بی توجهی به کودکان بی توجهی به آینده است
دیروز روز جهانی جلوگیری از سو استفاده از کودکان بود و به همین مناسبت در رسانههای کشور، تحلیلها و گزارشهایی مربوط به کودکان بازتاب یافته بود، ولی دولت هیچ مراسم ویژهای را که مختص به کودکان باشد برگزار نکرد؛ در حالی که وضعیت رقتبار کودکان در افغانستان، با هیچ کشور دیگری قابل مقایسه نیست. این در حالی است که افغانستان نیاز اشد به برنامهریزی دقیق برای اطفال و نوجوانان دارد.
در واقع آنچه طی مدت سی سال بر مردم افغانستان گذشت، نه فقط زیربناهای مادی و اقتصادی ما را یکسره از بین برد، بلکه معنویاتی را به مثابهی اخلاق، در روابط اجتماعی داشتیم واژگون ساخت. اعمال خشونت بر اطفال، شاید در جامعهی ما کاملا تازه نباشد، ولی به جرات میتوان ادعا کرد که عمق و ابعاد و اشکال کنونی آن، در کل تاریخ ما بیسابقه است. استفاده جنسی از اطفال به آن صورتی که اکنون در حال افزایش و موجب نگرانی شده است، هرگز در تاریخ ما سابقه نداشته است. در گذشته و طبق یک سنت نادرست، مواردی دیده شده است که دختران را در طفولیت به ازدواج واداشتهاند، ولی هرگز دیده نداشته است که چند نفر به صورت جمعی بر یک کودک پایینتر از پنج سال تجاوز نمایند. گفته میشود که نظر به تحقیقات اجرا شده، بیشتر از پنجاه درصد نفوس افغانستان با مشکلات روانی دست به گریبان هستند. این مشکلات روانی خواسته یا نخواسته بازتاب منفی خودش را در روابط اجتماعی و انسانی خودش مییابد. انسان فردای جامعهی افغانستان، انسانی که میتواند و باید بتواند با بهرهگیری از سلامت کامل عقل و روان، در سازندگی و بالندگی مردماش نقش ایفا کند، مسلما همینهایی هستند که امروز در کودکی و نوجوانی به سر میبرند. بنابراین توجه به وضعیت این کودکان توجه به فردا نیز هست. فکرش را بکنید که حدود بیشتر از پنچ میلیون کودک در افغانستان از راه یافتن به مکتب و مدرسه محروماند و تعداد زیادی از آنان وسیلهی سو استفاده در کارهای غیر قانونی و نامشروع از گدایی تا کارهای نامولد در خیابانها قرار میگیرند، اغلبا نه به غذای مورد نیاز دسترسی دارند و نه به امکانات صحی و محل بود و باش مناسب. در عین زمان همهی آنان در معرض تجاوز، اختطاف، خطرات پیشبینی ناشدهی انتحاری و انفجاری و غیره قرار دارند و اگر از هر ناحیهای بیغم باشند، از ناحیه ناامنی همیشه نگران هستند و ما آنان را به همین ترتیب به فردا تحویل میدهیم. گذشته از آنکه بازتاب همه گرفتاریها، نگرانیها و مشکلات و مصایبی که خانوادهها در جامعه با آنها درگیر هستند، بر روان کودکان، اخلاق و خلاصه برخوردهایشان با دیگران اثر گذاشته و در سطح خیلی وسیعتری باز تولید میشوند. از این ناحیه به روشنی در مییابیم که بازسازی، بدون توجه به اطفال به مثابهی نیروی سازندهی فردا کاملا ناممکن است. زیرا اگر فرضا بازسازی هم صورت بگیرد، آنچه را ساختهایم به چه کسی تحویل خواهیم داد تا آن را نه فقط حفظ کند بلکه آن را تکامل دهد. در حال طرح مساله به این صورت نشان میدهد که پرداختن به مسالهی کودکان صرفا در حد یک مسالهی اخلاقی و عاطفی محدود نمیماند که اگر خواستیم یا نخواستیم با آن برخورد کنیم، بلکه مسالهای است حساس و استراتژیک و آینده نگرانه که یک وظیفه و وجیبهی ملی و میهنی به حساب میآید. فردای ما و مردم ما، همین امروز در سیمای کودکان ما شکل میگیرد. کودکان رخ زرد، پا برهنه، بیتن پوش، مریض و عقدهمند نمیتوانند فردای سبز را به ارمغان آورند. آنان با خود خواهند گفت به ما چه داده اید که چشم انتظار کار ی از جانب ما باشید؟