خپ تو چپ مه
آقای حامد کرزی که زمانی نه چندان دور، خودش تندترین حملات لفظی را بر چگونگی عملکرد خارجیان داشت و با وارد کردن انتقادهای تند و بیملاحظه و اظهار اینکه «این خاک من است « و نظایر آن بین خود و آنان خطکشی مینمود، پس از پیروزی «باراک اوباما « یک باره تغییر روش داده و روش دیگری در پیش گرفته است. این روزها در اظهارات ایشان نه فقط از تمایلات آتشین ناسیونالیستی و عرق ملی افراطی خبری نیست، بلکه از طرف مقابل نیز می خواهد از اغماض و گذشت در برابرش کار گیرند.
در همین راستا است که وی میگوید: «میدانم که دولت اوباما، رییسجمهوری امریکا، نگرش منتقدانهتری نسبت به رهبری او در افغانستان خواهد داشت، اما بهانهجویی دو طرف و انداختن تقصیر مشکلات به گردن یکدیگر نتیجهای ندارد». وی گفت نباید در جامعه بینالمللی و در افغانستان بازی سرزنش متقابل را شروع کنیم: «بریتانیاییها و سایرین نباید افغانستان را به خاطر ناکامیهای خود سرزنش کنند و افغانستان هم نباید آنان را در مورد شکستهای خودشان در این زمینه مقصر بدانند».
این است عذر تقصیر عاجزانهی رییس جمهوری که احساس میکند پشتاش خالی شده است و کمتر شانسی برای ماندن ندارد. آقای کرزی فروتنانه و با تواضع تمام میگوید که» باید یک میلیون بار بهتر» کار کند، در عین حال میگوید که همین انتظار را نیز از خارجیان دارد. آیا این اظهار نظر به این معنا نیست که هم خارجیان و هم دولت آقای کرزی به همین اندازه بدعمل کردهاند؟ که اگر چنین باشد، چرا باید هر دو طرف خود را خپ زده و وعدهی بهتر عمل کردن را به آیندهی نامعلومی احاله دهند و انتظار هم داشته باشند که مردم به گفتهها و وعدههای شان باور کنند. اعتراف به شکست آن هم با این فروتنی بدون تردید نشاندهندهی شهامت و صداقت یک زمامدار است، اما این تردید نیز وجود دارد که چنین اعترافاتی ناشی از تغییر جو و گرم و سرد شدن هوا و وزش بادهای نامساعد موسمی باشد؛ چیزی که بسیاری از سیاستمداران باید آن را بدانند و به مقتضای آن سخن بگویید و موضع اتخاذ کنند. بمباران مردم بیدفاع و کشتار بیرحمانه مردم ملکی به صورت مکرر، احساسات تمام مردم افغانستان را برانگیخت و موجب اعتراضها و انتقادهای زیادی شد. در چنین وضعی آقای کرزی کوشید با آن اظهارات تند و شدیداللحن؛ از خود سلب مسوولیت نموده و اعاده حیثیت نماید. اما اکنون و به خاطر دهها و صدها حادثه و اتفاق شوم دیگر که همه روزه در این کشور آفت زده به وقوع میپیوندد، زنگار فراموشی بر آن حادثه نشست و آن سخنان آتشین به تاق نسیان سپرده شد. اکنون موسم عوض شده است و با پیروزی دموکراتها، بادهای مخالف وزیدن گرفته است، بنابراین چارهای نیست مگر اینکه روز از نو روزی از نو، فصل دیگری را آغاز کنیم و مطابق اقتضای آن سخن گوییم. آقای کرزی با تایید این گفتهی اوباما که افغانستان از ثبات لازم برخوردار نیست، گفته است که نباید این وضع را «یک بحران مبرم» دانست. معلوم نیست ایشان چه تعریفی از بحران دارند. اگر کشته شدن روزانه انسانها، اختطاف و آدمربایی، تجاوز، تسلط طالبان بر بسیاری از ولسوالیها، انفجار و انتحار مداوم، اسید پاشی، سوختاندن مکاتب و به موازات آنها فقر و فلاکت اکثریت، فساد بیپیمانه اداری، نشانه ای از موجودیت بحران نیست، نشاندهندهی چیست؟ آقای کرزی مثل همیشه گناه همه شکستها را در عدم اتخاذ یک استراتژی مناسب میداند و این استراتژی را در معنای تعقیب شورشیان طالبان و القاعده تا پناهگاه امن آنان در داخل خاک پاکستان خلاصه میکند تا زمینهها و عوامل داخلی موجود را که در اثر برنامههای نادرست و ناسنجیده حکومتاش جان دوباره گرفته است و طالبان را فرصت میدهد با استفاده از آن خود را باز تولید نمایند، عمدا نادیده میگیرد، در حالی که این عوامل و زمینهها مهمترین پناهگاه طالباناند.