بدون اصلاحات در حکومت تامین امنیت ممکن نیست
نشست سازمان امنیت و همکاری اروپا در کابل نشاندهندهی این واقعیت است که معضلات و چالشهای جاری در افغانستان، به لحاظ اثرات و نتایج آن فقط و فقط افغانستان را در بر نگرفته و عملا موجب توجه و تشویش جهانیان شده است. این بر خلاف اظهار نظر آقای رابرت گیتس، وزیر دفاع امریکا است که در هفتهی گذشته گفته بود: «جنگ افغانستان جنگ خود افغانها فی مابین خودشان است». در این کنفرانس که بیشتر از سی عضو این سازمان شرکت کردهاند، سازمان امنیت و همکاری اروپا، با همکاران آسیاییاش در مورد مبارزه با تروریزم، تقویت همکاری منطقهای و نیز تقویت ظرفیتها در کشورهای عضو این سازمان بحث میکنند.
آقای اسپنتا، وزیر خارجه کشور در آغاز کنفرانس با اظهار اینکه پیشرفتهایی در عرصههای مختلف رخ داده است، افزود که چالشهایی از جمله تروریزم نیز وجود دارند که باید تنظیم یک استراتژی جامع برای مقابله با آن، مورد توجه قرار بگیرد. آقای اسپنتا یادآور شد که هنوز هم تندروی در منطقه باقی است و عمدتا بر بیثباتی افغانستان تمرکز کرده و به پاکستان نیز سرایت کرده است. وی نتیجه گرفت که «تروریزم را تا زمانی نمیتوان از بین برد که با آن به عنوان یک چالش جدی بینالمللی برخورد نکنیم و پایگاهها و منابع منطقهای آن را از بین نبریم. البته این مساله قبل بر این و بارها از جانب دولت افغانستان مطرح شده است و به تدریج و کندی و گسسته شنیده شده است.
در این شکی نیست که بدون از بین بردن مخفیگاههای امن تروریزم و درهم کوبیدن منابع تمویل و تجهیز و تسلیح آن نمیتوان به پیروزی کامل بر تروریزم امیدوار بود. ولی متاسفانه دولت افغانستان همیشه کوشیده است از اظهار این واقعیت انکار ناپذیر برای انکار بیکفایتی و ضعف و سازشکاریهای خودش بهره برد و علم کردن آن را پرده ساتری برای انکار آن عواملی سازد که خودش به نفع تروریزم میپرورد. دولت افغانستان از همان آغاز کار با گفتگوهای مخفی و بدون آگاهی مردم و تقسیم طالبان به تندرو و معتدل و افغانی و غیر افغانی و نظایر آن، از مقابله با تروریستها روگشتانده و مبارزه با طالبان را در چوکات مصالح اقتدارگرایانهاش شبهناک و معما گونه ساخت و از نقشی که مردم افغانستان در این مبارزه میتوانستند ایفا کنند، طفره رفت. اما در اثر همین سیاستهای انحرافی بود که طالبان منهزم و فراری به یک نیروی واقعا تهدید کننده، مجددا احیا شدند و توانستند حضور مرگبارشان را بر جهانیان تحمیل کنند. دولت افغانستان با عقب نشینی گام به گام از آن مواضعی که موجب جلب اعتبار و آبرویاش در عرصه بینالمللی شده بود، نظیر آزادی و حقوق بشر و عدالت انتقالی و اغماض در برابر جنگسالاران، دندانهای طمع طالبان و نیروهای افراطی را تیزتر کرد و با گذشت در مقابل مفسدین اداری، زمینخواران و متجاوزین جنسی، خود را از درون دچار پوسیدگی نمود و با فراموشی عمدی گورستانهای جمعی در کابل و بدخشان و هرات و سایر مناطق به همه قاتلان و جلادان برایت امن داد تا آزادانه و بیهراس بگردند و بر قربانیان مظلوم خویش که ساده لوحانه به ریسمان عدالت انوشیروانی امید بسته بودند، بخندند. انوشیروان معروف به عادل نیز ریسمانی از کنگره قصرش آویخته بود تا هر که را ظلمی رفته باشد با شور دادن آن سلطان را از ستمی که بر او روا داشته اند با خبر سازد و این کار را به خاطر آن میکرد تا مگر قتل عام بیست هزار مزدکی را که بر مذهب کنز و اشرافیت بیایمان شده بودند، انکار نماید.
تا زمانی که راه و رسم حکومتداری تغییر نپذیرد و استراتژی دولت در برخورد با مسایل داخلی، رنگ دیگر به خود نگیرد، امنیت واقعی و پایداری که مبنای هر اقدام دیگر است، عقیم خواهد بود. این چیزی است که فقط و فقط توسط دولت میتواند آغاز شود و نه توسط هیچ خارجی.
در این شکی نیست که بدون از بین بردن مخفیگاههای امن تروریزم و درهم کوبیدن منابع تمویل و تجهیز و تسلیح آن نمیتوان به پیروزی کامل بر تروریزم امیدوار بود. ولی متاسفانه دولت افغانستان همیشه کوشیده است از اظهار این واقعیت انکار ناپذیر برای انکار بیکفایتی و ضعف و سازشکاریهای خودش بهره برد و علم کردن آن را پرده ساتری برای انکار آن عواملی سازد که خودش به نفع تروریزم میپرورد. دولت افغانستان از همان آغاز کار با گفتگوهای مخفی و بدون آگاهی مردم و تقسیم طالبان به تندرو و معتدل و افغانی و غیر افغانی و نظایر آن، از مقابله با تروریستها روگشتانده و مبارزه با طالبان را در چوکات مصالح اقتدارگرایانهاش شبهناک و معما گونه ساخت و از نقشی که مردم افغانستان در این مبارزه میتوانستند ایفا کنند، طفره رفت. اما در اثر همین سیاستهای انحرافی بود که طالبان منهزم و فراری به یک نیروی واقعا تهدید کننده، مجددا احیا شدند و توانستند حضور مرگبارشان را بر جهانیان تحمیل کنند. دولت افغانستان با عقب نشینی گام به گام از آن مواضعی که موجب جلب اعتبار و آبرویاش در عرصه بینالمللی شده بود، نظیر آزادی و حقوق بشر و عدالت انتقالی و اغماض در برابر جنگسالاران، دندانهای طمع طالبان و نیروهای افراطی را تیزتر کرد و با گذشت در مقابل مفسدین اداری، زمینخواران و متجاوزین جنسی، خود را از درون دچار پوسیدگی نمود و با فراموشی عمدی گورستانهای جمعی در کابل و بدخشان و هرات و سایر مناطق به همه قاتلان و جلادان برایت امن داد تا آزادانه و بیهراس بگردند و بر قربانیان مظلوم خویش که ساده لوحانه به ریسمان عدالت انوشیروانی امید بسته بودند، بخندند. انوشیروان معروف به عادل نیز ریسمانی از کنگره قصرش آویخته بود تا هر که را ظلمی رفته باشد با شور دادن آن سلطان را از ستمی که بر او روا داشته اند با خبر سازد و این کار را به خاطر آن میکرد تا مگر قتل عام بیست هزار مزدکی را که بر مذهب کنز و اشرافیت بیایمان شده بودند، انکار نماید.
تا زمانی که راه و رسم حکومتداری تغییر نپذیرد و استراتژی دولت در برخورد با مسایل داخلی، رنگ دیگر به خود نگیرد، امنیت واقعی و پایداری که مبنای هر اقدام دیگر است، عقیم خواهد بود. این چیزی است که فقط و فقط توسط دولت میتواند آغاز شود و نه توسط هیچ خارجی.