افزایش نیرو به تنهایی کارساز نیست
همزمان با اعلام خبر مجوز استقرار ۱۷هزار سرباز اضافی از سوی باراک اوباما، رییس جمهور امریکا در افغانستان، خبرها از غرب کشور حاکی است که در نتیجهی حملات هوایی نیروهای بینالمللی حدود ۱۵ غیرنظامی کشته شده اند. هرچند طرح افزایش سربازان خارجی در حالی که شورشیان در حال قوتگیری بیشتر هستند، با خوشبینی در افغانستان مورد استقبال قرار گرفت، اما مسالهی کشتار غیرنظامیان در جریان حملات نیروهای بینالمللی و ازدیاد آن در این اواخر، نگرانیهایی را برانگیخته است.
از یکطرف طرح فرستادن سربازان بیشتر از سوی امریکا، با توجه به این مساله که گفته میشود تروریستان از عراق و پاکستان وارد افغانستان میشوند و سازش پاکستان با این گروه این نگرانی را شدت بخشیده است، یک ضرورت برای تامین امنیت و مقابله با شورشیان پنداشته میشود. زیرا، هماکنون نیروهای داخلی توانایی و امکانات مبارزه با شورشیانی که از آن طرف مرزها وارد کشور میشوند را ندارند. از سوی دیگر، تلفات غیرنظامی، که سال گذشتهی میلادی به بالاترین رقم از سال ۲۰۰۱ رسید، خود به یک چالش برای نیروهای بینالمللی و دولت افغانستان و یک مشکل اساسی برای مردم تبدیل شده است. زیرا، این احتمال وجود دارد که اگر در نحوهی عمل نیروهای بینالمللی تغییر نیابد، و بمبارانها به همین شیوه ادامه پیدا کند، امکان این وجود دارد که با افزایش سربازان خارجی و بهطبع آن افزایش شمار حملات شان، میزان کشتار افراد ملکی بلند برود. همین دو روز قبل دفتر نمایندگی سازمان ملل در کابل، یوناما، با ابراز نگرانی از کشتار افراد ملکی در افغانستان، خواهان قطع کشتار افراد ملکی شد و از طرفهای درگیر خواست با توجه به قوانین بینالمللی از کشتار افراد ملکی خودداری نمایند.
دو مشکل اساس وجود دارد. اول اینکه نیروهای ملی ادعا دارند که نیروهای خارجی در بسیاری حملات شان با آنها هماهنگی لازم را ندارند و حملات بدون آگاهی شان باعث میشود افراد ملکی تلف شوند. البته، در بسا موارد دیده شده است که همین مساله تبدیل به اختلاف میان مقامهای محلی و نیروهای بینالمللی شده است.
مشکل دوم این است که در برخی مناطق تشخیص طالبان از افراد ملکی کار سادهای نیست. حتا گفته میشود در برخی مناطق طالبان بعد از انجام حملات شان به خانههای مسکونی جایگرفته و آنجا را محل امنی برایشان مییابند. مثلا، در برخی ولسوالیهای غزنی مردم بارها دیده اند که طالبان در کنار خانههای مسکونی حضور دارند و اگر کسی اسلحهی شان را نبیند، نمیتواند تشخیص بدهد که طالب است. حتا در برخی مناطق این گروه در مساجد حضور دارند و با آنکه مردم محل از وجود آنها آگاهی دارند، هیچگونه واکنشی علیه آنها نشان نمیدهند، و شاید از ترس چنین کاری نتوانند. زیرا، مردمی که اعتماد خود نسبت به دولت را از دست داده اند و هیچگونه امیدی ندارند که در صورتی که با طالبان به مخالفت بپردازند، دولت و نیروهای بینالمللی بتوانند از آنها در مقابل قهر و خشونت تروریستان مواظبت و حفاظت نمایند، نمیتوانند این ریسک را قبول نموده و علیه طالبان واکنش نشان دهند. چون میدانند که این کار شان، در زمانی که نیروهای دولتی و خارجی نمیتوانند تضمینکنندهی امنیت شان باشند، پیامدهای ناگواری را برای شان درپی خواهد داشت.
