بستاند و میگویند:« این دین نیست که این حقوق را به انسان میبخشد تا بتواند از آنها سلب هم بکند، بلکه انسان بما هو انسان، فارغ از اینکه این دین یا آن دین را داشته باشد و فارغ از این که اساسا مومن باشد یا کافر، این حقوق را دارا است؛ بنابراین حقوق بشر مقدم بر دین میشود».
حقیقت این است که، دراین سخن، از فرادینی بودن موضوع حقوق بشر، فرادینیبودن منشای ایجاد آن استنباط شده است؛ یعنی ازاینکه حقوق بشر نباید انسانها را به دو گروه متدین و غیرمتدین تقسیم کند و غیرمتدین را محروم کند، چنین نتیجه گرفته شده که نباید تعیین کننده حقوق دین باشد. درحالیکه نه از نظر عقلی چنین ملازمهای ثابت است و نه از نظر درون دینی چنین است که اسلام صرفا برای مسلمانان حقوق قایل باشد؛ بلکه در اسلام برای مومن و کافر یکسری حقوق عام و فراگیر وجود دارد که باید محترم شمرده شود. چنانکه درمقدمه اعلامیه حقوق بشر اسلامی که به تصویب کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در قاهره رسیده، آمده است:
«حقوق اساسی و آزادیهای عمومی در اسلام، جزیی از دین مسلمین است».
در رابطه با این مفهوم از جهانشمولی حقوق بشر باید گفت که بدون شک باید به این مفهوم از جهانشمولی حقوق بشر در اسلام به کاملترین نحو آن اعتراف کرد و هرچند اصطلاح «حقوق بشر» نسبتا جدید است، شاید چنین عبارتی در ادیان سنتی و شناخته شده وجود نداشته باشد. اما با وجود این، ادیان الهی مبنای برای نظریه حقوق بشر ارایه میدهند که از قانونی برتر از قانون دولتها نشات میگیرد که همان قانون و تشریع خداوند است.
حقوق طبیعی از میراثهای برجایمانده قانون روم قدیم و فلسفه رواقی نیست که به قرنهای بعد منتقل گردیده و زیر نفوذ اندیشههای مسیحی کامل شده و توسعهیافته باشد؛ بلکه حقوق طبیعی و فطری از همان سرچشمه پیوستگیهای موجود در عالم تکوین و سرشت و طبیعت آفریدهها استنباط شده است. این حقوق، اساس همه قانونها و آیینها شمرده میشود و در قلمرو دین، حقوق تشریعی و در حوزه ی دانش، حقوق موضوعه، بیان آن را به عهده دارد. این حقوق ثابت، با اثرپذیری از آموزههای پیامبران و در شعاع آنها، در میان همه ملتها، فرهنگها و نژادها و در همه برهههای تاریخ مورد توجه قرار گرفته است. ولی دینشناسان پیشین، کمتر به پیوند دین و نیازهای طبیعی انسان توجه کردهاند و این امر، آسیبها و رخنههای بسیاری را پدید آورده است.
قرآن هم در این زمینه میگوید: «… و لقد کرمنا بنیآدم…» … «و به راستی که ما به فرزندان آدم کرامتبخشیدیم…».
از دیدگاه اسلام همه انسانها دراینکه آفریده خداوند هستند شریک اند و این اشتراک در خلقت و آفرینش، حداقلی از حقوق را برای همه انسانها موجب میشود که این امر به جهانی شدن برخی حقوق که در همه ادیان به رسمیت شناخته شده است، ربط دارد.(۶۲)
از طرفی یکى از مبانى حقوقى قرآن، حقوق طبیعى انسان است که جایگاه مهمى را به خود اختصاص داده است. حقوق طبیعى انسان در اسلام بسیار گسترده تر از حقوق طبیعى مطرح در مکتب هاى غربى است. از آن جای که از دیدگاه اسلام و قرآن، آفرینش جهان، هدفمند و داراى غایت است و شعورى کلى بر نوامیس آفرینش حاکم است و هدف کلى از آفرینش نیز همان کمال انسان است و از سوى دیگر انسان براى رسیدن به این هدف و مقصد اعلى نیازمند برآورده ساختن خواسته هاى طبیعى و جسمانى است، بنابراین او مى تواند از آنچه در طبیعت است در راستاى این هدف بهره جو ید و اگر این حق طبیعى براى او نبود، راه رسیدن به کمال بسته بود. در نتیجه وجود خواسته هاى طبیعى در انسان ثابت بودن حقوق طبیعى را براى او ایجاب مى کند.(۶۳)…
ادامه دارد