بنابراین، مشکل اول را میشود با بهوجود آوردن یک هماهنگی میان نیروهای داخلی و خارجی حل کرد. البته اعتماد و هماهنگی این نیروها با یکدیگر شرط اساسی است. در برخی مناطق گفته میشود طالبان به نیروهای خارجی حمله نمیکنند، چون میدانند که با مقاومت سختی روبهرو میشوند، ولی نیروهای پولیس و اردوی ملی را به سادگی میتوانند بکشند و گردن بزنند. این مساله، چیزی بهنام همسرنوشتی میان نیروهای داخلی و خارجی را از بین برده است. از سوی دیگر، مشکل نیروهای خارجی در این است که بیشتر به حملات هوایی میپردازند. این درحالی است که طالبان به دلیل عدم امکانات تمویلیای که درجریان جنگ با آن مواجه اند، توان مقابله برای مدت زمان طولانی را ندارند. بنابراین، در درگیریهایی که در مناطق مسکونی صورت میگیرد، از هر نظر مقابل شدن زمینی با طالبان با اشتراک نیروهای داخلی شاید بتواند خیلیها نتیجهبخش باشد.
در این میان مشکل دوم که عبارت از تشخیص طالب از غیرطالب باشد، کار مشکلی است. حل این مشکل، نیاز به توب و تانک و نیروهای خارجی، البته به صورت مستقیم، ندارد. فقط مردم محل میتوانند حلال این مشکل باشند. آنهم در صورتی که اعتماد نسبت به دولت و نیروهای دولتی شان داشته باشند، و از طرف دیگر سوتفاهم یا دید منفی شان نسبت به نیروهای خارجی از بین برود. از طرف دیگر برای مردم باید انگیزهای برای جنگیدن علیه تروریستان خلق شود. وقتی صحبت از نقش مردم میشود، به معنای توزیع سلاح در میان مردم یا ملیشهسازی در مناطق ناامن نیست، بلکه میشود این کار را از راههای دیگر که خطرهای احتمالی را نیز در پی ندارند، پیگرفت. مهم، نهکمزوری مردم است که بتوان با توزیع اسلحه آنرا حل کرد، بلکه اعتماد مردم است. با توجه به این نکته که روی آوردن مردم به طالبان که منجر به جایگرفتن طالبان در محلات شان شده و تلفات ملکی را بار میآورد، ناشی از بیاعتمادی شان نسبت به دولت است و نه رغبت به طالبان، میشود نگاه و قضاوت مردم را دگرگونه کرد. اینکار با نطق تلویزیونی و یا سماجتی از سر بیپناهی و یا بیانهای احساساتی-ملی امکانپذیر نیست، بلکه از طریق فراهم نمودن زمینههای رضایت مندی برای مردم قابل اجرا است.
اگر مردم حداقل امکانات معیشتی شان را داشته باشند، به دلیل فساد شایع از روی آوردن به ادارات دولتی صرفنظر نکنند، شاهد پایمال شدن خون خود و قربانیان نباشند، مقامهای دولتی با مال و مکنت بادآوردهی شان بهروی آنها نخندند و فاصلهی خود و مردم را کاهش دهند، مردم نیز آنوقت توان و انگیزهی مقاومت در برابر طالبان را خواهند یافت.
بنابراین، با توجه به این که به دلیل ضعف و فساد دولت، مردم از دولت رویگردان شده اند، میتوان با اعتماد سازی و انسجام مردمی بر این مشکل فایق آمد. در غیر آن، تا زمانی که طالبان از مردم محل به عنوان سپر انسانی استفاده نمایند، راهحال های دیگر برای کاهش تلفات ملکی، ره بهجایی نخواهد برد. تا زمانی که مبارزه علیه طالبان مردمی نشود و مردم در این راستا سهم فعال نگیرند، نمیتوان به پیروزی علیه تروریستان اندیشید.